پاسخنامه

پاسخنامه آزمون معارف اسلامی

ادامه نوشته

پیام تبریک

با سمه تعالی

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است :

 اگر علم در ثریا (آسمانها) باشد مردانی از فارس (سلمان) به آن دست می یابند .

 موفقیت دانشمندان ایرانی را دردست یابی به چرخه کامل سوخت هسته ای تبریک می گوییم

پیام تبریک

با سمه تعالی

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است :

 اگر علم در ثریا (آسمانها) باشد مردانی از فارس (سلمان) به آن دست می یابند .

 موفقیت دانشمندان ایرانی را دردست یابی به چرخه کامل سوخت هسته ای تبریک می گوییم

قرآن و خوردن عسل

 

قرآن و خوردن عسل
 
عسل غذای لذیذی است كه از زنبور عسل به دست می‌آید و قرآن نیز بدان پرداخته است:
«فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1 «خوردن عسل برای مردم شفاء است»
پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «لم یستشف المریض بمثل شربة العسل»2 «هیچ مریضی، به مانند نوشیدن عسل شفاء پیدا نمی‌كند.»
واژه‌ی «شفاء» در قرآن، درباره‌ی خوردنی‌ها به كار نرفته است، مگر برای عسل. و نام یك سوره‌ای از قرآن، اختصاص به نحل (= زنبور عسل) داده شده است و قرآن درباره‌ی وحی به زنبور عسل می‌فرماید:
«پروردگار تو به زنبور عسل وحی (و الهام غریزی) نمود كه از كوه‌ها و درختان و داربست‌هایی كه (مردم) می‌سازند، خانه‌هایی برگزین و تمام ثمرات (و شیره‌ی گلها) بخور (خوردن در اینجا مجاز است منظور نوشیدن خاص است) و راه‌هایی را كه پروردگارت برای تو تعیین كرده است براحتی بپیما.» و از شكم‌هایشان شرابی با رنگ‌های مختلف خارج می‌شود كه در آن برای مردم شفا است بیقین در این امر نشانه‌ی روشنی است برای جمعیتی كه می‌اندیشیدند.»3
فواید عسل
دانشمندان با تحقیقات خود، فواید زیادی برای عسل ارائه داده‌اند. ما در اینجا به طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌كنیم:
مواد معدنی: پتاسیم، آهن، فسفر، ید، منیزیم، سرب، منگنز، آلومینیوم، مس، سولفور، كرومیوم، لیتیوم، نیكل، روی، اسمیوم، تینانیم، سدیم، و مواد آلی، مانیت‌ها، ضمغ، پولن، اسید لاكتیك، اسید فرمیك (كه تركیب عسل با آن از فساد عسل جلوگیری می‌كند و ضد رماتیسم است)، اسید مالیك، اسید تارتاریم، اسید اگزالیك، اسید سیتریك، رنگ‌ها، روغن‌های معطر، ازته.
مواد تخمیری: انورتاز، آمیلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفید است.
عناصر دیگر عسل: گلوكز، لولز، ساكارز، دكسترین، مواد البرمینوئید، سولفات‌ها، انورتین، آب...
عسل دارای ویتامین‌های شش گانه‌ی (A,B,C,D,K,E) و برخی هم گفته‌اند كه ویتامین «PP» دارد.4
