تبريك ماه
حرم امام رضا علیهالسلام، باغی از باغهای بهشت!
حرم امام رضا علیهالسلام، باغی از باغهای بهشت!

آنچه پیش رو دارید بخش دوم از گفتگوی تبیان با حجت الإسلام والمسلمین دکتر محمد شیخ الاسلامی، استاد حوزه و دانشگاه و مدیرگروه معارف رادیو قرآن، می باشد که تحت عنوان « هفت حدیث برای زیارت امام رضا علیه السلام» از نظر خوانندگان گرامی گذشت.
تبیان: سوالی که ممکن است در ذهن بوجود بیاید این است که چرا بعد از زیارت یا حتی در حین زیارت، شخص مرتکب بعضی لغزشها و گناهان می شود؟
ببینید، اینکه گناهان آینده شخص نیز بخشیده می شود، منافاتی با اختیار ندارد، در واقع بعضی گناهان بصورت یک عادت و خوی در وجود شخص درمی آیند که همیشه همراه او هستند حتی در زیارت، دقیقاً مانند همان اتفاقی که در ماه مبارک رمضان می افتد، در عین حالی که دستان شیاطین بسته است ولی نفس انسان با گناهانی انس گرفته که شاید در همان ماه مبارک نیز مرتکب آن شود.
مثلاً در ازدحام جمعیت زائران، شخصی مرتکب گناه نگاه به نامحرم شود و یا این که بعد از زیارت با اطرافیانش بروند دور هم جمع شوند و مشغول گفتگوهای لغو و بی فایده و یا حتی بدگویی شوند. این به دلیل اینست که بعضی رفتارهای ناپسند در وجود شخص ریشه دوانده و تبدیل به بیماری و مرض روحی شده اند که باید درمان شوند و بهترین طبیب نیز امام رضا علیه السلام است. می توان گفت زیارت حضرت رضا علیه السلام در اینجا نیز یک محک و معیار است تا شخص را متوجه رذایلی که در او به صورت بیماری درآمده، می کند تا در صدد مداوای آن برآید و همانطور که در ماه مبارک رمضان نمی تواند مسئولیت کارهای بد خود را به گردن شیطان بیندازد، در اینجا نیز همینطور می شود.
روایت سوم زیارت هفت حدیث، از امام پنجم حضرت امام باقر علیه السلام است، ایشان می فرمایند:
«یخرج رجل من ولدی موسی اسمه اسم امیرالمؤمنین سیدفن بأرض خراسان من زاره عارفا بحقه أعطاه الله أجر من أنفق من قبل الفتح و قاتل» ؛ مردی از نسل فرزندم موسی، می آید که نام او همان نام امیرالمومنین(علی) است، او در سرزمین خراسان دفن می شود، کسی که او را با معرفت زیارت کند، خداوند به او پاداش کسانی را می دهد که قبل از فتح مکه جهاد و انفاق کردند.
این روایت نورانی ناظر به این آیه شریفه از سوره مبارکه حدید می باشد، که خداوند می فرماید:
«لایستوی منکم من أنفق من قبل الفتح و قاتل اولئک أعظم درجه من الذین أنفقوا من بعد و قاتلوا ...» در این آیه خداوند، مقام کسانی را که قبل از فتح مکه انفاق می کردند و جهاد می نمودند را بالاتر از کسانی می داند که بعد از فتح مکه انفاق و جهاد می کردند، زیرا دوران قبل از فتح، دوران نوپایی و ضعف اسلام بود و یاری کردن اسلام در این زمان بسیار مهمتر بود نسبت به دوران بعد از فتح که دوران عظمت و قدرت اسلام بود. در روایت امام باقر علیه السلام نیز اشاره به این مطلب دارد که زیارت امام رضا علیه السلام که در غربت قرار دارد و در واقع غربت اسلام است، باعث یاری آن امام غریب و در حقیقت یاری اسلام است فلذا آن أجر و پاداش بزرگ را شامل می شود.
تبیان: شاید در اینجا این شبهه پیش بیاید که آیا این با عدالت خداوند سازگاری دارد که یک زیارت مختصر آن هم با این شرایط راحت در زمان ما، برابر باشد با آن سختی هایی که مسلمین صدر اسلام در جهاد و انفاق متحمل شدند و همان پاداش را داشته باشد؟
این شبهه که متأسفانه در محافل روشنفکری ما بسیار دامن زده شده است، در حقیقت ریشه در اندیشه های اگزیستانسیالیسمی که معتقد به بی عدالتی زمان هستند، دارد.
در جواب باید گفت، اولاً سر جمع سختی ها در این دو عصر، شبیه یکدیگرند، و نمی توان گفت دینداری در عصر ما راحتتر است نسبت به صدر اسلام، بلکه حتی می توان گفت دینداری در زمان ما سختتر از گذشته است، همانطور که در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به آن اشاره شده است که خطاب به اصحاب خود فرمودند: یک رکعت نماز مردم در آخرالزمان برابر است با تمام جهادهای شما در راه خدا و این به خاطر مشکلات زیاد و شرایط سختی است که در این عصر بر سر راه مؤمنین قرار دارد.
دوماً، چرا اینان به قضیه از بُعد دیگر آن نگاه نمی کنند؛ به این صورت که مسلمین صدر اسلام نعمتی را داشتند که مسلمین در این زمان از آن محروم اند و آن توفیق درک حضور پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهم السلام است.
یعنی حالا که زمینه جهاد در صدر اسلام و در رکاب پیامبر اسلام و حضرت امیرالمومنین، و یا انفاق در قبل از فتح مکه با آن پاداش عظیم برای ما فراهم نیست یا مثلاً توفیق نگاه به صورت علی علیه السلام که عبادت است برای ما ممکن نیست، باید چه کنیم؟ آیا در حق ما بی عدالتی نمی شود؟

در اینجا خداوند برای بعضی کارها که عدد آنها نیز بی شمار است پاداش ها و اثر سازندگی خاصی را قرار داده است که بتواند جبران این محرومیت ما را بکند و این عین عدالت خداوند است.یکی از این اعمال، همین زیارات ائمه معصومین است که با وجود شرایط ساده و راحتی آن، هنوز هم خیلی ها از آن غافل اند و از این فرصت ناب بهره نمی برند و این ریشه دارد در بی معرفتی آنان و شاید برای همین نیز باشد که اینقدر در این روایات وجود معرفت در زیارت مورد تأکید قرار گرفته است.
روایت چهارم در زیارت هفت حدیث از حضرت امام صادق علیه السلام است که می فرمایند:
«یقتل حفدتی بأرض خراسان فی مدینة یقال لها طوس من زاره عارفا بحقه أخذته بیدی یوم القیامة و أدخلته الجنة و ان کان من أهل الکبائر»؛ فرزند من در خراسان کشته می شود، کسی که او را با معرفت به حقش زیارت کند، در روز قیامت من او را با دست خود وارد بهشت می کنم، هر چند که او اهل گناهان بزرگ باشد.
در این روایت زیبا چند مسئله قابل توجه است. یکی این که امام صادق علیه السلام مسئله شفاعت را در اینجا مطرح می کنند که بصورت بلاواسطه هم این کار را می کنند یعنی خود، زائر حضرت رضا علیه السلام را به بهشت می برند.
مسئله دیگر این که، همانطور که در همین زیارت هفت حدیث نیز از قول حضرت رضا علیه السلام آمده است، حرم رضوی، خود باغی از باغ های بهشت است (قلت فی حقها هی والله روضه من ریاض الجنه) و زائر از همان بدو ورود به این حرم شریف، وارد بهشت شده است و استمرار این بهشتی بودن او توسط امام صادق علیه السلام تا قیامت تضمین شده است که البته مرتبه بهشتی بودن زائر بستگی دارد به مرتبه او در معرفت به امام.
تبیان: با توجه به معنایی که از عبارت "اهل الکبائر" برداشت می شود، این پرسش مطرح می شود که چطور شخصی که با گناه انس گرفته و گناه، جزئی از وجود او شده است، می تواند به بهشت جاودان وارد شود؟
برای پاسخ به این سوال بهتر است مثالی بزنم. فرض کنید فردی به قصد رفتن به شهر مقدس قم وارد جاده قم شده است، این شخص وارد مسیر قم شده، هر چند در این میان گاهی نیز توقف کند و یا از سرعت خود کم کند، بهرحال او در مسیر صحیح قرار گرفته و به سوی مقصد صحیح در حرکت است. برخلاف فردی که به قصد رفتن به شهر قم، وارد جاده شهر دیگری شود، این شخص لحظه به لحظه از مقصد دور می شود. چرا که در مسیر نیست.
در مورد "اهل الکبائر" که معرفت به حق امام نیز دارد، مسئله به همین گونه است، یعنی شخصی که پایبند به ولایت اهل بیت علیهم السلام باشد، در مسیر قرار دارد، هر چند در این مسیر گاهی نیز دچار لغزش شود، برخلاف کسی که دارای محاسن اخلاقی زیادی است ولی در مسیر ولایت قرار ندارد، این فرد مانند همان راننده ای است که در مسیر شهر دیگری غیر از شهر مقصد، با بیشترین سرعت می راند و در نتیجه لحظه به لحظه از مقصد اصلی دورتر می شود.
امام صادق علیه السلام در این روایت، زائر امام رضا علیه السلام را در مسیر صحیح می داند، چرا که"عارفاً بحقه" است. البته واضح است که بهشت نیز مراتبی دارد و زائر امام با توجه به مرتبه ای که از معرفت نسبت به امام برخوردار است به همان مرتبه از بهشت که سزاوار اوست، داخل می شود. ولی بهرحال با جهنم کاری ندارد.
تبیان: چگونه می شود شخصی دارای چنین معرفتی باشد ولی اهل گناهان بزرگ باشد؟ در واقع چطور می توان معرفت و کبائر را در وجود یک شخص جمع کرد؟

همانطور که عرض کردم، چنین شخصی چون تحت ولایت اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته، در هر صورت به سمت مقصد صحیح و در مسیر صحیح در حرکت است ولی چون در این مسیر، شیطان نیز بساط کرده، ممکن است این مسافر دچار لغزش شود، اما بهرحال در مسیر قرار دارد، مانند شخصی که از ناتوانی یک مرده با خبر است ولی حاضر نیست حتی یک شب هم در کنار آن تنها بماند. زیرا علم او به عجز و ناتوانی این جسد آنقدر قوی نیست که تبدیل به باور او شود.
زائری که اسیر آلودگی هاست، معرفت او نسبت به امام معصوم ضعیف است، و این مرتبه از معرفت او هنوز به چنان قوّتی نرسیده که او را کاملاً از خطرات، بیمه کند و مطمئناً چنین شخصی با شخص دیگری که معرفت بالای او نسبت به امام، باعث شده او امام را به خوبی درک کند و در متن زندگی خود دخیل کند، متفاوت است. امام رضا علیه السلام به هر دوی اینها جواب سلام می دهد ولی فقط یکی از آنها می تواند صدای امام را بشنود.
تبیان: لطفاً بفرمایید منظور از این معرفت، که در روایات کراراً مورد تأکید قرار گرفته و شرط اصلی زیارت بیان شده، چیست؟
این سوال در قسمت دوم همین روایت نورانی از امام صادق علیه السلام پاسخ داده شده است که در واقع به منزله روایت پنجم زیارت هفت حدیث تلقی می شود. در این قسمت از روایت، راوی از امام صادق علیه السلام سوال می کند: ما عرفان حقّه؟، این معرفت نسبت به امام چیست؟ حضرت در جواب می فرمایند: «العلم بأنّه امام مفترض الطاعة، غریب شهید».
در اینجا امام صادق علیه السلام معرفت امام را شناخت نسبت به چهار ویژگی او معرفی می کند. دانستن اینکه او اولاً امام است، ثانیاً اطاعتش واجب است، ثالثاً در غربت است و رابعاً اینکه او به شهادت رسیده است.
در مورد "مفترض الطاعة" بودن امام باید به این نکته مهم توجه داشت که ایشان در همین زمان ما نیز اطاعتش واجب است نه اینکه این خصوصیت تنها مربوط به زمان حیات او باشد.
در رابطه با غربت حضرت نیز باید گفت گاهی افراد می گویند امام رضا علیه السلام با این همه زائر و دلباخته چطور غریب است؟! خودِ امام رضا علیه السلام در روایتی می فرماید: مرا تنها شیعیان خاص زیارت می کنند؛ یعنی زائران حضرت زیادند ولی زائران حقیقی که عارفاً بحقه هستند، بسیار کم اند و این خود نشانه غربت ایشان است.
در مورد شهید بودن حضرت نیز بعضی افراد در فضاهای روشنفکری، خدشه می کنند و می گویند ایشان مسموم هستند نه شهید. این اعتقاد همان بی معرفتی نسبت به امام است.

اما نکته قابل توجه در این معرفت داشتن به امام و علم به این چهار ویژگی او، اینست که این علم باید به باور قلبی تبدیل شود و این باور و ایمان نیز در رفتار و اعمال شخص بروز پیدا کند. شاید کسی به دل شک کند که مثلاً قبول ولایتعهدی مأمون از سوی امام رضا علیه السلام درست بوده یا نه؟ ولی اجمالاً آن را قبول کند. این نوع اعتقاد، خود خدشه ای در امامت ایشان و مفترض الطاعه بودن امام است.
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث می فرماید:
«من زاره عارفا بحقه أعطاه الله أجر سبعین شهیدا ممن استشهد بین یدی رسول الله صلی الله علیه و اله»؛ زائری که امام رضا علیه السلام را با معرفت زیارت کند، دارای پاداش هفتاد شهیدی است که در رکاب پیامبر اسلام به شهادت رسیده اند و این مانند همان مطلبی است که در روایت سوم از امام باقر علیه السلام روشن شد.
دو روایت پایانی که در زیارت هفت حدیث وارد شده اند، از خود حضرت رضا علیه السلام هستند، علاوه بر اینکه روایت دیگری نیز بصورت غیرمستقیم از ایشان در همین زیارت بیان شده است، به این صورت که زائر خطاب به امام رضا علیه السلام عرضه می دارد که من به زیارت شما آمده ام و از شما تقاضا می کنم که در سه جا که وعده کرده اید، دست مرا بگیرید:عند تطائر الکتب و عندالصراط و عندالمیزان؛ و این اشاره به همان روایتی است که امام رضا علیه السلام فرمودند: من در سه جا از زائر خود دستگیری می کنم: اول زمانی که نامه اعمال را به دست او می دهند، دوم بر سر پل صراط و سوم هنگام حسابرسی به اعمال.
اما آن دو روایتی که از خود حضرت رضا علیه السلام در متن زیارت هفت حدیث مورد تصریح قرار گرفته اند:
زائر در زیارت به حضرت عرض می کند که شما فرمودید:
«إن شرّ ما خلق الله فی زمانی یقتلنی بالسم ثم یدفننی فی دار مضیغة و بلاد غربة، ألا فمن زارنی فی غربتی کتب الله عزوجل له أجر مأة ألف شهید و مأة ألف صدیق و مأة ألف حاج و معتمر و مأة ألف مجاهد و حُشِر فی زمرتنا و جُعِل فی الدرجات العلی من الجنة رفیقنا»
بدترین مردم، مرا بوسیله سمّ می کشد، سپس مرا در قبر تنگی در سرزمین غربت دفن می کند، بدانید کسی که مرا در غربتم زیارت کند خداوند برای او پاداش صدهزار شهید و صدهزار صدیق و صدهزار حاجی و صدهزار مجاهد در راه خدا را می نویسد و او در زمره ما محشور می شود و در درجات بالای بهشت، رفیق ما می شود. و این همان رفاقتی است که در قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است که خداوند می فرماید:
«اولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النّبیین و الصّدیقین والشهداء والصالحین و حَسُنَ اولئک رفیقا» (نساء/69) می بینیم که زیارت امام رضا علیه السلام تمام دغدغه های ما را که همان جایگاه مناسب ابدی است، به بهترین نحو رفع می کند، بلکه باید گفتاساساً درجات بالای بهشت، چیزی جز رفاقت با اهل بیت نیست. در واقع بهشت همان محبتی است که امام رضا علیه السلام نسبت به کسی دارد، بهشت خود امام رضا علیه السلام است.