* آری «حدود 70 مواد معدنی5 تخمیری و ویتامین‌ها در عسل وجود دارد، و برای درمان یا تقویت یا پیشگیری امراض پوستی، (دمل‌ها، جوش‌ها ترمیم ضایعات بافت‌ها و ...) گوارشی قلب و دندان، تقویت رشد طفل، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بینی، مرض زنان و برای تقویت نسل و بچه و ... مؤثر است.»6
* عسل از مهم‌ترین مواد قندی طبیعی است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف شده است. مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نیشكر 40%.
یك كیلوگرم عسل، حاوی 3250 كالری حرارت است.
* عسل، پاد زهر افیون خوردگی و نیش حشرات است.
* عسل آب‌پز، برای ریزش بول تأثیر بسزائی دارد.»7
* عسل از جمله بیماری‌های: اعصاب، بی‌خوابی، درد پهلو، سیاتیك، دیفتری، مرض كم خونی، امراض كبد، بیماری‌های استخوان، ریه، ایجاد رشد و نیرو، كمی و زیادی فشار خون را علاج می‌كند، و همچنین فوائد زیادی برای درمان «یرقان» دارد.
* خوردن عسل، در حال ناشتا، برای زخم معده و اثنی‌عشر و كاهش ترش كردن معده مفید است. برای تنظیم قند خون موثر است. ضدعفونی كننده مجاری ادرار است هم چنین در پیشگیری از زكام مفید است.8
* نوشته‌اند كه در مصر، عسل چندین هزار ساله پیدا شد و فاسد نشده است،9 چون دارای اسید فرمیك است و عسل را فاسد نمی‌كند.
* عسل دارای عوامل قوی ضد میكروب است. و میكروب‌هایی كه عامل بیماری انسان‌ها هستند قادر به ادامه حیات در عسل نیستند، از جمله وجود آب اكسیژنه در عسل، موجب از بین رفتن میكروب است و هیچ گونه قارچی در آن رشد نمی‌كند.
* برای رشد كودكان و نیز برای درآمدن دندان، جلوگیری از اسهال و سوء تغذیه و ... مفید است.
* تحقیقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر به سرطان مبتلا می‌شوند.
* عسل برای زخم معده و التهاب معده مفید است، و نقش موثری در تنظیم اسیدهای معده دارد.
* عسل برای بیماری‌های چشم مانند: التهاب پلك‌ها، التهابات قرنیه (سل چشم، سیفلیس، تراخم) زخم قرنیه، سوزش چشم، موثر است.
نكته:
با توجه به موارد فوق، عسل غذائیت كه مردمان قبل از اسلام و ادیان گذشته بر آن تأكید داشتند و بیان قرآن به مسئله شفا بودن عسل، یك شگفتی علمی است نه اعجاز علمی، به سبب اینكه قبل از اسلام اهمیت و فوائد آن را یافته بودند و در طب جالینوسی و بقراطی یونانی فوائد آن آمده است.
یادآوری:
لازم به ذكر است كه عسل زمینه‌ساز آثار فوق است نه علت تامه. یعنی ممكن است به خاطر وجود موانعی، اثر نكند، یا برای بیماری خاصی اثر منفی داشته باشد. در نتیجه شفا بخشی عسل غالبی است نه در همه‌ی موارد.
برای مطالعه بیشتر به كتاب‌های زیر مراجعه فرمایید:
1. اسلام پزشك بی‌دارو، احمد امین شیرازی، انتشارات اسلامی، ص 117.
2. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دكتر محمدعلی رضایی اصفهانی، انتشارات مبین، ص 406 ـ 417.
3. دكتر عبدالحمید دیاب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، انتشارات حفظی، ص 25.