در روایتی زیبا داریم که شخصی چند روز خدمت حضرت رضا علیه السلام مهمان بود، وقتی خواست از نزد حضرت برود، امام فرمودند: ممکن است چند روز دیگر، پیش ما بمانی؟ چون دل ما برای تو تنگ می شود. این رفاقت همان بهشت است، همانطور که قرآن نیز به آن اشاره فرموده که اجر بهشتیان، بودن آنها در "مقعد صدق عند ملیک مقتدر" است، یعنی همین که نزد خدا هستند، اجر اهل بهشت است نه اینکه اجر آنها در جیب خداست.
بنابراین همین که ما در گوشه ای از دل نازنین این امام رئوف قرار داریم، یعنی بهشتی هستیم.
در روایات هفتم از زیارت هفت حدیث، زائر در قالب زیارت به آن فرمایش حضرت رضا علیه السلام اشاره می کند که، حرم خود را قطعه ای از بهشت معرفی کرده و سپس فرموده است:
«من زارنی فی تلک البقعة کان کمن زار رسول الله و کتب الله له ثواب ألف حجة مبرورة و ألف عمرة مقبولة و کنت انا و ابائی شفعاؤه یوم القیمة» ؛ کسی که مرا در آن بقعه زیارت کند مانند اینست که رسول خدا را زیارت کرده است و خداوند برای او پاداش هزار حج صحیح و هزار عمره مقبول را می نویسد و من و پدرانم او را در روز قیامت شفاعت می کنیم.
با توجه به این روایت، اگر زائر در حرم امام رضا علیه السلام احساس کرد در بهشت قرار دارد، به این معناست که تصور او از بهشت صحیح است ولی اگر اینطور نبود، برداشت او از بهشت که در حقیقت همان آرامش است و نه فقط حورالعین و خوراکیهای بهشتی، درست نمی باشد. در واقع رضوان الهی، همان امام رضا علیه السلام است و با توجه به نام مبارک حضرت، خود امام رضا علیه السلام در رضای خداوند موضوعیت دارد و همانطور که در حدیث شریف سلسله الذهب نیز امام رضا علیه السلام فرموده اند یکی از شرایط توحید، خود ایشان هستند که البته به اصل ولایت نیز تفسیر شده است.
اساسا مقوله رضایت در این عالم به امام رضا علیه السلام سپرده شده است. و این رضایت در تمام مراتب مادی و معنوی است، رضایت در زندگی، رضایت از خانواده و در یک کلام رضایت دنیا و آخرت.

یکی از اهل معنا، بعد از ازدواج بنده با همسرم، به من فرمود: به حرم امام رضا علیه السلام بروید و رضایت در زندگی تان را در آنجا تضمین کنید. من رفتم و شیرینی آن را تجربه کردم و به جوانان عزیز نیز توصیه می کنم که این شیرینی رضایت در زندگی را از دست مهربان امام رضا علیه السلام تجربه کنند.
حتی بنده عرض می کنم که بی دینان نیز رضایت را از امام رضا علیه السلام بگیرند.
در اینجا یک اتفاق واقعی را از یکی از نزدیکانمان بدون واسطه برایتان نقل می کنم، ایشان در آلمان زندگی می کرد و یک دوست مسیحی داشت که ساکن آمریکا بود و گاهی در آلمان به دیدن او می آمد. این آشنای ما می گفت یکبار که از آلمان خواستم به ایران بیایم تا بروم مشهد برای زیارت امام رضا علیه السلام از این دوست خود که در آن موقع در آلمان بود خواستم تا همراه من به زیارت امام رضا علیه السلام بیاید، ولی او گفت من اصلاً این آقا را نمی شناسم. به او گفتم: ببین این آقا به هر کسی که به زیارت او برود قول داده تا شب اول قبر از او دستگیری کند. ولی او که به این حرفها اعتقادی نداشت قبول نکرد. به هر زحمتی که بود او را متقاعد کردم که یکبار هم که شده به زیارت بیاید.
بهرحال با هم به مشهد آمدیم و بعد از زیارت برگشتیم به آلمان و او هم به آمریکا رفت. ارتباط ما با هم از طریق ایمیل بود. مدتی بعد از سفر به او ایمیل زدم ولی جوابی نیامد تا اینکه یک روز ایمیلی از او به دستم رسید که توسط همسرش فرستاده شده بود. همسر او در ایمیل گفته بود: شوهرم مدتی است که از دنیا رفته و من دیشب او را در خواب دیدم که بعد از گفتن رمز ایمیل خود به من، خواست تا پیغامی به شما برسانم، او از من خواست تا به شما بگویم: "آن آقا به قول خودش عمل کرد". این در حالی بود که همسر او اصلاً از ماجرای ما خبری نداشت و نه آن آقا را می شناخت و نه از قول او چیزی می دانست.
بنابراین امام رضا علیه السلام به قول خود عمل می کند و همه را راضی می کند.
در یک کلام، کلید رضایت در این عالم در دستان امام رضا علیه السلام است.
هفت حدیث برای زیارت امام رضا علیه السلام
هفت حدیث برای زیارت امام رضا علیه السلام
هنگامی که انسان به زیارت امام معصوم می شتابد و به فضای عطرآگین بارگاه ملکوتی او فیض حضور می یابد، در پرتوی نور آن خورشید گرمی بخش قرار می گیرد تا حرارت معنی، وجود یخ زده او را گرم کند و فروغ دیدار، خانه دلش را روشن سازد و دیده اهل نظر، مس وجودش را کیمیا کند.

آنچه در پی می آید گفتگویی است با حجة الاسلام والمسلمین دکتر محمد شیخ الاسلامی، استاد حوزه و دانشگاه و مدیر گروه معارف رادیو قرآن که در عرصه های گوناگون فرهنگی و پژوهشی دارای فعالیت های چشمگیری بوده اند. در این گفتگو سعی شده است تا مباحثی پیرامون فضلیت زیارت حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء، به مناسبت بیست و سوم ماه ذی القعده که در منابع اسلامی به عنوان روز مخصوص زیارت حضرتش معرفی شده است، تقدیم شیفتگان و دلباختگان آن امام همام گردد.
تبیان: اگر مایلید در ابتدا مقداری درباره اصل زیارت و آثار و برکات زیارت حضرت رضا علیه السلام گفتگو کنیم.
زندگی با برکت امام هشتم حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام از جنبه های گوناگونی قابل بررسی می باشد، جنبه های توحیدی، اخلاقی، فقهی، سیاسی، علمی و غیره که هر کدام فصلی جداگانه برای گفتگو و بررسی را می طلبد. یکی از این جنبه ها که بسیار قابل توجه و ارزیابی است، زیارت آن بزرگوار می باشد.زیارت حضرت امام رضا علیه السلام در بین ما ایرانیان بسیار قابل توجه است و هر ایرانی با آن مأنوس است و شاید بتوان گفت هیچ فرد ایرانی نباشد که در طول عمر خود، به زیارت این امام رئوف نرفته باشد و این تجربه ناب و شیرین معنوی را درک نکرده باشد.
در بحث زیارت، مطالب بسیاری قابل طرح و گفتگوست، از جمله اصل زیارت قبور مطهر ائمه علیهم السلام و تأکیدات فراوانی که در رابطه با آن در آموزه های دینی ما بیان شده است، همچون این آیه شریفه: "واتخذوا من مقام ابراهیم مصلّی" (بقره/125)، وقتی از مقام ابراهیم نبی که تنها جای پای اوست باید تبرک جست، به طریق اولی، قبور اهل بیت علیهم السلام که بدن مطهرشان در آن جای دارد، دارای برکات بی نظیری خواهد بود.
ما معتقدیم که قبور اهل بیت علیهم السلام از آنجائی که محل جسم مطهر آن بزرگواران است مورد توجه روح ملکوتی آن امام معصوم می باشد و پاکی و طهارتی که در آن مزار شریف وجود دارد و مورد تصریح قرآن نیز قرار گرفته است (انّما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً (احزاب/33)) این طهارت و پاکی در فضای حریم شریف آن بزرگوار نیز جاری می باشد و شامل حال زائران آن امام معصوم نیز می شود. چرا که وقتی انسان خود را در معرض روشنایی خورشید قرار دهد، بواسطه ی آن، تاریکی خود را به روشنایی تبدیل می کند و یکسره نور و پاکی می شود. زیرا در متن نور، ظلمت معنا ندارد. بعنوان مثال "تفرقه" یک نوع ناپاکی است که در قرآن رجس و پلیدی شمرده شده است. حال این تفرقه در کنار حرم امام معصوم تبدیل به یکپارچگی و وحدت می شود و این بواسطه الفتی است که به برکت این وجود نورانی، بین قلوب ایجاد می شود. مثلاً شما در حرم امام رضا علیه السلام می بینید که رفت و آمدها و ازدحام گاهی منجر به اذیت شدن زائران می شود ولی با این حال هیچ ناراحتی و کدورت و یا گله ای وجود ندارد، زیرا قلوب به هم متمایل اند و آن تفرقه و ناپاکی در اینجا جایگاهی ندارد. البته واضح است که زائر نباید به هر نحوی که شده خود را به ضریح مطهر نزدیک کند ولو به قیمت ایجاد مزاحمت و ناراحتی برای زائران دیگر که در واقع مهمانان حضرت هستند.
تبیان:
در میان زیاراتی که در باب زیارت حضرت رضا علیه السلام وارد شده اند، آیا
زیارتی هست که با توجه به آن بتوان فضیلت زیارت ایشان را از آن استفاده
کرد؟

در رابطه با زیارت حضرت امام رضا علیه السلام، زیارات متعددی در منابع روایی ما وجود دارد، که یکی از آنها "زیارت هفت حدیث" است. وجه تسمیه این زیارت به این نام اینست که در متن آن، هفت حدیث نورانی از اهل بیت علیهم السلام در فضیلت زیارت حضرت رضا علیه السلام وجود دارد. صرف نظر از سند معتبر این زیارت که در بحارالانوار و کامل الزیارات نقل شده و اعتبار آن نیز بررسی شده است، خود زیارت خصوصیت ویژه ای دارد و آن وجود همین هفت روایت زیبا و نورانی در متن آن است که هر کدام امیدبخش تر و نویددهنده تر از دیگری است. اساساً ائمه اطهار علیهم السلام بسیاری از معارف را در قالب زیارت به ما انتقال داده اند. از جمله همین زیارت شریف.
تبیان: اگر ممکن است مقداری به این احادیث بپردازیم.
اولین روایتی که در زیارت هفت حدیث بیان شده، روایت نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام است. قبل از اینکه حدیث را بیان کنم، بهتر است مقداری درباره ارتباط عمیقی که بین وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و وجود نازنین سلاله پاک ایشان حضرت امام رضا علیه السلام وجود دارد مقداری گفتگو کنیم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو نفر را پاره تن خویش معرفی کردند یکی صدیقه طاهره علیهاالسلام و دیگری امام رضا علیه السلام. و این به خاطر سنخیت زیبا و قابل توجهی است که بین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام رضا علیه السلام وجود دارد.
خود امام رضا علیه السلام فرمود: کسی که مرا زیارت کند مانند این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت کرده است. روایت جالبی داریم که به همین رابطه زیبا اشاره می کند. مردی می گوید: در همان زمانی که حضرت در بین راه مدینه و طوس بودند، شبی در خواب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که به مسجد جامع شهر ما تشریف آورده بودند. من در خواب به مسجد رفتم و محضر رسول خدا مشرّف شدم، دیدم در کنار ایشان ظرف خرمایی وجود دارد که از آن به مردم مرحمت می کنند. ایشان مشتی خرما نیز به من دادند. من عرض ارادت و تشکر کردم و به منزل برگشتم. در راه تعداد خرماها را شمردم و دیدم مثلاً 19 تا خرما می باشد. در خواب پیش خود فکر کردم که شاید این بدان معناست که از عمر من 19 سال دیگر باقی مانده است. مرد می گوید: صبح فردا خبردار شدم که حضرت رضا علیه السلام به مسجد جامع شهر تشریف آورده اند. من هم خدمت حضرت رسیدم.
در مسجد امام رضا علیه السلام در گوشه ای نشسته بودند و از ظرف خرمایی که در کنارشان بود به مردم مرحمت می کردند. این صحنه را که دیدم، خواب شب گذشته ام برایم تداعی شد. وقتی حضرت به من نیز مشتی خرما دادند من همانجا آنها را شمردم، دیدم تعداد آنها با تعداد خرماهایی که در خواب از رسول خدا گرفته بودم برابر بود. از آنجائی که تصور می کردم تعداد این خرماها همان تعداد سالهایی است که از عمر من باقی مانده، از امام رضا علیه السلام خواستم تا خرمای بیشتری به من دهد. حضرت تبسمی به من کردند و فرمودند: اگر جدّم رسول خدا دیشب به تو خرمای بیشتر می دادند من هم همان را انجام می دادم.
این روایت اشاره به همان ارتباط تنگاتنگ بین رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام رضا علیه السلام دارد. درست مانند همان سنخیت عمیقی که بین حضرت معصومه علیهاالسلام و حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام وجود دارد و به همین خاطر است که آیة الله مرعشی نجفی(ره) گفتند حضرت صدیقه علیهاالسلام در خواب به پدرم فرمودند که هرگاه خواستی مرا زیارت کنی، به زیارت دخترم در قم برو؛ و ایشان گفتند همان باعث شد که پدرم به قم بیایند و در آنجا ساکن شوند.

اولین حدیث در زیارت هفت حدیث، از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می باشد که می فرمایند: «سیدفن بضعة منی بأرض خراسان، ما زارها مکروب إلّا نفس الله کربه و لا مذنب إلّا غفر الله ذنبه»؛ هیچ شخص گرفتاری نیست که امام رضا علیه السلام را زیارت کند، جز این که گرفتاری او برطرف می شود و هیچ شخص گنهکاری نیست که حضرت را زیارت کند، مگر این که گناهانش بخشیده می شود.
این روایت ناظر به همان مطلبی است که در ابتدای بحث عرض کردم، که اقتضای زیارت امام رضا علیه السلام این است که ناپاکی ها را از بین می برد و سبب آمرزش گناهان می گردد و گرفتاریها و مشکلات به برکت این وجود مبارک از بین می روند.
تبیان: پس چرا گاهی بعد از زیارت، هنوز بعضی از گرفتاریها باقی هستند؟
به طور کلی، گرفتاری ها را می توان به دو دسته تقسیم کرد، یک دسته گرفتاری هایی هستند که تنها از منظر ما گرفتاری تلقی می شوند و دسته دیگر گرفتاریهایی اند که از منظر خداوند، گرفتاری شمرده می شوند. در واقع برخی گرفتاریها که از دید ما گرفتاری هستند، در منطق قرآن و آموزه های دینی گرفتاری به حساب نمی آیند. در این زمینه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: همانگونه که یک مادر با دادن شیر به کودکش، او را رشد می دهد، خداوند نیز با بلایا و گرفتاری ها بندگانش را پرورش می دهد. از این روایت شریف، جواب سوال شما روشن می شود، و آن این که بعضی از سختی هایی که ما آن را بلا و گرفتاری می دانیم و رفع آن را از امام علیه السلام می خواهیم، در حقیقت گرفتاری نیستند، بلکه خود لطفی از جانب حضرت حق هستند که سبب رشد و پرورش ما می شوند.
در روایتی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله در ابتدای زیارت هفت حدیث آمده، منظور این نوع گرفتاری ها نیست، بلکه آن بلایایی که بخاطر اعمال ناپسند ما گریبانگیر ما شده و در واقع محصول ناپاکی های رفتاری ماست. بنابراین آن دسته از گرفتاری هایی که لطف الهی و برای رشد مؤمن هستند، باید وجود داشته باشند، همانطور که خداوند در قرآن می فرمایند: «فلا یأمن مکرالله إلّاالقوم الخاسرون»؛ یعنی فقط افراد زیانکار هستند که مورد آزمایش و بلا قرار نمی گیرند.
تبیان: با توجه به روایت شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، آیا می توان زیارت حضرت رضا علیه السلام را یک معیار برای تشخیص نوع گرفتاری ها قرار داد؟ این که کدام یک لطف خداست و کدام یک کفاره گناهان ما؟
بله، همینطور است، زیارت امام رضا علیه السلام یک محک است، به این معنا که اگر زائر بعد از زیارت دید که هنوز گرفتاری او حل نشده است، متوجه می شود که این گرفتاری، یک لطف الهی است که برای رشد و تکامل او شامل حالش شده است. البته باید دقت کرد که گاهی نیز این زیارت پربرکت تبدیل به معیار تشخیص نوع عمل بدی که ما انجام داده ایم و این گرفتاری محصول آن است، می گردد، یعنی زائر را به فکر فرو می برد که ریشه این گرفتاری کجا می تواند باشد و به او کمک می کند تا بی تفاوت از کنار این مطلب نگذرد و در رفع منشأ این بلا بکوشد، مانند این که حق الناس بر گردن خود دارد و یا به کسی ظلمی کرده است و مسائلی از این قبیل.
تبیان:
آیا امکان دارد گاهی این زیارت بصورت دیگری معیار تشخیص گرفتاری ها واقع
شود؟یعنی به برکت این زیارت به فکر فرو برود که شاید یک چیزی که در نظر او
گرفتاری نیست، در حقیقت گرفتاری است ولی او به آن توجه نکرده فلذا با
شناخت این بلا، در رفع آن اقدام می کند؟

بله، کاملاً درست است، گاهی یک مسئله که اصلاً آن را گرفتاری تلقی نمی کنیم، خود بلایی است که می تواند سبب آسیب زدن به ما شود و این زیارت خود یک فرصت طلایی می شود تا به برکت این وجود نورانی، از آن آگاه شویم و از او بخواهیم تا ما را متوجه آن کند و در رفع آن نیز ما را یاری نماید. برای این که مسئله روشن تر شود مثالی می زنم که بیشتر برای جوانان عزیز ملموس است. گاهی بعضی محبتها و عشق ها که ریشه درست و قابل اعتمادی ندارند، یک گرفتاری هستند که فرد از آن غافل است، زیرا بعضی اوقات افکار و اندیشه های شخص را تحت تأثیر قرار می دهد و حتی گاهی باعث نابود شدن دین او و گاهی هم حتی سبب از هم پاشیدن شاکله ی زندگی او و در نتیجه از دست دادن خانواده اش می شود. این خود یک بلاست که فرد آن را شاید یک لطف هم بداند و این اشتباه است.
گاهی هم ممکن است قضیه برعکس باشد یعنی در میان یک خانواده، رشته محبت و عشق از هم گسسته شده و باید دست باکفایتی باشد که بتواند دوباره این رشته از هم گسسته را به هم پیوند دهد. یکی از بهترین راه های رفع این نوع گرفتاریها، زیارت آقا امام رضا علیه السلام است. همانطور که پیامبر اکرم نیز فرمودند که: ما زارها مکروب الا نفس الله کربه.
روایت دومی که در باب فضیلت زیارت امام رضا علیه السلام در زیارت هفت حدیث آمده است از وجود نازنین آقا امیرالمومنین علی علیه السلام است، حضرت می فرمایند: «سیقتل رجل من ولدی بأرض خراسان بالسم ظلماً، اسمه اسمی و اسم أبیه اسم ابنعمران موسی علیهالسلام، ألا فمن زاره فی غربته غفر الله ذنوبه ما تقدّم منها و ما تأخّر و لو کانت مثل عدد النجوم و قطر الأمطار و ورق الأشجار.»
یعنی در سرزمین خراسان مردی از فرزندان من با زهر کشته خواهد شد که همنام من است و نام پدر او نیز همان نام موسی علیه السلام پسر عمران است، بدانید کسی که او را در غربتش زیارت کند خداوند تمام گناهان گذشته و آینده اش را می آمرزد، حتی اگر به عدد ستارگان و قطره های باران و برگهای درختان باشد.
این که آیا یک زیارت می تواند چنین اثری داشته باشد و آیا می تواند گناهان را به این گستردگی از بین ببرد، در ابتدای بحث اشاره شد که در متن نور، ظلمت جایگاهی ندارد و مفصل عرض کردم.
تبیان: شاید اینجا سوالی مطرح شود و آن این که منظور از گناهان آینده در کلام آقا امیرالمومنین علیه السلام چیست؟ و چگونه گناهان آینده نیز تضمین داده می شود که بخشیده شود؟ آیا این ضمانت باعث جری شدن فرد در گناه، به این اطمینان که هر کاری کند بخشیده می شود، نمی گردد؟
این مسئله در قرآن نیز مطرح شده است، در سوره مبارکه فتح که خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «لیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر ...» که البته همانطور که مفسّرین نیز فرموده اند در این آیه شریفه منظور گناهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیست بلکه منظور گناهان امّت ایشان است.
در ذیل این آیه شریفه، گفته شده است که منظور از این که ما گناهان آینده(ماتأخّر) را نیز خواهیم بخشید اینست که ما زمینه گناه در آینده را از سر راه شخص برمی داریم و او را در ترک معاصی یاری می کنیم، مگر این که خود شخص به اراده ی خودش بخواهد مرتکب معصیت شود که در اینجا اختیار را از کسی سلب نمی کنند. درست مانند همان حالتی که در ماه مبارک رمضان نیز وجود دارد که به برکت این ماه مبارک دستان شیاطین بسته می شود و به فرد توفیق توبه داده می شود و شامل نصرت های الهی می گردد. همین حالت در زیارت امام رضا علیه السلام نیز اتفاق می افتد و خداوند به برکت زیارت این وجود پاک، فرد را در ترک معاصی یاری می دهد و توفیق توبه از گناهانی را که بر اثر لغزش در آینده از او سر می زند، نصیب زائر امام رضا علیه السلام می کند. ادامه دارد...
سلسله نشست هاي پاسخگويي به شبهات ديني
شنبه ، دوشنبه ، چهارشنبه هر هفته
مكان : پژوهشسراي دانش آموزي ني ريز
درخواست نصحیت عارفی از یک شهید
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود.

از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟!
گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود.
به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم.
همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش میکنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم.
بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت میکردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!
با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی میگی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
خطبه بي الف
حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَ***ٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم .
.................................................. ...
ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد .
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد . نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی . پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان ) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند . و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار .
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را –در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد .
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد .
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین ) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد .
در چنین حالی می بینی که( تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است . (هم اکنون می بینی رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گذارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند .
(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده . کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید . اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد . و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام) و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان ن*** و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند .
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است .
پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد .
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید .
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.
خطبه بي نقطه
اين متن عربی همان خطبه معروف است که از عجيب ترين ادبيات عرب و یکی از معجزات علی بن ابی طالب علیه السلام می باشد.
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، لمَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.
ترجمه خطبه:
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیازی (که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند.)، نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر.)
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.
جنجال سازی بر سر یک استفتاء
جنجال سازی بر سر یک استفتاء

ماجرای استفتاء از مقام معظم رهبری در باب التزام عملی به ولایت فقیه و پاسخ فقیهانه و درایت مندانه معظم له به این سوال، پس از گذشت بیش از یک ماه همچنان در ذهن و زبان برخی، سوالاتی را برانگیخته که طرح عالمانه آن می تواند افزون بر معرفت بخشی و روشنگری، راه را بر هر گونه تفسیر شخصی بربندد.
متن سوال و فتوایی که در بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی معظم له بارگذاری شده است، چنین است:
سؤال (جدید): خواهشمند است در خصوص «التزام به ولایت فقیه» توضیح دهید؛ به عبارت دیگر چگونه باید عمل نماییم تا بدانیم كه به جانشین بر حق آقا امام زمان (عج) اعتقاد و التزام كامل داریم؟
جواب: ولایت فقیه به معناى حاكمیت مجتهد جامعالشرایط در عصر غیبت است و شعبهاى است از ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) كه همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه وآله) مىباشد و همین كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمین اطاعت كنید نشانگر التزام كامل به آن است.
به عقیده نگارنده، بر خلاف دیدگاه برخی غرض ورزان ودگراندیشان، طرح اینگونه مباحث نه تنها جایگاه رهبری را در نظام جمهوری اسلامی متزلزل نمی کند بلکه ثمرات و نتایج فرخنده ای چون وحدت بخشی، جذب حداکثری آحاد جامعه، شاخصی برای پرهیز از هر گونه برخورد سلیقه ای، شفاف سازی معیارهای التزام و... را به بار خواهد نشاند که در نهایت به تحکیم جایگاه ولایت فقیه در جامعه می انجامد.
غایت اصلی نوشتار حاضر، پاسخ به پاره ای از سوالات از رهگذر معناشناسی اجمالی "ولایت فقیه"، "التزام عملی" و "دستور حکومتی" است که عناصر سازنده فتوای مقام معظم رهبری را شکل می بخشد.
علت صف آرایی شتابزده غرض ورزان و معاندان نظام جمهوری اسلامی در برابر فتوای یاد شده، نتایج فرخنده و مبارک مترتب بر این فتواست که زمینه ساز تحکیم اصل "ولایت فقیه" در نظام اسلامی است
1.چیستی ولایت فقیه
شبهه اول:
عده ای بر اولین محور استفتاء مزبور - که در مقام تبیین معنا و جایگاه ولایت فقیه است - شبهه کردند که این نگرش، دیدگاهی بدیع و نوظهور است و با آنچه در ادبیات فقه شیعی ظهور یافته، تنافی داشته و زمینه ای برای پیدایش استبداد ولایی است.
با نگاهی گذرا به پیشینه تاریخی بحث، سستی و نادرستی شبهه یاد شده روشن می شود.
"ولایت فقیه" یک نظریه ژرف تاریخی است که در طول تاریخ پرافتخار فقه شیعه تکوّن یافته است و ریشه در احادیث منقول از امامان معصوم علیهم السلام دارد، که فقها را به عنوان نائبان عام خویش در زمان غیبت معرفی نموده اند.
با مروری بر منابع طراز اول فقه شیعی با عناوینی همچون حاکم، نائب الامام، نائب عام، نائب الغیبه و ... مواجه می شویم که به فقیهان نسبت داده شده است.
محقق کرکى معروف به محقق ثانی از فقیهان نامدار سده دهم هجری در تعریفی جامع چنین می گوید:
"اتفق اصحابنا، رضوان اللّه تعالى علیهم، على ان الفقیه العدل الامامى، الجامع لشرایط الفتوى... نایب من قبل ائمه الهدى، صلوات اللّه و سلامه علیهم، فی حال الغیبة فی جمیع ما للنیابة فیه مدخل."1
یعنی فقیهان، رضوان خدا بر ایشان باد، اتفاق نظر دارند بر اینکه فقیه عادل شیعی جامع الشرایط ... جانشین ائمه اطهار، درود خدا بر ایشان، در زمان غیبت می باشد در جمیع اموری که نیابت بردار است.
اهم نکات قابل تامل در این تعریف یکی تصریح به اجماع فقها بر این مساله است و دیگری تسری دایره اختیارات ولی فقیه در جمیع اموری است که نیابت پذیر است مگر اموری که چنین شانی ندارند همچون عصمت و سایر شوون ذاتی معصومان.
صاحب جواهر نیز، ولایت فقیه را از مسلّمات و ضروریات فقه در نزد فقهاى شیعه دانسته و به صراحت می گوید: «آن که در ولایت فقیه تردید به خود راه دهد، فقه را نچشیده و رمز کلمات ائمه معصومین(ع) را درنیافته است. »2
تطور تاریخی نظریه ولایت فقیه توسط فقیه بلند آوازه عهد قاجار، مرحوم احمد نراقی به اوج خود رسید و شیخ نراقی با طرح ادله عقلی و نقلی، ولی فقیه را در جمیع شوون ولایت ائمه و پیامبر اکرم(ص) مبسوط الید دانست.
در زمان معاصر نیز حضرت امام (ره) با اجتهاد و دریافت فقیهانه خویش، ابعاد و اضلاع مساله را به ژرفناکی کاویده آن را مستدل تر ساخت.
"امام خمینی، با تفسیر از نیابت عامه فقیهان و نیز درك دقیق از جایگاه حكومت، نظریه «ولایت مطلقه فقیه» را مطرح كرد. این نظریه، به آن معناست كه مصالح اجتماعی، چونان اختیاری را برای فقیه حاكم جامعالشرایط میآفریند كه احكام مسلم دینی را به صورت موقت تعطیل و یا متوقف كند. به تعبیر امام راحل:
حكومت كه شعبهای از ولایت مطلقه رسولالله است یكی از احكام اولیه اسلام است و مقدم بر تمامی احكام فرعیه اسلام حتی نماز و روزه و حج است. (16/10/66)"3
چنانکه گذشت دیدگاه رهبر فرزانه تازگی نداشته و این دیدگاه پیش از وی نیز توسط دیگران ابراز شده است.
تا اینجای بحث، پاسخ شبهه اول و نادرستی انگاره پاره ای از جنجال آفرینان غرض ورز مبنی بر تازگی و توسعه مفهومی "ولایت فقیه" در استفتاء یاد شده، روشن می شود.
2.معناشناسی التزام به ولایت فقیه
التزام به ولایت فقیه از لوازم تن دادن به این نظریه فقهی _کلامی است.
التزام عملی یعنی الزام و تعهد در مقام عمل به احکام و دستوراتی که جنبه حکومتی دارد و از سوی ولی امر مسلمین صادر می شود.
در اینجا اما سوالاتی چند رخ می نماید:
1.حکم حکومتی چیست؟
2.چه فرقی با فتوا دارد؟
3.به چه اموری تعلق می گیرد؟
3.چیستی حکم(دستور) حکومتی
صاحب «جواهر الكلام» در تعریف "حکم حکومتی" می گوید:
« امَّا الْحُكْمُ فَهُوَ انْشََاءُ انْفََاذٍ مِنَ الْحََاكِمِ لََا مِنْهُ تَعََالىََ لِحُكْمٍ شَرْعِِىٍ اوْ وَضْعِِىٍ اوْ مَوضُوعِهِمََا فىِِ شَىْءٍ مَخْصُوصٍ.» 4
"تعریف مزبور در بیانى ساده و خلاصه تر عبارت است از «انشاء حكم الله در موردى خاص یا موضوعى معین »، به این بیان كه حاكم، حكم شرعى یك موضوع معین را تشخیص داده، اعلام مى دارد. یا این كه حكم كلى (فتوا) را بر مصداق معینى تطبیق دهد و تصدیق كند به عنوان مثال: حكم كند كه امروز اول ماه شوال است، تا حكم الهى «عید فطر» و حرمت روزه در آن را اعلام كرده، و بر آن تطبیق و تصدیق كند." 5
تفاوت میان فتوا و حکم حکومتی ولی فقیه
مولف کتاب "حاکمیت دینی" درباره فرق میان حکم و فتوا می نویسد:1.فتوا از مقوله اخبار است (اخبار از حكم الهى )، ولى حكم از مقوله انشاء، یعنى حكم از آن جهت كه حكم است یك واقعیت عینى است. به بیان روشنتر، فتوا بیان حكم شرعى كلى است و كارى با تطبیق آن بر مصداق ندارد، ولى در حكم علاوه بر حیث فتوایى، تطبیق بر مصداق هم گنجانده شده كه حیث دستورى و اجرایى قضیه است .
2.در فتوا به لحاظ كلى بودن، مصالح و شرایط خاص مكلفین مد نظر قرار نمىگیرد، ولى در حكم به لحاظ این كه مصداقى، موردى و جزئى است شرایط و مصالح مكلفین و اشخاص حقیقى یا حقوقى در نظر گرفته و رعایت مىشود، اعم از این كه حكم قضایى باشد یا حكم سیاسى و اجتماعى .
3.گستره فتوا معمولا محدود و نسبى است ولى گستره حكم مطلق است. یعنى فتوا فقط در حوزه خودِ مرجع فتوا دهنده و مقلدان او لازمالاجرا است و تنها بر آنها حجت شرعى و تكلیفآور است، در حالى كه حكم حاكم اسلامى بر همه مردم و مقلّدان همه فقها و مراجع و حتى بر خود فقها و مراجع دیگر نیز حجت شرعى و واجب الاتباع است .
4.از آنجا كه فتوا بیان حكم الله براى مقلدان خاص است، نقض آن براى سایر افراد اشكال نداشته و جایز است. اما در حكم حكومتى، چون ایجاد و انشاء حكمالله در موضوع معین است، قابل نقض و جایگزینى نیست، زیرا نقض حكم پیامدهاى سیاسى اجتماعى داشته و با منافع و مصالح عموم مردم در اصطكاك است.