1 . نحل / 69.
2 . بحارالانوار، علامه مجلسی، موسسه الرضا، بیروت، ج 66، ص 292.
3 . نحل / 69 ـ 68.
4 . اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دكتر پاك‌نژاد، كتابفروشی اسلامی، ج 5، ص 129.
5 . نفحات من اعجاز طبی قرآن، ص 60.
6 . دكترعبدالحمید دیاب و دكتر قرقوز، طب در قرآن، انتشارات حفظی، تهران، ترجمه چراغی، ص 25.
7 . قانون طب، بوعلی سینا، ص 269.
8 . اسلام پزشك بی‌دارو، احمد امین شیرازی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1373، ص 117به نقل از اسرار خوراكی‌ها، ص 274.
9 . اسرار خوراكی‌ها، جزایری، ص 281.

قران ومعجزات علمی

چگونه می‏توان اعجازات علمی و اشارات علمی قرآن را از همدیگر تفكیك كرد و تشخیص داد؟

 اشارات علمی قرآن:
قرآن كریم در بیش از هزار آیه به مباحث علوم مختلف اشاره كرده است.1
كه این آیات به سه بخش تقسیم می‏گردد.
الف: اشارات علمی اعجازآمیز قرآن:
معنای اعجاز علمی قرآن:
مقصود از اعجاز علمی قرآن آن است كه آیاتی در قرآن وجود دارد كه نوعی رازگویی علمی است یعنی مطلبی علمی را كه قبل از نزول آیه كسی از آن اطلاع نداشته، بیان می‏كند، بطوری كه مدت‏ها بعد از نزول آیه آن مطلب علمی توسط دانشمندان علوم تجربی كشف می‏شود، و این مطلب علمی بطوری است كه با وسایل عادی كه در اختیار بشر عصر نزول بوده، قابل اكتساب نباشد.
پس اگر قرآن در مورد مطلبی علمی خبر دهد كه در كتاب‏های آسمانی گذشته بدان اشاره شده و یا در مراكز علمی یونان، ایران و... در لابلای كتاب‏های علمی و آراء دانشمندان آمده است و احتمال می‏رود كه از راهی به محیط حجاز عصر نزول راه یافته است و یا مطلبی بوده كه بطور طبیعی با وسایل آن زمان و یا بصورت غریزی قابل فهم بوده است، این امور معجزه علمی بشمار نمی‏آید.2
تاریخچه:
هر چند كه تفسیر علمی قرآن عمری دراز دارد و از قرن سوم و چهارم هجری قمری در آثار مكتوب بوعلی سینا ( 370 - 438 ق) دیده می‏شود.3 و با فراز و نشیب‏هایی تا قرن حاضر ادامه یافته است اما مبحث اعجاز علمی قرآن كه از دل تفسیر علمی متولد شد، عمری كوتاه دارد، یعنی در قرن اخیر (قرن بیستم میلادی، چهاردهم و پانزدهم هجری قمری) مورد توجه مسلمانان و غیر مسلمانان قرار گرفته است و بسیاری از دانشمندان مسلمان در این مورد كتاب‏ها نوشته‏اند و ادعای اعجاز علمی كرده‏اند.4
در میان خاورشناسان، «دكتر موریس بوكای» در كتاب «مقایسه‏ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم» از كسانی است كه رویكردی مثبت به اشارات علمی قرآن داشته است و در برخی موارد به صراحت اذعان داشته است: قرآن مطالب علمی را بیان كرده كه تا قرن‏ها بعد، برای انسان ناشناخته بوده است.5
مواردی كه ادعای اعجاز علمی شده و قابل دفاع شمرده شده است:
1. نیروی جاذبه:
«اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» (رعد / 2)
خدا كسی است كه آسمان‏ها را بدون ستون دیدنی آفرید.
در دو آیه قرآن (رعد / 2 و لقمان / 10) بیان شده كه خدا آسمان‏ها را بدون ستون دیدنی برافراشته و آفریده است.6
برخی دانشمندان و مفسران آیات فوق را اشاره به نیروی جاذبه و اعجاز علمی قرآن دانسته‏اند،7 چرا كه نیروی جاذبه توسط ابوریحان بیرونی (440 ق)8 و طبق مشهور توسط نیوتن (1643 - 727 م) در قرن هفدهم میلادی كشف شد9 پس اشاره قرآن به ستون‏های نامرئی بین كرات آسمانی نوعی رازگوئی علمی قرآن است.
و برخی دانشمندان نیز آیات دیگر قرآن (مرسلات / 25 و فاطر / 41) را اشاره‏ای به نیروی جاذبه دانسته‏اند.10
با توجه به اینكه واژه «عمد» جمع و به معنای «ستون‏ها» است ممكن است نیروی جاذبه یكی از مصادیق آیه باشد یعنی احتمال دارد نیروها (= ستون‏ها)ی متعددی بین كرات آسمانی وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده باشد.
البته پذیرش اینكه آیات (رعد / 2 و لقمان / 10) بر نیروی جاذبه دلالت كند متوقف بر آن است كه واژه «سماوات» به معنای كرات آسمانی باشد. چون این واژه در قرآن دارای معانی متعدد (مثل: جهت بالا، جوّ زمین، كرات آسمانی، آسمان معنوی و...)11 است، ولی در اینجا می‏توان ادعا كرد كه كرات آسمانی می‏تواند از مصادیق آیات فوق باشد.