5.حكم حكومتى در مرحله تزاحم مقدم بر فتوا بوده، و بر آن حاكمیت دارد. به عنوان مثال: گر چه فتواى همه علماى شیعه بر وجوب حج، و بلكه شمردن آن در ردیف ضروریات دین اسلام است، ولى در صورتى كه همین فریضه مهم دینى با مصالح كشور اسلامى و امت مسلمان تزاحم پیدا كند همانطور كه امام راحل (ره) فرمودند حاكم اسلامى میتواند از انجام این فریضه مهم موقتاً جلوگیرى كند. 6
شبهه دوم:
عده ای به غلط پنداشته اند که چون حکم حکومتی چونان نماز و روزه ماهیتی شرعی ندارد در نتیجه فاقد اعتبار شرعی بوده و تخلف پذیر است؟
در پاسخ به این پندار نادرست باید بگوییم حکم حکومتی اگر چه در دایره تشریع وضع نشده است اما ابتناء بر شرع دارد چرا که بر قانونی تکیه می زند که آن قانون از سوی شرع تشریع شده است؛ قانونی که می گوید حاکم برای اداره حکومت می تواند حکم صادر کند و مردم نیز می بایست بر آن حکم گردن نهند.
"ولایت فقیه" یک نظریه ژرف تاریخی است که در طول تاریخ پرافتخار فقه شیعه تکوّن یافته است و ریشه در احادیث منقول از امامان معصوم علیهم السلام دارد، که فقها را به عنوان نائبان عام خویش در زمان غیبت معرفی نموده اند.
گستره تعلق حکم حکومتی
1.گفتیم که حکم حکومتی ماهیتی انشایی دارد اما گاهی این انشاء به انفاذ و اجرای یک حکم شرعی تعلق می یابد در این صورت آن حکم حکومتی را "حکم انفاذی" می گویند.« حكم انفاذی به این معناست كه اگر تحقق یك حكم شرعی - خواه از نوع تكلیفی و یا وضعی- در جامعه موقعیت لرزانی پیدا كند و عمل به آن دچار ضعف گردد، ولیفقیه با امر به رعایت آن (متوجه كردن دستوری به جامعه در جهت عمل كردن به آن) حكم شرعی یاد شده را از این موقعیت خارج كرده و جریان عمل به آن را نفوذ و قوت میبخشد. این قسم در شرائط خاص و در صورت نیاز به آن رخ میدهد.»7
2. در یک دسته بندی، احکام شرعی یا الزام آورند یا فاقد الزام
گاهی دستور حکومتی به حکم شرعی دارای الزام تعلق می یابد به این معنا که موضوع حکم حکومتی و حکم شرعی یکسان است اما جهت گیری این دو حکم تفاوت دارد و حکم حکومتی تکلیف دیگری غیر از تکلیف حکم شرعی پدید می آورد.
این قسم از حکم حکومتی دو ویژگی اساسی دارد: یک. بر خلاف احکام شرعی جنبه ابدی ندارد و حتما مقید به قید زمان است.
دو. علت صدور آن وجود مصلحتی خاص در جامعه است.
3. گستره عمده احکام حکومتی، حوزه احکام شرعی فاقد الزامند یعنی مباحات به معنای اعم آن.
این سنخ از دستورات حکومتی در شرایط خاص صادر می شوند از جمله:
الف.زمانی که شریعت اسلام در موقعیت تضعیف قرار گیرد.
«فرض كنید كارشناسان در زمینهای خاص، اتخاذ رویكردی را متضمن سود تشخیص دهند، اما آن برنامه و یا استراتژی به ایجاد اضطراب و تشویش در خصوص اصول ثابت اسلام و یا چارچوبهای آن و در مآل به تضعیف ذهنیت و معرفت دینی منتهی میگردد. مصلحت دین مردم ایجاد میكند كه ولیفقیه دخالت كند و حكم حكومتی را در جهت حفظ دین صادر كند.»8
ب. همگامی که در جامعه میان معنویت گرایی و مادیت گرایی فاصله ایجاد شود در این صورت حاکم حکومت اسلامی می تواند با دستور حکومتی خاص میان مصالح مادی و مصالح معنوی توازن بیافریند.
ج. گاهی حكم حكومتی با هدف كشاندن اصول ثابت اسلام به شرایط متحول و متغیر دنیای امروز صادر گردد؛ گاه ولیفقیه در شرایط بروز تحولات مهم در جامعه از رهگذر صدور حكم حكومتی سعی میكند اوضاع متحول و متغیر زمان را در سایهی اصول ثابت اسلام اداره و مدیریت كند.9
طرح اینگونه مباحث نه تنها جایگاه رهبری را در نظام جمهوری اسلامی متزلزل نمی کند بلکه ثمرات و نتایج فرخنده ای چون وحدت بخشی، جذب حداکثری آحاد جامعه، شاخصی برای پرهیز از هر گونه برخورد سلیقه ای، شفاف سازی معیارهای التزام و... را به بار خواهد نشاند که در نهایت به تحکیم جایگاه ولایت فقیه در جامعه می انجامد.
شبهه سوم:
برخی دانسته یا ناآگاهانه قید" حکومتی" را به گونه ای خاص تفسیر می کنند. از نظر آنها حکومتی بودن دستورات ولی فقیه به معنای" حکومت حکم" است و حکم حکومتی، زمینه ساز استکبار و ابزاری در جهت منفعت طلبی شخصی انگاشته شده است.
با توضیحات یاد شده دیوار شبهه سوم نیز فرو می ریزد چرا که گفته شد احکام حکومتی بر پایه منافع شخصی نیست که مستکبرانه باشد بلکه بنا بر مصالح اجتماعی جامعه اسلامی است که شارع خود این وظیفه را بر دوش حاکم شرع نهاده است.
نوشته ی: شکوری_کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان
1. رسائل، محقق کرکى، تحقیق: محمّدحسون
2. جواهر الکلام، ج16/178.
3. فرصتی برای بازخوانی «التزام به ولایت فقیه»، سید عباس صالحی
4. جواهر الكلام، ج 40، ص 100
5. حاكمیت دینى، نبی اللّه ابراهیم زاده
6. ر. ك. صحیفه نور، ج 20، ص 171، و حاكمیت در اسلام، موسوى خلخالى، ص 292و مرجعیت، طالقانى، ص 306305و ولایت فقیه، یوسف صانعى، ص 243242.
7. حكومتِ حكم یا حكمی با ماهیت حكومتی؟ احمد مبلغی
8. همان
9. همان
علامه جعفری و ازدواج با زیباترین دختر دنیا!
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود "اجمل بنات عصرها" یعنی: « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (سلام الله علیه) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید.
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنند و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (۱۰ الی ۲۱ مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با ۲۵ و یا ۳۵ درجه خیلی گرم می شد . آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آن سال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد .
عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (سلام الله علیه) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (سلام الله علیه)هم مستحبی . گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده.
کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (سلام الله علیه) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (سلام الله علیه)را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود.
یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا (سلام الله علیه)مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی. گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (سلام الله علیه) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (سلام الله علیه)نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (سلام الله علیه)است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
هدیه حاج حسنعلی نخودکی به امام
شبکه ایران: ازحضرت آیتالله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟
امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟
حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟
امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که:
بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی.
وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی.
و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد
و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.
سنگر باقیمانده
جاده مانده است و من و اين سر باقيمانده
رمقي نيست در اين پيكر باقيمانده
نخلها بي سر و شط از گل و باران خالي
هيچ كس نيست در اين سنگر باقيمانده
تويي آن آتش سوزندهي خاموششده
منم اين سردي خاكستر باقيمانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آواره شده،
باز شرمندهام از اين سر باقيمانده
روز و شب گرم عزاداري شببوهاييم،
من و اين باغچهي پرپر باقيمانده
پيشكش باد به يكرنگيات اي مردترين!
آخرين بيت در اين دفتر باقيمانده:
تا ابد مردترين باش و علمدار بمان!
با توام اي يل نامآور باقيمانده
لفظ جلاله الله
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید
حماسه غدير
عظمت غدير
خطابه غدير بعنوان آينه تمامنماى ولايت اميرالمؤمنينعليهالسلام بين تمام خطابههاى اسلام ويژگيهايى دارد كه آن را بصورت منحصر بفرد درآورده است. اين اهميت باز مىگردد به متن خطبه و فضاى خاصى كه اين سخنرانى در آن انجام شده است.
مهمترين مقاصد حضرت در خطبه غدير را مىتوان در موارد زير خلاصه كرد:
1 . نتيجهگيرى از زحمات 23 ساله رسالت با تعيين ادامه دهندگان اين راه.
2 . حفظ دائمى اسلام با جانشينانى كه از عهده اين مهم برآيند.
3 . اقدام رسمى براى تعيين خليفه كه از نظر قوانين ملل سنديت دارد.
4 . ترسيم خط مشى آينده مسلمين تا آخر دنيا.
5 . اتمام حجت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرين و معاندين.
اين اهداف بلند در سايه شرايطى انجام شد كه شايسته ابديت غدير بود، و آن را بعنوان يك واقعه استثنايى در آورد. امام باقرعليهالسلام مىفرمايد:
لَمْيُنادِ بِشَىْءٍ مِثْلَ ما نُودِيَ بِالْوِلايَةِ يَوْمَ الْغَديرِ.(1)
هيچ حكمى مثل ولايت در غدير اعلام نشده است!
عظمت خاص غدير را در جهات زير مىتوان ترسيم كرد:
1 . شرايطى كه براى ابلاغ اين اصل اعتقادى اسلام بر پا شد كه آن اجتماع بزرگ و شيوه خاص بيان و منبر، فقط در اين ماجرا بوده است. بخصوص مسئله وداع پيامبرصلىاللَّهعليهوآله با مردم حاكى از اين بود كه با اعلام ولايت اسلام از نظر دشمنان خارجى نفوذ ناپذير شده است.
2 . مسئله امامت فقط بصورت يك خبر و پيام و خطابه اجرا نشد، بلكه بعنوان حكم و فرمان اجرا گرديد، و با گرفتن بيعت از عموم مسلمانان و تعهد گرفتن از آنان اعلام شد.
3 . شرايط جغرافيايى غدير كه قبل از تقاطع جادهها در جحفه و پيش از تفرق قبايل بوده است. همچنين توقف سه روزه در بيابانى داغ و شرايط زمانى حجة الوداع پس از ايام حج كه عظيمترين اجتماع مسلمانان تا آن روز بود.
4 . مقام مخاطِب خطبه، و نيز حالت خاص مخاطَبين يعنى حاجيان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت، و نيز اعلام نزديكى رحلت پيامبرصلىاللَّهعليهوآله، چه آنكه حضرت 70 روز پس از اين سخنرانى از دنيا رحلت نمودند.
5 . خطاب خداوند كه: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را نرساندهاى»، كه در هيچيك از فرامين الهى چنين مطلبى گفته نشد.
6 . بيم پيامبرصلىاللَّهعليهوآله از كارشكنىهاى منافقين، و دستور قاطع الهى بر لزوم ابلاغ حكم ولايت و امامت براى آينده مسلمين، از خصوصيات ابلاغ اين حكم الهى بود.
7 . ضمانت الهى بر حفظ پيامبرصلىاللَّهعليهوآله از شرّ دشمنان در خصوص اين ابلاغ و رسالت كه در هيچيك از احكام الهى چنين ترسى نبود و چنين ضمانتى انجام نشد.
8 . مفاهيم بلند و حساسى كه در تبيين مقام ولايت در متن خطبه فرمودند و معناى دقيق آن را به روشنترين وجهى بيان نمودند.
9 . مراسم خاصى كه قبل و بعد از خطبه واقع شد كه بيعت و عمامه «سحاب» و تهنيت از نمونههاى آن است و دلالت بر اهميت ويژه اين ماجرا مىنمايد.
10 . خطاب خداوند كه: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»، كه تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.
11 . توجه خاصّ ائمهعليهمالسلام به سخنان پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در غدير، و بخصوص كلام اميرالمؤمنين و حضرت زهراعليهماالسلام كه فرمودند: «روز غدير خم براى كسى عذرى باقى نگذاشت».(2) همچنين اهتمام علما به تفصيل مباحث مربوط به غدير به تبعيت از ائمهعليهمالسلام بعنوان ريشه اصيل ولايت و امامت، بيانگر ارزش اعتقادى آن در طول تاريخ است.
12 . سند و شيوه نقل اين حديث از نظر حديثى، تاريخى، كلامى و ادبى، و همچنين فراگيرى و راهيابى آن به قلوب مردم، در ميان روايات ولايت بىمانند است. محققان تواتر اين حديث را به اثبات رسانده، و همه مسلمانان با هر فرقه و مسلكى كه دارند به درستى اين حديث اعتراف كردهاند.
همه اينها حاكى از اهميت ويژه غدير در فرهنگ اسلام است، و به ما هشدار مىدهد كه اين اصل اعتقادى شيعه را با تمام هستى خويش پاس بداريم.
سؤال 2:
از مدينه تا غدير
آغاز سفر(3)
در سال دهم هجرى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله براى اولين بار بطور رسمى اعلان عمومى حج دادند تا همه مردم در حد امكان حاضر شوند. آنحضرت اين سفر را بعنوان «حجة الوداع» مطرح كردند، كه به معناى تنها سفر پر خاطره آن حضرت در دلها جاى گرفت.
هدف از اين سفر بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام بود كه هنوز براى مردم بطور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلىاللَّهعليهوآله.
پس از دستور الهى، پيامبرصلىاللَّهعليهوآله مناديانى را به مدينه و اطراف آن فرستادند و تصميم اين سفر را به اطلاع همه رساندند تا هركس بخواهد خود را آماده اين سفر و همراهى آن حضرت نمايد.
پس از اعلان عمومى، عده بسيارى از اطراف مدينه به شهر آمدند تا همراه حضرت و مهاجرين و انصار در سفر مكه ملازم ركاب حضرت باشند.
با حركت كاروان پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در بين راه مدينه تا مكه افراد قبايل به جمعيت اضافه مىشدند. با رسيدن اين خبر مهم به مناطق دورتر، مردم اطراف مكه و شهرهاى يمن و غير آن نيز بسوى مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در اين اولين سفر رسمىِ حضرت بعنوان حج شركت داشته باشند.
اضافه بر آنكه حضرت اشاراتى فرموده بودند كه امسال سال آخر عمر من است، و اين مىتوانست باعث شركت همه جانبه مردم باشد.
جمعيتى حدود يكصد و بيست هزار نفر در مراسم حج شركت كردند، كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه بهمراه حضرت حركت كرده بودند، و جمعيت لبيكگويان در جاى جاى جاده در حركت بودند.
از مدينه تا مكه(4)
كاروان بزرگ پيامبرصلىاللَّهعليهوآله روز شنبه بيست و پنجم ماه ذىقعده از مدينه حركت كردند. به دستور آن حضرت مردم لباس احرام همراه برداشته بودند، و خود حضرت نيز غسل كرده و دو لباس احرام همراه برداشتند؛ و براى احرام تا مسجد شجره در نزديكى مدينه آمدند.
اهل بيت معظم پيامبرصلىاللَّهعليهوآله كه فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسينعليهمالسلام و ساير فرزندان آن حضرت بودند، و نيز همسران آن حضرت همگى سوار بر هودجهاى شتران همراه حضرت بودند.
با رسيدن به «مسجد شجره» احرام بستند و مسير ده روزه تا مكه را آغاز كردند، و قافلهاى عظيم كه شامل مردم سواره و پياده بود همراه آن حضرت به حركت در آمدند.
صبح روز يكشنبه را در منطقهاى توقف كردند و تا شب همانجا ماندند، و پس از نماز مغرب و عشا حركت كردند. صبح روز بعد به «عِرْق الظَبْيَة» رسيدند، و سپس در «رَوْحاء» توقف مختصرى كردند. از آنجا براى نماز عصر به «مُنصرَف» رسيدند. هنگام نماز مغرب و عشا در «مُتَعَشّى» پياده شدند و شام را همانجا صرف كردند. براى نماز صبح به «اثاية» رسيدند، و صبح روز سهشنبه در «عَرْج» بودند، و روز چهارشنبه به «سَقْياء» رسيدند.
در بين راه، پيادهها سختىِ راه را مطرح كردند و از حضرت سوارى درخواست نمودند. حضرت كه سوارى در اختيار نداشتند، دستور دادند تا براى آسانى سير، كمرهاى خود را ببندند و راه رفتنشان را بين تند رفتن و دويدن قرار دهند. با انجام اين دستور راحتتر شدند.
روز پنجشنبه به «اَبْواء» رسيدند كه قبر حضرت آمنه مادر پيامبرصلىاللَّهعليهوآله آنجا بود، و حضرت قبر مادر را زيارت كردند.
روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدير خم» عازم «قُدَيْد» شدند و شنبه آنجا بودند. روز يكشنبه تا «عُسفان» آمدند و روز دوشنبه به «مَرّ الظهران» رسيدند و تا شب آنجا ماندند.
شب به سوى «سَيْرَف» حركت كردند و به آنجا رسيدند كه منزل بعدى مكه معظمه بود. بعد از ده روز طى مسافت، در روز سه شنبه پنجم ذىحجة اولين كاروان حج اسلام با جلال و عظمتى بىنظير وارد شهر «مكه» شدند.
سؤال 3:
حجاج يمن همراه اميرالمؤمنينعليهالسلام(5)
در ايامى كه سفر حج اعلام شد، اميرالمؤمنينعليهالسلام با لشكرى از طرف پيامبرصلىاللَّهعليهوآله به «نَجْران» و سپس «يمن» رفته بودند. هدف از اين سفر دعوت به اسلام و جمعآورى خمس و زكات و جزيه بود و نيز حل اختلافى كه بين اهل يمن پيش آمده بود.
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله هنگام حركت از مدينه براى اميرالمؤمنينعليهالسلام نامهاى فرستادند، و طى آن دستور دادند آن حضرت نيز با لشكر و كسانى از اهل يمن كه مايل به شركت در مراسم حج هستند از آنجا به سوى مكه حركت كنند.
اميرالمؤمنينعليهالسلام پس از پايان كارهاى محوله در نجران و يمن، با لشكر همراه و دوازده هزار نفر از اهل يمن عازم مكه شدند.
با نزديك شدن كاروان پيامبرصلىاللَّهعليهوآله به مكه از طرف مدينه، اميرالمؤمنينعليهالسلام هم از طرف يمن به اين شهر نزديك شدند و دستور دادند مردم در ميقات اهل يمن احرام ببندند.
سپس حضرت جانشينى در لشكر تعيين كردند و خود پيشتر به ملاقات پيامبرصلىاللَّهعليهوآله شتافتند، و در نزديكى مكه خدمت حضرت رسيدند و گزارش سفر را دادند. پيامبرصلىاللَّهعليهوآله بسيار مسرور شدند و دستور دادند هر چه زودتر لشكر همراه و حجاج يمنى را به مكه بياورد. اميرالمؤمنينعليهالسلام به محل لشكر بازگشتند و همراه آنان - همزمان با قافله پيامبرصلىاللَّهعليهوآله - روز سه شنبه پنجم ذىحجه وارد مكه شدند.
اعمال حج
با رسيدن روز نهم ذىحجة مراسم حج آغاز شد. حضرت به موقف عرفات و سپس به مشعر رفتند، و روز دهم در مِنى قربانى و رمى جمرات و ساير اعمال را انجام دادند.
سپس طواف و سعى و بعد از آن اعمال ديگر حج را به ترتيب به انجام رساندند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براى مردم بيان فرمودند. بدينسان تا پايان روز دوازهم ذىحجة اعمال سه روزه حج پايان يافت.
تحويل ميراث انبياءعليهمالسلام به صاحب ولايت(6)
پس از پايان مراسم حج دستور الهى بر پيامبرصلىاللَّهعليهوآله چنين نازل شد:
نبوت تو به پايان رسيده و روزگارت كامل شده است. اسم اعظم و آثار علم و ميراث انبياء را به على بن ابىطالب بسپار كه او اولين مؤمن است. من زمين را بدون عالمى كه اطاعت من و ولايتم با او شناخته شود و حجت بعد از پيامبرم باشد رها نخواهم كرد».
يادگارهاى انبياءعليهمالسلام صُحُف آدم و نوح و ابراهيمعليهمالسلام و تورات و انجيل و عصاى موسىعليهالسلام و انگشتر سليمانعليهالسلام و ساير ميراثهاى ارجمندى است كه فقط در دست حجج الهى است، و نزد انبياى گذشته و اوصياى ايشان دست به دست گشته تا آن روز كه خاتم انبياءصلىاللَّهعليهوآله حافظ آن بود، و اينك بايد به اوصياى آن حضرت انتقال مىيافت.
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله، اميرالمؤمنينعليهالسلام را فراخواند و مجلس خصوصى تشكيل دادند و ودايع الهى را به آن حضرت تحويل داد، و بدينسان ميراث ششهزار ساله انبياءعليهمالسلام به اميرالمؤمنينعليهالسلام سپرده شد. اين ودايع از اميرالمؤمنينعليهالسلام به امامان بعد منتقل شده تاكنون كه در دست مبارك آخرين حجت پروردگار حضرت بقية اللَّه الاعظمعليهالسلام است.
سلام بعنوان «اميرالمؤمنين»(7)
پيش از حركت به سوى غدير، در مكه جبرئيل لقب «اميرالمؤمنين» را بعنوان اختصاص آن به على بن ابىطالبعليهالسلام از جانب الهى آورد، اگر چه اين لقب قبلاً نيز براى آن حضرت تعيين شده بود.
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله دستور دادند تا بزرگان اصحاب جمع شوند و طى مراسم خاصى نزد علىعليهالسلام بروند و بعنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كنند و «السلام عليك يا اميرالمؤمنين» بگويند، و بدينوسيله در زمان حيات خود، از آنان اقرار بر امير بودن علىعليهالسلام گرفت.
در اينجا ابوبكر و عمر بعنوان اعتراض به پيامبرصلىاللَّهعليهوآله گفتند: آيا اين حقى از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناك شد و فرمود: «حقى از طرف خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده است».
سؤال 4 و 5:
اعلان عمومىِ حضور در غدير(8)
با اينكه انتظار مىرفت پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در اين اولين و آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بمانند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادىِ خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان كند:
فردا - روز چهاردهم ذىحجه - همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در «غدير خم» حاضر باشند و كسى جز معلولان نبايد باقى بماند.
انتخاب منطقه «غدير» به امر خاص الهى از چند جهت قابل ملاحظه بود:
يكى اينكه در راه بازگشت از مكه، كمى قبل محل افتراق كاروانها و تقاطع مسيرها در جحفه است.
دوم اينكه در آيندههاى اسلام كه كاروانهاى حج در راه رفت و برگشت از اين مسير عبور مىكنند با رسيدن به وادى غدير و نماز در مسجد پيامبرصلىاللَّهعليهوآله، تجديد خاطره و بيعتى با اين زيربناى اعتقادى خود مىنمايند و ياد آن در دلها احيا مىگردد.
سوم اينكه «غدير» محلى بسيار مناسب براى برنامه سه روزه پيامبرصلىاللَّهعليهوآله و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بود.
اينك پيامبرصلىاللَّهعليهوآله پس از دورى ده ساله از وطن خود مكه - بدون آنكه مدتى اقامت كنند تا مسلمانان به ديدارش بيايند و مسائل خود را مطرح كنند - با پايان مراسم حج فوراً از مكه خارج شدند و مردم را نيز به خروج از مكه و حضور در «غدير» امر نمودند.
موقعيت جغرافيايى غدير خم(9)
منطقه غدير خم بيابانى باز و وسيع در مسير سيلاب وادى جحفه بود. اين سيلاب از مشرق به مغرب جارى مىشد و پس از عبور از غدير به جحفه مىرسيد و سپس تا درياى سرخ ادامه پيدا مىكرد و سيلهاى ساليانه را به دريا مىريخت.
در اين مسير آبگيرهايى طبيعى بوجود آمده بود كه پس از عبور سيل، آبهاى باقيمانده در آن جمع مىشدند و در طول سال بعنوان ذخاير آبى شناخته مىشدند و به آنها اصطلاحاً «غدير» مىگفتند.
در مناطق مختلف، غديرهاى زيادى در مسير سيلها وجود داشت كه با نامگذارى از يكديگر شناخته مىشدند. اين غدير هم براى شناخته شدن از غديرهاى ديگر بنام «غدير خم» نامگذارى شده بود.
كنار اين آبگير پنج درخت سرسبز و كهنسال از نوع «سَمُر» شبيه درخت چنار وجود داشت، كه درخت خاص صحراها است. اين پنج درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سايبانى خوب براى مسافران خسته ايجاد كرده بود.
لذا در آن شرايط، اين بيابان وسيع بعنوان بهترين مكان براى مراسم سه روزه غدير انتخاب شد، و جايگاه سخنرانى زير همان درختان در نظر گرفته شد كه هم مشرف بر بيابان و محل تجمع مخاطبين بود و هم سايبان مناسبى براى ايراد خطابه بنظر مىآمد.
سخنرانى غدير
ورود به منطقه غدير(10)
روز پنجشنبه قافله عظيم غدير به حركت درآمد، و سيل جمعيت كه بيش از صد و بيست هزار نفر بودند بهمراه حضرت سفر پنج روزه تا غدير را آغاز كردند. حتى پنج هزار نفر از اهل مكه و دوازده هزار نفر از اهل يمن - در جهت مخالف مسير ديار خود - براى درك مراسم غدير همراه حضرت آمدند.
طبق فرمان پيامبرصلىاللَّهعليهوآله كسى از حاجيان در مكه باقى نماند و همه به قصد حضور در بزرگترين همايش تاريخى اسلام عازم ميعادگاه غدير شدند. كاروان از همان مسيرى كه از مدينه تا مكه آمده بودند بازمىگشتند.
پس از خروج از مكه ابتدا به «سَيْرَف» رسيدند و از آنجا تا «مَرّ الظهران» آمدند. آبادى بعدى «عُسفان» بود و از آنجا به «قُدَيْد» رسيدند. اينك به جحفه نزديك مىشدند كه «غدير» كنار آن بود.
نزديك ظهر روز دوشنبه هيجدهم ذىحجه، همينكه به منطقه «غدير خم» رسيدند، حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدير تغيير دادند و فرمودند:
اَيُّهَا النَّاسُ، أجيبُوا داعِيَ اللَّهِ ، اَنَا رَسُولُ اللَّهِ.
اى مردم، دعوت كننده خدا را اجابت كنيد كه من پيامآور خدايم.
اين كنايه از آن بود كه هنگام ابلاغ پيام مهمى فرا رسيده است. لذا فرمان دادند تا منادى ندا كند: «همه مردم متوقف شوند، و آنانكه پيش رفتهاند بازگردند، و آنانكه پشت سر هستند توقف كنند»، تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند.
همچنين دستور دادند: كسى زير درختان كهنسالى كه در آنجا بود نرود و آن مكان براى برپايى جايگاه سخنرانى خالى بماند.
پس از اين دستور، همه مَرْكبها متوقف شدند، و كسانى كه پيشتر رفته بودند بازگشتند، و همه مردم در منطقه غدير پياده شدند، و هر يك براى خود جايى پيدا كردند و براى توقف سه روزه خيمه زدند، و كمكم آرام گرفتند.
اينك صحرا براى اولين بار شاهد تجمع عظيم بشرى بود. وجود مقدس پنج نور پاك، پيامبر و اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسينعليهمالسلام عظمت اين اجتماع بزرگ را چندين برابر مىكرد.
تركيب مختلفى مردان و زنان، از اقوام و قبايل و شهرهاى مختلف، با درجات متفاوتى از ايمان در برابر منبر پيامبرشان زانو زده بودند، كه اين نيز نقطه جالب توجه ديگرى از اين همايش با شكوه بود.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغى زمين بحدى ناراحت كننده بود كه مردم و حتى خود حضرت گوشهاى از لباس خود را به سر انداخته و گوشهاى از آن را زير پاى خود قرار داده بودند، و عدهاى از شدت گرما عباى خود را به پايشان پيچيده بودند!
آماده سازى جايگاه سخنرانى و منبر(11)
از سوى ديگر، پيامبرصلىاللَّهعليهوآله چهار نفر از اصحاب خاص خود يعنى مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان كهنسال - كه در يك رديف كنار هم بودند - بروند و آنجا را آماده كنند.
آنها خارهاى زير درختان را كندند و سنگهاى ناهموار را جمع كردند و آنجا را جارو زدند و آب پاشيدند. سپس شاخههاى پايين آمده درختان را كه تا نزديكى زمين آمده بود قطع كردند.
بعد از آن در فاصله بين دو درخت، روى شاخهها پارچهاى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد، و آن محل براى برنامه سه روزهاى كه حضرت در نظر داشتند كاملاً مساعد شود.
سپس در زير سايبان، سنگها را روى هم چيدند و از رواندازهاى شتران و ساير مركبها هم كمك گرفتند، و منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند و روى آن پارچهاى انداختند. منبر را طورى بر پا كردند كه نسبت به جمعيت در وسط قرار بگيرد و پيامبرصلىاللَّهعليهوآله هنگام سخنرانى مشرف بر مردم باشد تا صداى حضرت به همه برسد و همه او را ببينند.
با توجه به كثرت جمعيت، ربيعه را كه صداى بلندى داشت انتخاب كردند تا كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا مطالب را بهتر بشنوند.
سؤال 6 و 7:
پيامبر و اميرالمؤمنينعليهماالسلام بر فراز منبر(12)
مقارن ظهر، انتظار مردم به پايان رسيد و منادىِ حضرت نداى نماز جماعت داد. مردم از خيمهها بيرون آمدند و مقابل منبر جمع شدند و صفهاى نماز را منظم كردند. پيامبرصلىاللَّهعليهوآله نيز از خيمه خود بيرون آمدند و در جايگاه نماز قرار گرفتند، و نماز جماعت را اقامه فرمودند.
بعد از آن مردم ناظر بودند كه پيامبرصلىاللَّهعليهوآله از منبر غدير بالا رفتند، و بر فراز آن ايستادند. سپس اميرالمؤمنينعليهالسلام را فراخواندند، تا بر فراز منبر در سمت راستش بايستد. قبل از شروع خطبه، اميرالمؤمنينعليهالسلام بر فراز منبر يك پله پائينتر در طرف راست حضرت ايستادند و دست پيامبرصلىاللَّهعليهوآله بر شانه آن حضرت بود.
سپس آن حضرت نگاهى به راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم كاملاً جمع شوند. زنان نيز در قسمتى از مجلس نشستند كه پيامبرصلىاللَّهعليهوآله را بخوبى مىديدند.
پس از آماده شدن مردم، پيامبر اكرمصلىاللَّهعليهوآله سخنرانىِ تاريخى و آخرين خطابه رسمى خود را براى جهانيان آغاز كردند.
با در نظر گرفتن اين شكل خاص سخنرانى، كه دو نفر بر فراز منبر ايستادهاند، و بيش از صد و بيست هزار بيننده، آن مُبلِّغ اعظم را مىنگرند؛ به استقبالِ سخنانِ حضرت خواهيم رفت.
دقت در اين نكته لازم به نظر مىرسد كه اجتماع 120000 نفر براى يك سخنرانى و در مقابل يك خطيب كه همه بتوانند او را ببينند، در دنياى امروز هم مسئله غيرعادى است؛ تا چه رسد به عصر بعثت كه در گذشته ششهزار ساله انبيا تا آن روز هرگز چنين مجلس عظيمى براى سخنرانى تشكيل نشده بود.
سخنرانى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله(13)
سخنرانى تاريخى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در غدير كه حدود يك ساعت طول كشيد، در يازده بخش قابل ترسيم است:
بنده خدا و تسليم اويم
حضرت در اولين بخش سخن، به حمد و ثناى الهى پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالى را ذكر نمودند، و بعد از آن به بندگى خود در مقابل ذات الهى شهادت دادند و فرمودند:
به او و ملائكهاش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان مىآورم. دستور او را گوش مىدهم و اطاعت مىنمايم و به آنچه او را راضى مىكند مبادرت مىورزم و در مقابل مقدرات او تسليم مىشوم.
يا ايها الرسول بَلِّغ!
در بخش دوم، سخن را متوجه مطلب اصلى نمودند و تصريح كردند كه بايد فرمان مهمى درباره على بن ابىطالب ابلاغ كنم، و اگر اين پيام را نرسانم رسالت الهى را نرساندهام و ترس از عذاب او دارم. همچنين تصريح كردند كه خداوند به من چنين وحى كرده است:
يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإنْ لَمْتَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ(14): اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده - درباره على، يعنى خلافت على بن ابىطالب - و اگر انجام ندهى رسالت او را نرساندهاى، و خداوند تو را از مردم حفظ مىكند.
سپس امر مؤكد پروردگار درباره اعلام ولايت را با صراحت تمام مطرح كردند و فرمودند: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - كه او سلام است - مرا مأمور كرد كه در اين محل اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه على بن ابىطالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است.
خداوند در اين مورد آيهاى از كتابش بر من نازل كرده است: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»،(15) «صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند». و على بن ابىطالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد مىكند. خداوند از من راضى نمىشود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم.
سؤال 8:
دوازده امامعليهمالسلام تا آخر دنيا
در سومين بخش، امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرين روز دنيا اعلام فرمودند تا همه طمعها يكباره قطع شود. براى درك عميق از اهميت مسئله فرمودند: اى مردم، اين آخرين بارى است كه در چنين اجتماعى بپا مىايستم. پس بشنويد و اطاعت كنيد و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسليم فرود آوريد.
از نكات مهم در سخنرانى حضرت، اشاره به عموميت ولايت آنان بر همه انسانها و در طول زمانها و در همه مكانها و نفوذ كلماتشان در جميع امور بود، كه به اين صورت اعلام فرمودند: خداوند عزوجل صاحب اختيار شما و معبود شما است، و بعد از خداوند رسولش و پيامبرش كه شما را مخاطب قرار داده، و بعد از من على صاحب اختيار شما و امام شما به امر خداوند است، و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزى كه خدا و رسولش را ملاقات خواهيد كرد.
نيابت ائمهعليهمالسلام از خدا و رسول در حلال و حرام و جميع امور دنيا و آخرت از نكات بسيار مهم خطبه بود كه آن را با كلماتى دقيق بيان فرمودند:
حلالى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال كرده باشند، و حرامى نيست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام كرده باشند. خداوند عزوجل حلال و حرام را به من شناسانده است، و آنچه پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به او سپردهام.
پس از بيان اين همه عظمت، مردم را از مخالفت برحذر داشتند و فرمودند: اى مردم، او از طرف خداوند امام است، و هركس ولايت او را انكار كند خداوند هرگز توبهاش را نمىپذيرد و او را نمىبخشد.
اى مردم، بخدا قسم پيامبران و رسولان پيشين به من بشارت دادهاند، و من بخدا قسم خاتم پيامبران و مرسلين و حجت بر همه مخلوقين از اهل آسمانها و زمينها هستم. هر كس در اين مطالب شك كند مانند كفر جاهليت اول كافر شده است. و هر كس در چيزى از اين گفتار من شك كند در همه آنچه بر من نازل شده شك كرده است، و هر كس در يكى از امامان شك كند در همه آنان شك كرده است، و شك كننده درباره ما در آتش است.
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده است و مىگويد: «هركس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد».
در اينجا حضرت مىخواستند حساسترين قسمت سخنرانى را كه برنامهاى عملى نيز همراه داشت بيان كنند. لذا براى آمادگى مردم فرمودند: بخدا قسم، باطن قرآن را براى شما بيان نمىكند و تفسيرش را برايتان روشن نمىكند مگر اين شخصى كه من دست او را مىگيرم و او را بسوى خود بالا مىبرم و بازوى او را مىگيرم و با دو دستم او را بلند مىكنم و به شما مىفهمانم كه:
هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار او است؛ و او على بن ابىطالب برادر و جانشين من است، و ولايتِ او از جانب خداوندِ عزوجل است كه بر من نازل كرده است.
سپس تصوير زيبايى از ارتباط دو ركن اعظم اسلام ارائه نمودند و فرمودند: اى مردم، على و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگرى خبر مىدهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه آنان امينهاى خداوند بين مردم و حاكمان او در زمين هستند.
در اين مرحله با قاطعيتى تمام هرگونه تعرض به مقام صاحب غدير را حرام شمردند و فرمودند: بدانيد كه اميرالمؤمنينى جز اين برادرم نيست. بدانيد كه «اميرالمؤمنين» بودن بعد از من براى احدى جز او حلال نيست.
سؤال 9:
من كنت مولاه فهذا على مولاه
در بخش چهارم خطبه، پيامبرصلىاللَّهعليهوآله پس از مقدمهچينىهاى قبل و ذكر مقام خلافت و ولايتِ اميرالمؤمنينعليهالسلام، براى آنكه تا آخر روزگار راه هر گونه شك و شبهه بسته باشد و در اين راه هر تلاشى در نطفه خنثى شود، آنچه بطور لسانى فرموده بودند به صورت عملى انجام دادند.
ابتدا به اميرالمؤمنينعليهالسلام كه بر فراز منبر كنارشان ايستاده بودند، فرمودند: «نزديكتر بيا». آن حضرت نزديكتر آمدند و پيامبرصلىاللَّهعليهوآله از پشت سر دو بازوى او را گرفتند. در اين هنگام اميرالمؤمنينعليهالسلام دست خود را باز كردند تا دستهاى هر دو به سوى آسمان قرار گرفت.
سپس پيامبرصلىاللَّهعليهوآله اميرالمؤمنينعليهالسلام را - كه يك پله پايينتر قرار داشت - از جا بلند كردند تا حدى كه پاهاى آن حضرت محاذى زانوهاى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله قرار گرفت و مردم سفيدى زير بغل ايشان را ديدند كه تا آن روز ديده نشده بود. در اين حال فرمودند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بودهام اين على هم نسبت به او صاحب اختيارتر است. خدايا دوست بدار هر كس على را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.
در اين قسمت از خطبه، نزول وحى درباره كمال دين با ولايت اميرالمؤمنينعليهالسلام را اعلام نمودند كه بسيار احساس برانگيز بود. حضرت فرمودند: پروردگارا، تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب نمودن على در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى: «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لكُمُ الْإِسْلامَ ديناً».(16) «و مَنَ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي اْلآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ»،(17) «امروز دين شما را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را بعنوان دين شما راضى شدم» ، «هر كس دينى غير از اسلام انتخاب كند هرگز از او قبول نمىشود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود». پروردگارا، تو شاهدى كه من ابلاغ نمودم.
دين خدا كامل شد
در بخش پنجم حضرت صريحاً فرمودند: «اى مردم، خداوند دين شما را با امامت او كامل نمود. پس هر كس اقتدا نكند به او و به كسانى كه جانشين او از فرزندان من و از نسل او هستند تا روز قيامت و روز رفتن به پيشگاه خداوند عزوجل، چنين كسانى اعمالشان در دنيا و آخرت از بين رفته و در آتش دائمى خواهند بود».
سپس براى آنكه مردم قدر چنين نعمتى را بدانند فرمودند: پيامبرتان بهترين پيامبر و وصيتان بهترين وصى و فرزندان او بهترين اوصياء هستند. اى مردم، نسل هر پيامبرى از صلب خود او هستند ولى نسل من از صلب اميرالمؤمنين على است.
بعد از آن ضمن بيان شمهاى از فضائل اميرالمؤمنينعليهالسلام فرمودند: بدانيد كه با على دشمنى نمىكند مگر شقى و با على دوستى نمىكند مگر با تقوى، و به او ايمان نمىآورد مگر مؤمن مخلص. در اينجا با توجه به آيه «رضيت لكم الاسلام ديناً» فرمودند:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست. اى مردم از خدا بترسيد آنطور كه بايد ترسيد، و از دنيا نرويد مگر آنكه مسلمان باشيد.
سؤال 10 و 11
ماجراى سقيفه!!
مرحله ششم از سخنان پيامبرصلىاللَّهعليهوآله جنبه غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند:
منظور از اين آيات عدهاى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده است، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست.
در اين مرحله به خلقت نورانى خود واهل بيت اشاره كردند و فرمودند: اى مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در على بن ابىطالب و بعد در نسل او تا مهدى قائم؛ كه حق خداوند و هر حقى كه براى ما باشد مىگيرد.
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مىكشانند اشاره كرده فرمودند: اى مردم، بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مىكنند و روز قيامت كمك نمىشوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم. اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پائينترين درجه آتشاند و چه بد است جاى متكبران!
سپس اشارهاى رمزى به ماجراى سقيفه نمودند كه نطفه آن توسط منافقان در حجة الوداع با امضاى صحيفه ملعونه در مكه منعقد شده بود، و فرمودند: «بدانيد كه آنان اصحاب صحيفه هستند. پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند»!!
وقتى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله نام «اصحاب صحيفه» را آورد اكثر مردم منظور حضرت از اين كلام را نفهميدند و برايشان سؤال انگيز شد، و فقط مجريان سقيفه و عده كمى كه توسط آن حضرت از ماجرا مطلع بودند، مقصود حضرت را فهميدند.
احساس رساندن پيامى بزرگ توسط بزرگِ پيامبران، سنگينى آن را از دوش حضرت برداشته بود. اين بود كه كلماتى حاكى از اين رضايت قلبى بر لسان مبارك حضرت جارى شد و فرمودند:
من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمدهاند يا نيامدهاند. پس حاضران به غائبان، و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.
در اينجا با صراحت بيشترى درباره سقيفه فرمودند: «بزودى امامت را بعد از من بعنوان پادشاهى و با ظلم و زور مىگيرند. خداوند غاصبين و تعدىكنندگان را لعنت كند».
سپس مسئله امتحان الهى و عاقبت غاصبين را چنين مطرح كردند: «اى مردم، خداوند عزوجل شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آنكه خبيث را از پاكيزه جدا كند، و خداوند شما را بر غيب مطلع نمىكند. اى مردم، هيچ سرزمينِ آبادى نيست مگر آنكه خداوند اهل آن را در اثر تكذيبِ آيات الهى قبل از روز قيامت هلاك خواهد كرد و آن را تحت حكومت مهدى در خواهد آورد، و خداوند وعده خود را عملى مىنمايد».
سؤال 12:
ولايت و محبت اهلبيتعليهمالسلام
در بخش هفتم، حضرت تكيه سخن را بر اثراتِ ولايت و محبت اهلبيتعليهمالسلام قرار دادند و سوره حمد را - كه همه روزه تمام مسلمانان آن را مىخوانند - قرائت كردند و فرمودند: «اين سوره درباره من نازل شده، و بخدا قسم درباره ايشان (امامان) نازل شده است. بطور عموم شامل آنهاست و بطور خاص درباره آنان است». و بيان كردند كه اصحاب صراط مستقيم در سوره حمد شيعيان اهلبيتعليهمالسلام هستند.
سپس آياتى از قرآن درباره اهل بهشت تلاوت فرمودند و آنها را به شيعيان و پيروان آل محمدعليهمالسلام تفسير فرمودند. آياتى هم درباره اهل جهنم تلاوت كردند و آنها را به دشمنان آل محمدعليهمالسلام معنى كردند. از جمله فرمودند:
بدانيد كه دوستان ايشان كسانىاند كه با سلامتى و در حال امن وارد بهشت مىشوند، و ملائكه با سلام به ملاقات آنان مىآيند و مىگويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ، طِبْتُمْ، فَادْخُلُوها خالِدينَ». «سلام بر شما، پاكيزه شديد، پس براى هميشه داخل بهشت شويد».
نسل امامت، مسئله ديگرى بود كه با لسانى ديگر در اين بخش مورد تأكيد حضرت قرار گرفت و فرمودند: اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او بوجود مىآيند.
سؤال 13 و 14
حضرت مهدى عجّل اللَّه فرجه
در بخش هشتم مطالبى اساسى درباره حضرت بقية اللَّه الاعظم حجة بن الحسن المهدى ارواحنا فداه فرمودند و مفصلاً اوصاف و شئون خاص حضرتش را مطرح كردند و آيندهاى پر از عدل و داد به دست امام زمانعجلاللَّهفرجه را به جهانيان مژده دادند. سخنان بلند حضرت براى جمعيتى كه در آغاز راه اسلام بودند بسيار تعجبانگيز بود كه فرمودند:
بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعهها و منهدم كننده آنها، اوست غالب بر هر قبيلهاى از اهل شرك و هدايت كننده آنان.
بدانيد كه اوست گيرنده انتقام هر خونى از اولياء خدا. اوست يارى دهنده دين خدا.
بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق. اوست كه هر صاحب فضيلتى را بقدر فضلش و هر صاحب جهالتى را بقدر جهلش نشانه مىدهد. اوست انتخاب شده و اختيار شده خداوند. اوست وارث هر علمى و احاطه دارنده به هر فهمى.
بدانيد كه اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آيات الهى. اوست هدايت يافته محكمبنيان. اوست كه كارها به او سپرده شدهاست.
اوست كه پيشينيان به او بشارت دادهاند، اوست كه بعنوان حجت باقى مىماند و بعد از او حجتى نيست. هيچ حقى نيست مگر همراه او، و هيچ نورى نيست مگر نزد او.
بدانيد او كسى است كه غالبى بر او نيست و كسى بر ضد او كمك نمىشود. اوست ولىِّ خدا در زمين و حكم كننده او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش.
سؤال 15:
پيمان وفادارى با غدير
در بخش نهم مسئله بيعت را مطرح كردند و ارزش و پشتوانه آن را چنين بيان فرمودند: بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرامىخوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مىگيرم.
در اين باره به قرآن استناد كردند و فرمودند: خداوند مىفرمايد:
اِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ اِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ، يَدُ اللَّهِ فَوْقَ اَيْدِيهِمْ، فَمَنْ نَكَثَ فَاِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ اَجْراً عَظيماً(18):
كسانى كه با تو بيعت مىكنند در واقع با خدا بيعت مىكنند، دست خداوند بر روى دست آنان است. پس هر كس بيعت را بشكند اين شكستن بر ضرر خود اوست، و هر كس به آنچه با خدا عهد بسته وفادار باشد خداوند به او اجر عظيمى عنايت خواهد كرد.
احكام الهى جاودانه است
در دهمين بخش، حضرت درباره احكام الهى سخن گفتند كه مقصود بيانِ چند پايه مهم عقيدتى بود:
يكى پيشبينى آينده مسلمين در مشكلات كه فرمودند: اگر زمان طويلى بر شما گذشت و كوتاهى نموديد يا فراموش كرديد، على صاحب اختيار شما است و براى شما بيان مىكند. او كه خداوند عزوجل بعد از من بعنوان امين بر خلقش او را منصوب نموده است. او از من است و من از اويم. او و آنانكه از نسل مناند از آنچه سؤال كنيد به شما خبر مىدهند و آنچه را نمىدانيد براى شما بيان مىكنند.
سپس مسئله ثابت بودن احكام الهى تا ابد را با عباراتى بلند بيان فرمودند:
اى مردم، هر حلالى كه شما را بدان راهنمايى كردم و هر حرامى كه شما را از آن نهى نمودم، هرگز از آنها بر نگشتهام و تغيير ندادهام. اين مطلب را بياد داشته باشيد و آن را حفظ كنيد و به يكديگر سفارش كنيد، و آن را تبديل نكنيد و تغيير ندهيد.
نكته ديگر مسائل جديدى بود كه در آينده براى مسلمين پيش مىآمد كه در اين باره فرمودند: مأمورم كه از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجل درباره اميرالمؤمنين على و جانشينان بعد از او آوردهام كه آنان از نسل من و اويند، (و آن موضوع) امامتى است كه فقط در آنها بپا خواهد بود، و آخر ايشان مهدى است تا روزى كه خداى مدبِّرِ قضا و قدر را ملاقات كند.
ديگر اينكه بالاترين امر به معروف و نهى از منكر را تبليغ پيام غدير اعلام كردند و فرمودند:
بدانيد بالاترين امر به معروف آنست كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نمائيد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عزوجل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمىشود مگر با امام معصوم.
سؤال 16 و 17 و 18
با دوازده امامعليهمالسلام بيعت كنيد!
در آخرين مرحله خطابه بيعتِ لسانى انجام شد. براى اين هدف دو زمينهسازى انجام شد:
يكى بيان علت اين بيعت لسانى بود. درباره اينكه قبل از بيعت با دست بصورت زبانى از آنان اقرار گرفتند، فرمودند:
اى مردم، شما بيش از آن هستيد كه با يك دست و در يك زمان با من دست دهيد، و پروردگارم مرا مأمور كرده است كه از زبان شما اقرار بگيرم درباره آنچه منعقد نمودم براى على اميرالمؤمنين و امامانى كه بعد از او مىآيند و از نسل من و اويند، چنانكه به شما فهماندم كه فرزندان من از صلب اويند.
ديگرى تعيين عبارات حاكى از محتواى بيعت بود كه مىبايست همه مردم به آن اقرار مىكردند و بيعت با دست هم حساب مىشد. از آنجا كه اين بيعت بر سر يك مسئله موقت و زود گذر نبود بلكه بر سر يك اعتقاد آن هم به بلنداى ابديت بود، لذا حضرت عبارات مفصلى را بر لسان مبارك جارى كردند و از مردم خواستند آنها را عيناً تكرار كنند.
لذا خطاب به حاضرين فرمودند: پس همگى چنين بگوئيد:
«ما شنيديم و اطاعت مىكنيم و راضى هستيم و سر تسليم فرود مىآوريم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت به ما رساندى، درباره امر امامتِ اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مىآيند.
بر اين مطلب با قلبهايمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بيعت مىكنيم. بر اين عقيده زندهايم و با آن مىميريم و (روز قيامت) با آن محشور مىشويم. تغيير نخواهيم داد و تبديل نمىكنيم و شك نمىكنيم و انكار نمىنمائيم و ترديد به دل راه نمىدهيم و از اين قول برنمىگرديم و پيمان را نمىشكنيم.
تو ما را به موعظه الهى نصيحت نمودى درباره على اميرالمؤمنين و امامانى كه گفتى بعد از او از نسل تو و فرزندان اويند، يعنى حسن و حسين و آنانكه خداوند بعد از آن دو منصوب نموده است.
پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلبهايمان و جانهايمان و زبانهايمان و ضمايرمان و دستهايمان. هر كس توانست با دست بيعت مىنمايد و گرنه با زبانش اقرار مىكند. هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند (در اين باره) از نفسهايمان دگرگونى نبيند.
ما اين مطالب را از قول تو به نزديك و دور از فرزندانمان و فاميلمان مىرسانيم، و خدا را بر آن شاهد مىگيريم. خداوند در شاهد بودن كفايت مىكند و تو نيز بر اين اقرار ما شاهد هستى».
پيداست كه حضرت، عين كلامى را كه مىبايست مردم تكرار كنند به آنان القا فرمودند و عبارات آن را مشخص كردند تا هر كس به شكل خاصى براى خود اقرار نكند، بلكه همه به مطلب واحدى كه حضرت از آنان مىخواهد التزام دهند و بر سر آن بيعت نمايند. مردم نيز پس از هر جمله، آن را تكرار مىكردند و بدينوسيله از همان فراز منبر بيعت عمومى گرفته شد.
همچنين از مردم خواستند خدا را بر چنين نعمتى سپاسگزار باشند كه اجازه نداد مردم با انتخاب ناقص خود خليفهاى براى خود برگزينند، بلكه ذات الهى مستقيماً در اين باره تصميمگيرى نمود و نتيجه آن را به بشر الزام فرمود.
كلمات نهايى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود، و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.
مراسم سه روزه در غدير
تبريك و تهنيتِ غدير و ولايت(19)
پس از اتمام خطبه، صداى مردم بلند شد كه: «آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مىكنيم».
بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنينصلواتاللَّهعليهماوآلهما ازدحام كردند و براى بيعت سبقت مىگرفتند و با ايشان دست بيعت مىدادند. اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعيت برمىخاست، شكوه و ابهت بىمانندى به آن اجتماع بزرگ مىبخشيد.
در اين حال پيامبرصلىاللَّهعليهوآله مىفرمود: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى جَميعِ الْعالَمينَ».
نكته قابل توجهى كه در هيچيك از پيروزىهاى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله - چه در جنگها و چه ساير مناسبتها و حتى فتح مكه - سراغ نداريم، اين است كه حضرت در روز غدير فرمودند: «به من تبريك بگوئيد! به من تهنيت بگوئيد! زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهلبيتم را به امامت اختصاص داده است»؛ و اين نشانه فتح بزرگ و در هم شكستن كامل سنگرهاى كفر و نفاق بود.
از سوى ديگر پيامبرصلىاللَّهعليهوآله به منادى خود دستور دادند تا بين مردم گردش كند و اين خلاصه غدير را تكرار كند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»، تا در غدير بعنوان تابلوى ابدى ولايت بر دلها نقش بندد.
بيعت مردان(20)
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله ضمن سخنرانى وعده داده بودند كه پس از پايان سخنرانى از شما بيعت خواهم گرفت، آنجا كه فرمودند:
بدانيد كه من بعد از پايان خطابهام شما را به دست دادن با من بعنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مىخوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كردهام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مىگيرم.
بيعت غدير به معناى التزام و پيمان وفادارى به ولايت دوازده امام معصومعليهمالسلام بود، و محتواى آن ضمن سخنرانى حضرت تعيين شده بود، و مردم بصورت لسانى به آن اقرار كرده بودند.
براى آنكه رسميت مسئله محكمتر شود، و آن جمعيت انبوه بتوانند مراسم بيعت را بطور منظم و برنامهريزى شدهاى انجام دهند، پيامبرصلىاللَّهعليهوآله پس از پايان سخنرانى دستور دادند تا دو خيمه برپا شود. يكى از خيمهها را مخصوص خود قرار دادند و در آن جلوس فرمودند، و به اميرالمؤمنينعليهالسلام دستور دادند تا در خيمه ديگر جلوس نمايد، و امر كردند تا مردم جمع شوند.
پس از آن مردم دسته دسته در خيمه پيامبرصلىاللَّهعليهوآله حضور مىيافتند و با آن حضرت دست بيعت مىدادند و تبريك و تهنيت مىگفتند. سپس در خيمه مخصوص اميرالمؤمنينعليهالسلام حاضر مىشدند و بعنوان امام و خليفه بعد از پيامبرشان با آن حضرت دست بيعت مىدادند و پيمان وفادارى مىبستند، و بعنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام مىكردند، و اين مقام والا را تبريك مىگفتند.
برنامه بيعت تا سه روز ادامه داشت، و اين مدت را حضرت در غدير اقامت داشتند، و برنامه چنان حساب شده بود كه همه مردم در آن شركت كردند.
از كسانى كه در غدير با اميرالمؤمنينعليهالسلام بيعت نمودند همانهايى بودند كه زودتر از همه آن را شكستند و پيش از همه پيمان خود را زير پا گذاشتند و بعد از پيامبرصلىاللَّهعليهوآله يكى پس از ديگرى رو در روى اميرالمؤمنينعليهالسلام ايستادند.
جالب اينكه عمر بعد از بيعت اين كلمات را بر زبان مىراند: «افتخار برايت باد، گوارايت باد اى پسر ابىطالب، خوشا به حالت اى اباالحسن، اكنون مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى شدهاى»!
از آن جالبتر اينكه پس از امر پيامبرصلىاللَّهعليهوآله همه مردم بدون چون و چرا با اميرالمؤمنينعليهالسلام بيعت مىكردند، ولى ابوبكر و عمر گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف رسولش (يعنى: از جانب خود مىگويى)؟ حضرت فرمود:
از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خداوند مىشود»؟ و نيز فرمود: «آرى حق است از طرف خدا و رسولش كه على اميرالمؤمنين است».
بيعت زنان(21)
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله دستور دادند تا زنان هم با آن حضرت بيعت كنند و بعنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنند و به حضرتش تبريك و تهنيت بگويند، و اين دستور را درباره همسران خويش مؤكد داشتند.
براى اين منظور - چون اكثر زنان نامحرم بودند - به دستور حضرت ظرف آبى آوردند و پردهاى بر روى آن زدند بطورى كه زنان در آن سوى پرده دستِ خود را در آب قرار مىدادند و اميرالمؤمنينعليهالسلام در سوى ديگر دست خود را در آب مىگذاشت و بدين صورت بيعت زنان هم با آن حضرت انجام گرفت.
يادآور مىشود كه بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام از حاضرين در غدير بودند. همچنين كليه همسران پيامبرصلىاللَّهعليهوآله و امهانى خواهر اميرالمؤمنينعليهالسلام و فاطمه دختر حضرت حمزه و اسماء بنت عميس در آن مراسم حضور داشتند.
سؤال 19
عمامه «سحاب»(22)
عرب هرگاه مىخواستند رياست شخص بزرگى را بر قومى اعلام كنند يكى از مراسمشان بستن عمامه بر سر او بود. اهميت اين برنامه آنگاه بيشتر مىشد كه شخص بزرگى عمامه خود را بر سر كسى ببندد و اين به معناى اعتماد بر او بود.
پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در مراسم غدير عمامه خود را كه «سحاب» نام داشت، بعنوان تاج افتخار بر سر اميرالمؤمنينعليهالسلام بستند و انتهاى عمامه را بر دوش آن حضرت قرار دادند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است». اميرالمؤمنينعليهالسلام در اين باره چنين مىفرمايند:
پيامبر در روز غدير خم عمامهاى بر سرم بستند و يك طرف آن را بر دوشم آويختند و فرمودند: «خداوند در روز بدر و حنين، مرا با ملائكهاى كه چنين عمامهاى به سر داشتند يارى نمود».
سؤال 21
شعر غدير(23)
از زيباترين برنامههاى غدير جلوه فرهنگى آن بود كه در قالب ادبيات شعرى خود را نشان داد. در مراسم پرشور غدير، حضور حسان بن ثابت شاعر بزرگ عرب از عنايات خداوند بود، چرا كه درخواست اين شاعر زبردست بسيار جلب توجه كرد.
او به حضرت عرض كرد: يا رسول اللَّه، اجازه مىفرمائيد شعرى را كه به مناسبت اين واقعه عظيم درباره على بن ابىطالبعليهالسلام سرودهام بخوانم؟ حضرت فرمودند: بخوان به نام خداوند و بركت او.
حسان بر جاى بلندى قرار گرفت و مردم براى شنيدن كلامش ازدحام كردند و گردن كشيدند. او گفت: «اى بزرگان قريش، سخن مرا به گواهى و امضاىِ پيامبر گوش كنيد».
سپس اشعارى را كه همانجا سروده بود خواند تا بعنوان سند غدير بماند. ذيلاً متن عربى شعر حسان و ترجمه آن را مىآوريم:
اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِىَّ مُحَمَّداً
لَدى دَوْحِ خُمٍّ حينَ قامَ مُنادِياً
وَ قَد جاءَهُ جِبْريلُ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
بِأنَّكَ مَعْصُومٌ فَلا تَكُ وانِياً
وَ بَلِّغْهُمُ ما أَنْزَلَ اللَّهُ رَبُّهُمْ
وَ إِنْ اَنْتَ لَمْتَفْعَلْ وَ حاذَرْتَ باغِياً
عَلَيْكَ فَما بَلَّغْتَهُمْ عَنْ إِلهِهِمْ
رِسالَتَهُ إِنْ كُنْتَ تَخْشَى الْأَعادِيا
فَقامَ بِهِ إِذْ ذاكَ رافِعُ كَفِّهِ
بِيُمْنى يَدَيْهِ مُعْلِنُ الصَّوْتِ عالِياً
فَقالَ لَهُمْ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ مِنْكُمُ
وَ كانَ لِقَوْلي حافِظاً لَيْسَ ناسِياً
فَمَوْلاهُ مِنْ بَعْدي عَلِيٌّ وَ اِنَّني
بِهِ لَكُمْ دُونَ الْبَرِيَّةِ راضِياً
فَيا رَبِّ مَنْ والى عَلِيّاً فَوالِهِ
وَ كُنْ لِلَّذي عادى عَلِيّاً مُعادِياً
وَ يا رَبِّ فَانْصُرْ ناصِريهِ لِنَصْرِهِمْ
إِمامَ الْهُدى كَالْبَدْرِ يَجْلُو الدَّياجِيا
وَ يا رَبِّ فَاخْذُلْ خاذِليهِ وَ كُنْ لَهُمْ
إِذا وَقَفُوا يَوْمَ الْحِسابِ مُكافِياً
آيا نمىدانيد كه محمد پيامبر خداصلىاللَّهعليهوآله كنار درختان غدير خم به حالت ندا ايستاد، و اين در حالى بود كه جبرئيل از طرف خداوند پيام آورده بود كه در اين امر سستى مكن كه تو محفوظ خواهى بود، و آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده به مردم برسان، و اگر نرسانى و از ظالمان بترسى و از دشمنان حذر كنى رسالت پروردگار را نرساندهاى.
در اينجا بود كه پيامبرصلىاللَّهعليهوآله دست علىعليهالسلام را بلند كرد و با صداى بلند فرمود: «هر كس از شما كه من مولاى او هستم و سخن مرا بياد مىسپارد و فراموش نمىكند، مولاى او بعد از من على است، و من فقط به او - نه به ديگرى - بعنوان جانشين خود براى شما راضى هستم. پروردگارا، هر كس على را دوست بدارد او را دوست بدار، و هر كس با على دشمنى كند او را دشمن بدار. پروردگارا، يارىكنندگان او را يارى فرما بخاطر نصرتشان امام هدايت كنندهاى را كه در تاريكيها مانند ماه شب چهارده روشنى مىبخشد. پروردگارا، خواركنندگان او را خوار كن و روز قيامت كه براى حساب مىايستند خود جزا بده».
پس از اشعار حسان، پيامبرصلىاللَّهعليهوآله فرمود: اى حسان، مادامى كه با زبانت از ما دفاع مىكنى، از سوى روح القدس مؤيد خواهى بود.
سؤال 22 و 23
حضور جبرئيل در غدير(24)
ظهور ملائكه به صورت آدمى در موارد خاصى اتفاق افتاده كه پيام خاصى براى هدايت مردم همراه داشته است. در غدير نيز اين اتفاق پس از سخنرانى پيامبرصلىاللَّهعليهوآله پيش آمد و بار ديگر حجت را بر همگان تمام كرد.
مردى زيبا صورت و خوشبوى كنار مردم ايستاده بود و مىگفت:
بخدا قسم، روزى مانند امروز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را مؤكّد نمود، و براى او پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمىزند. واى بر كسى كه پيمان او را بشكند.
عمر نزد پيامبرصلىاللَّهعليهوآله آمد و عرض كرد: شنيدى اين مرد چه گفت؟! حضرت فرمود: آيا او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت فرمود:
او روح الأمين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى، كه اگر چنين كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود!
معجزه الهى در غدير(25)
آنچه در غدير براى مردم بيان شد بزرگترين پيام اسلام، يعنى ولايت اهل بيتعليهمالسلام بود. اگر در موارد بسيارى از اتمام حجتهاى الهى معجزهاى از سوى پيامبرصلى اللَّه عليه وآله صورت مىگرفت تا اطمينان قلوب آن مردم و نسلهاى تاريخ باشد، در غدير خداوند در حضور پيامبرش مستقيماً معجزه نشان داد و امضاى الهى را بر خط پايان غدير ثبت كرد.
در آخرين ساعات از روز سوم «حارث فهرى» با دوازده نفر از اصحابش نزد پيامبرصلىاللَّهعليهوآله آمد و گفت:
اى محمد! سه سؤال از تو دارم:
1 . آيا شهادت به يگانگى خداوند و پيامبرى خود را از جانب پروردگارت آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟
2 . آيا نماز و زكات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آوردهاى يا از پيش خود گفتى؟
3 . آيا اينكه درباره على بن ابىطالب گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيّ مَوْلاه ...»، از جانب پروردگار بود يا از پيش خود گفتى؟
حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند: «خداوند به من وحى كرده است، و واسطه بين من و خدا جبرئيل است، و من اعلان كننده پيام خدا هستم، و بدون اجازه پروردگارم خبرى را اعلان نمىكنم».
حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد مىگويد حق و از جانب توست، سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى دردناك بر ما بفرست».
همينكه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از مغزش وارد شد و همانجا او را هلاك كرد و ماجراى اصحاب فيل جلوى ديدگان 120000 جمعيت حاضر در غدير تكرار شد.
بعد از اين جريان، آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ ...»(26) نازل شد. پيامبرصلىاللَّهعليهوآله رو به مردم كردند و فرمودند: آيا ديديد؟ گفتند: آرى. فرمودند: شنيديد؟ گفتند: آرى. پس از اين اقرار مردم فرمودند:
خوشا به حال كسى كه ولايت او را بپذيرد، و واى بر كسى كه با او دشمنى كند. على و شيعيانش را مىبينم كه در روز قيامت سوار بر شتران با چهرههايى جوان، در باغهاى بهشت گردانده مىشوند در حالى كه تاج بر سر دارند و ترسى بر آنان نيست و محزون نمىشوند و با رضايتى عظيم از سوى خدا مؤيد هستند، و اين است رستگارى بزرگ!! تا آنكه در حظيرة القدس از جوار رب العالمين ساكن شوند، كه در آن برايشان هر چه بخواهند و آنچه چشمها لذت ببرند آماده است و در آن دائمى خواهند بود، و ملائكه به آنان مىگويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ، فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ».(27)
با اين معجزه، بر همگان مسلّم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
از سوى ديگر، تعيين تكليف براى همه منافقان آن روز و طول تاريخ شد كه همچون حارث فهرى فكر مىكنند و به گمان خود خدا و رسول را قبول دارند، و بعد از آنكه مىدانند ولايت على بن ابىطالبعليهالسلام از طرف خداست صريحاً مىگويند: ما تحمل آن را نداريم!! اين پاسخ دندان شكن و فورى خداوند ثابت كرد كه هر كس ولايت علىعليهالسلام را نپذيرد منكر سخن خدا و رسول است.
پايان مراسم غدير(28)
بدين ترتيب پس از سه روز، مراسم غدير پايان پذيرفت و آن روزها بعنوان «ايام الولاية» در ذهنها نقش بست. گروهها و قبائل عرب، با دنيايى از معارف اسلام، پس از وداع با پيامبرشان و معرفت كامل به جانشينِ او، راهىِ شهر و ديار خود شدند. پيامبرصلىاللَّهعليهوآله نيز عازم مدينه گرديدند در حاليكه كاروان نبوت را به سر منزل مقصود رسانده بودند.
خبر «واقعه غدير» در شهرها منتشر شد و به سرعت شايع گرديد و به گوش همگان رسيد، و بدون شك توسط مسافران و ساربانان و بازرگانان تا اقصى نقاط عالم آن روز يعنى ايران و روم و چين پخش شد و غير مسلمانان هم از آن با اطلاع شدند.
بدين وسيله جامعه اسلامى بار ديگر قدرت خود را به نمايش گذاشت، و از حملات احتمالى بيگانه مصون ماند. بدينگونه بود كه خداوند حجتش را بر مردم تمام كرد؛ چنانكه اميرالمؤمنينعليهالسلام مىفرمايد:
ما عَلِمْتُ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِصلىاللَّهعليهوآله تَرَكَ يَوْمَ الْغَديرِ لِاَحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً(29): ... پيامبرصلىاللَّهعليهوآله در روز غدير براى احدى عذرى و براى كسى سخنى باقى نگذاشت.
به اميد آنكه در پانزدهمين قرن غدير پيام آن را به فرداها برسانيم، و از سنگر غدير سقيفه را نشانه رويم، تا پرچم ولايت را بر بلنداى تاريخ سر فراز داريم و لبخند رضايت بر لبان مبارك صاحب غدير بنشانيم.
امام خميني و مدّعيان دروغين ارتباط با امام زمان (ع)
امام خميني و مدّعيان دروغين ارتباط با امام زمان (ع)
خاطرات بستگان، خويشاوندان و جمعي از شاگردان و دوستداران حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) در کتاب «پا به پای آفتاب» آمده است. از جمله خاطرهای شنيدني و درسآموز دربارة برخورد حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) با چند مدّعي ارتباط با امام زمان(علیه السّلام) که مرور و تأمّل آن در اين آشفته بازار مکّاره از بسیاری جهات آموزنده است. با هم اين خاطره را مرور میکنیم:
چند نفر، ادّعاي عرفان داشتند و اذعان ميکردند که با امام زمان(علیه السّلام) ارتباط دارند. برخي از مسئولان مملکتي، پس از شنيدن اين ادّعاها، معتقد بودند بايد اين قضيه روشن شود تا چنانچه ادّعاي اين افراد، کذب و دروغ بود، موضوع افشا شود تا کسي به انحراف و اشتباه نيفتد. سرانجام با وساطت دو تن از مسئولان نظام، اين چند نفر اجازة ملاقات با حضرت امام(رحمت الله علیه) پیدا کردند. حضرت امام(رحمت الله علیه) در همان لحظات اوّل، به رياکاري آنان پی بردند و با اشرافي که داشتند جهت روشن شدن موضوع، سه سؤال را مطرح کردند. ایشان فرمودند:
«اگر شما با امام زمان(علیه السّلام) ارتباط داريد، پاسخ اين سؤالات را از آن حضرت بگيريد و براي من بياوريد.
اوّلاً، از حضرت سؤال کنيد عکسي که من در منزل دارم و مورد علاقة من نيز هست، منسوب به چه کسی میباشد؟
ثانياً، از حضرت بپرسيد که رابطة حادث با قديم ـ که يک مسئلة فلسفي است ـ چيست؟
ثالثاً، اينکه من چيزي را گم کردهام و مدّتهاست دنبال آن ميگردم. از آن حضرت بپرسيد که گمشدة من کجاست؟!»
آن چند نفر که ادّعاي ارتباط با امام زمان(علیه السّلام) را داشتند، پس از مدّتي از پاسخگويي به سؤالات حضرت امام(رحمت الله علیه) اظهار ناتواني کردند و بدين ترتيب معلوم شد آنان افراد صالحي نبوده و ادّعاهاي آنان دروغ بوده است.
در توضیح باید گفت: عکس مورد علاقة حضرت امام(رحمت الله علیه) که در اتاق ايشان قرار داشت، منسوب و منتسب به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. این عکس بعد از رحلت حضرت امام(رحمت الله علیه) بسیار شهرت پيدا کرد و فراوان تکثير شد.
گمشدة ايشان نيز همان کتاب اشعار و غزلهاي حضرت امام بود.1 در مقدمة ديوان حضرت امام دربارة اين موضوع چنين آمده است:
«حضرت امام(رحمت الله علیه) در دوران جواني غزليّات فراواني سروده و آنها را در دفتري گردآوري کرده بودند متأسفانه این دفتر در جریان سفرهاي پياپي ایشان، مفقود گرديد. دفتر دیگری از ایشان نیز که برخی از اشعار آن به خطّ ایشان و برخی دیگر به قلم همسر گرامیشان مکتوب شده، در جریان تغيير مکرّر محلّ سکونتشان گم شد؛ همچنين برخي از دستنوشتههاي ايشان در پي هجوم مأموران ساواک به منزل و کتابخانة شخصيشان از دست رفت. خلاصة مطلب آنکه ديوان فعلي امام عمدتاً پس از پيروزي انقلاب به اضافة اشعار پراکندهاي که در دست بعضي از ارادتمندان آن حضرت بود، سامان داده شده است.2
چند نکته در حاشیة این برخورد
بر بشر قفل است و در دل رازها
شب خموش و دل پر از آوازهـا
عارفان که جـام حق نوشيدهاند
رازهـا دانستـه و پوشيـدهانـد
هرکـه را اسـرار کـار آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند3
سرّ بازگو کردن توفيقات و تشرّفات از زبان خوبان، تنها ايجاد انگيزه و شورآفريني در ديگر خواهران و برادران ايماني است تا بدانند و آگاه باشند که امام مهربان(علیه السّلام) از حال ايشان غافل نیست و هرگاه آنان صادقانه و خالصانه به درگاه دلبر روي آورند، عنايت امام از آنان دستگيري خواهد کرد.
ملاقات با امام عصر(علیه السّلام) و تشرّف به محضر محبوب، يکسويه است نه دو سويه. يعني اينگونه نيست که اين بندگان برگزيده و خوب خدا هرگاه اراده کردند به آستان جانان شرفياب شوند. بلکه هرگاه امام معصوم(علیه السّلام) مصلحت بدانند اين نعمت به آنان ارزاني خواهد شد.
اين سعادتمندان و بختياران شهرتگریز اهل باز کردن دکّان بسیار و دستگاه و ادّعاي ارتباط نيستند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «ممکن است يک انسان سعادتمندي چشمش، دلش اين ظرفيت را پيدا کند که به نور آن جمال مبارک روشن شود؛ امّا چنين کساني اهل ادّعا نيستند، اهل دکانداري نيستند».4
امام خميني(رحمت الله علیه) بدون اينکه خود را ببازد، آن مدّعيان را پذيرفت و به مصداق این آیة شریفه که: «قلهاتوا برهانکم إن کنتم صادقين؛5 بگو بياوريد دليل خويش را، اگر راستگو هستيد»؛ ایشان با طرح سه سؤال، مشت را به سادگي باز کرد.
در روایات آمده است: «از فراست و تيزبيني شخص مؤمن بپرهيزيد. زيرا او با نور خدا مينگرد».6 پير جماران با فراست و کياستي که از نور خدا بهره ميگرفت، در همان نگاه نخستين، ادّعاي دروغين آنان را دريافت؛ لذا فرصت عرض اندام و خودستايي و خودنمايي را از ايشان گرفت.
مؤمن ار «ينظر بنور الله» نبود
غيب، مؤمن را، برهنه چون نمود7
مؤمنا «ينظر بنور الله» شدي
از خطا و سهو، ايمن آمدي8
پيشواي پرهيزکاران و امير مؤمنان علی(علیه السّلام) فرمود:
«از گمان مؤمنان بپرهيزيد، زيرا خداوند متعال حق را بر زبان آنان جاري ميسازد».9
نکتة آخر اینکه مؤمن نبايد سادهلوح و زودباور باشد و هر حرفي را بدون تحقيق از هر کسي بپذيرد. به ویژه خواهران ايماني بايد بيشتر مراقب بوده، اجازة سوءاستفاده از اعتقادات پاک و احساسات بيشائبه خود را به شيّادان شيطانصفت ندهند و در اين راستا از مشورت با کارشناسان مطمئن، به ویژه مراجع معظم تقليد و ديگر فرزانگان فرهيخته غفلت نورزند.
چون بسي ابليس آدم روي هست
پس به هر دستي نشايد داد دست10
پينوشتها:
1. پا به پاي آفتاب، ج 1، صص 254ـ255 (مصاحبه با علياکبر آشتياني).
2. ديوان امام(رحمت الله علیه)، صص 31ـ32.
3. مثنوي معنوي، دفتر 5، ابيات 2238ـ2240.
4. مقام معظم رهبري (حفظه الله)، موعود شماره 91، ص 5.
5. سورة بقره (2)، آية 111.
6. جامع الصغير، ج 1، ص 8.
7. مثنوي معنوي، دفتر اوّل، بيت 1331.
8. همانجا، دفتر چهارم، بيت 1885.
9. شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 4، ص 387 به نقل از احاديث و قصص مثنوي، ص 62.
10. مثنوي معنوي، دفتر اوّل.
| ||||||
|
حکایت های تربیتی
حکایات تربیتی
قرآن وتسخیرکرات آسمانی
سؤال:
آيا در قرآن كريم راجع به كرات آسمانى كه فعلا دانشمندان تا حدودى موفّق به تسخير آن شده اند تذكّرى داده شده يا نه و آيا توفيق بيشتر در اين باره پيدا خواهند نمود يا خير؟
پاسخ:
شكّى نيست كه بشر از آن روزى كه قدم به دايره وجود نهاده رو به تكامل است; هم اكنون نيز مى بينيم كه روزى نمى گذرد مگر اين كه قدم هاى برجسته اى به سوى تكامل و به منظور كشف رازهاى نهفته در عالم آفرينش بر مى دارد. از اين نظر هيچ مانعى ندارد كه روزى فرا رسد كه با نيرو و قدرت خدادادى دامنه زندگى خود را در كرات آسمانى نيز پهن كند.
آياتى كه در قرآن كريم درباره مسخّر نمودن آسمان و زمين براى بشر وارد شده است، شايد خالى از اشاره به اين مطلب نباشد; زيرا خورشيد و ماه و آنچه در آسمانهاست اگر چه از روز اوّل براى بشر مسخّر و رام شده اند ولى تسخير و يا بهره بردارى از اين تسخير نيز درجاتى دارد; كاملتر از همه آن است كه مهد زندگى گردد. اينك پاره اى از آيات در اين زمينه:
1- «وَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِى السماوَاتِ وَ مَا فِى الاَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ اِنَّ فى ذلِكَ لآيات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ; او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته; در اين نشانه هاى (مهمّى) است براى كسانى كه انديشه مى كنند».(1)
2- «اَلَمْ تَرَوا اَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِى السَّماوَاتِ و مَا فِى الاَرْضِ وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً و باطِنَةً; آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمان ها و زمين است مسخّر شما كرده، و نعمت هاى آشكار و پنهان خود را بطور فراوان بر شما ارزانى داشته است!»(2)
3- «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ; و خورشيد و ماه را - كه با برنامه منظّمى در كارند - به تسخير شما در آورده»(3) و اين جمله در سوره هاى مختلف قرآن وارد شده است.
طبق آيات فوق قرآن مى فرمايد: ما آنچه در زمين است از روز اوّل در اختيار شما گذارده ايم، در صورتى كه بشر به منابع تحت الارضى يكجا و يكمرتبه دست نيافته است، بلكه تدريجاً و در هر عصرى تا حدودى از اين دفاين آگاهى يافته و آن را استخراج كرده است. از اين جا معلوم مى شود اين كه قرآن مى فرمايد: «ما آنچه در زمين است در اختيار بشر نهاديم» مقصود از آن اين نيست كه تمام ذخاير زمين در اختيار تمام افراد بشر قرار داده شده است، زيرا بسيارى از اين معادن با مرور زمان كشف شده و در هر قرن يك طبقه ممتاز موفّق به كشف مانبع تحت الارضى شده اند; بلكه مقصود مجموع اجتماع بشرى است كه در طول زمان به وجود مى آيند - اگر چه بعضى از آنها فقط به برخى از معادن پى برده اند.
و هيچ گونه بُعدى ندارد كه در آينده، بشر به كشف منابع تازه اى در زمين موفّق گردد كه در قرن حاضر از آن كوچكترين اطّلاعى در دست نيست. بنابراين، چه مانعى دارد در عين اين كه سيّارات از روز اوّل براى بشر رام بوده، ولى بشر در طول زمان از آن استفاده بيشترى بنمايد و به كرات آسمانى دست يابد و آنچه قرآن فرموده: «وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِى السَّماوَاتِ» بطور اَتَم و اكمل مصداق پيدا كند.(4)
علاوه بر اين، از آيه 33 سوره الرّحمن نيز استفاده مى شود كه بشر با استفاده از قدرت و امكانات موجودى علمى و صنعتى، قادر به مسافرت به فضا خواهد بود; آن جا كه مى فرمايد: «يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ اِنِ اسْتَطَعْتُمْ اَنْ تَنْفُذُوا مِنْ اَقْطَارِ السَّماوَاتِ وَ الاَرضِ فَانْفُذُوا لاَتَنْفُذُونَ اِلاَّ بِسُلْطان; اى گروه جنّ و انس! اگر مى توانيد ازمرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز نمى توانيد، مگر با نيرويى (فوق العاده)!»
1. سوره جاثية، آيه 13.
2. سوره لقمان، آيه 20.
3. سوره ابراهيم، آيه 34.
4. توجّه به اين نكته لازم است كه سؤال و پاسخ فوق را پيش از تسخير كره ماه منتشر ساختيم و هنوز دانشمندان، اوّلين فضانورد جهان را به فضا نفرستاده بودند، تنها گامى كه در اين راه برداشته بودند، همان پرتاب كردن قمرهاى مصنوعى بوده است.
قبله در فضا
توی فضا قبله کدام طرفه؟

در شرایطی که نخستین فضانورد کشور اسلامی مالزی برای سفر فضایی خود در این هفته آماده میشود، این کشور نخستین کتاب راهنمای جامع آداب دینی را برای فضانوردان مسلمان منتشر کرد.
این کتاب با عنوان "راهبرد اجرای آداب اسلامی در ایستگاه بینالمللی فضایی" به فضانوردان مسلمان میآموزد که چگونه وضو گرفته رو به قبله ایستاده، نمازهای یومیه خود را اقامه کرده و در فضا روزه بگیرند.
عبدالله ذن وزیر امور دینی مالزی اظهار داشت: «هدف از تدوین این راهبرد برای مسلمانان در فضا، این است که فضانورد بدون نگرانی برای انجام آداب دینی خود در فضا مأموریت خود را انجام دهد.»
این راهبرد 18 صفحهای به زبان انگلیسی، روسی، عربی و شاید زبانهای دیگر برای استفاده فضانوردان مسلمان ترجمه میشود. به گزارش مهر به نقل از رویترز، شیخ مظفر شکور پزشک و مدرس دانشگاه در کوالالامپور روز چهارشنبه 18 مهر ماه از قزاقستان به ایستگاه فضایی بینالمللی حرکت میکند.
این مسلمان 34 ساله مالزیایی تلاش میکند تاجایی که بتواند روزههای خود را در ماه رمضان زمانی که در فضا به سر میبرد نگاه دارد.
سلطان بن سلمان شاهزاده سعودی، به عنوان نخستین فضانورد مسلمان اظهار داشت: «اگرچه تلاش کرد در فضا نمازخوانده و روزه بگیرد اما نمیتوانست رو به سمت مکه ایستاده و زانوهای خود را برای سجده روی زمین قرار دهد.»