بنابراین می‏توان گفت: آیات (رعد / 2 و لقمان / 10) به نیروی جاذبه اشاره دارد و با توجه به عدم آگاهی مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن، از نیروی جاذبه، عظمت بیانات قرآن و رازگوئی و اعجاز علمی آن در این مورد روشن می‏شود.12
2. حركت‏های خورشید:
«وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» (یس / 38)
و خورشید تا قرار گاهش روان است؛ این اندازه‏گیری (خدای) شكست‏ناپذیر داناست.
قرآن در آیات متعددی (یس / 38 و انبیاء / 33 و رعد / 2 و فاطر / 13 و زمر / 5 و لقمان / 29 و ابراهیم / 33) به حركت‏های خورشید اشاره كرده و برخی صاحبنظران این آیات را اعجاز علمی قرآن دانسته‏اند چرا كه به حركت‏های مختلف خورشید اشاره دارد كه بر خلاف تصورات رایج در محافل علمی عصر نزول بوده است. آنان آیات فوق را اشاره به حركت‏های زیر می‏دانند:
الف: حركت انتقالی مستقیم خورشید درون كهكشان راه شیری، یعنی حركت طولی خورشید به سمت معین یا ستاره‏ای دور دست.13 البته در این تفسیر (الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا، یس / 38) «لام» به معنای «الی» (= به سوی) و «مستقر» اسم مكان می‏باشد.14
البته مفسران و صاحبنظران متعددی این حركت خورشید را از قرآن برداشت كرده‏اند15 و برخی دیگر آن را اعجاز علمی قرآن دانسته است. چرا كه اخترشناسان جدید همچون كوپر نیك (1544 م) و كپلر (1650 م) و گالیله بر آن بودند كه خورشید ثابت ایستاده است16 و حتی در ادعا نامه‏ای كه علیه گالیله در دادگاه قرائت شد او را متهم به اعتقاد به سكون خورشید كردند. (كه بر خلاف گفته كتاب مقدس بود كه می‏گفت: (خورشید) مثل پهلوان از دویدن در میدان شادی می‏كند.)17 و گالیله حاضر نشد حركت خورشید را بپذیرد.18
ولی در سالهای بعد كشف شد كه خورشید نیز دارای حركت‏های واقعی متعدد (حركت انتقالی - وضعی - درونی) است.
چون كه «فلك» به معنای مجرای كرات آسمانی19 یا مسیر دورانی آنها اطلاق می‏شود،20 یعنی كرات آسمانی در مسیری دورانی شناورند.21
البته این مطلب قرآن (حركت خورشید بر مدار) بر خلاف دیدگاه هیئت بطلمیوسی22 است كه در عصر نزول در محافل علمی رایج بوده و تا هفده قرن بر فكر بشر سایه افكنده بود. بر اساس هیئت قدیم افلاك حركت می‏كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند ولی از آیه استفاده می‏شود كه خورشید حركت دورانی دارد و مداری شناور است.
ب: حركت وضعی خورشید، یعنی خورشید به دور خود می‏چرخد و در قرارگاه خود جریان دارد. (الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا، یس / 38) البته این معنا بنابراین است كه «لام» به معنای «فی» (= در) باشد و «مستقر» به معنای اسم مكان باشد.
برخی صاحبنظران همین معنا را از آیات برداشت كرده‏اند23 و برخی دیگر24 این مطلب را اعجاز علمی قرآن شمرده است. چرا كه حركت وضعی خورشید از مطالبی است كه در عصر نزول كشف نشده بود.
ج: ادامه حیات خورشید تا زمان معین، یعنی خورشید بر اثر انفجارات هسته‏ای و سوخت مواد درونی آن تا چند میلیارد سال دیگر عمرش به پایان می‏رسد.25
از این رو برخی مفسران (كُلٌّ یَجْرِی لاَِجَلٍ مُسَمّی، رعد / 2) را اشاره به همین مطلب علمی دانسته‏اند.26
د: حركات درونی خورشید، یعنی در خورشید دائماً انفجارات هسته‏ای صورت می‏گیرد تا انرژی نور و گرما تولید كند، و همین انفجارات باعث زیر و رو شدن مواد مذاب داخل خورشید می‏شود كه گاهی تا كیلومترها پرتاب می‏شود.27
برخی محققان از تعبیر «تجری» به معنای جریان داشتن و تفاوت آن با «تحرك» از آیه 38 / یس استفاده كرده‏اند كه خورشید نه تنها حركت می‏كند بلكه جریان دارد یعنی همچون آب در حال حركت زیر و رو می‏شود و این نكته‏ای لطیف و علمی است كه قرآن بدان اشاره كرده و در عصر جدید كشف شده است و می‏تواند اعجاز علمی قرآن باشد. البته اگر «تجری» را كنایه از شناور بودن در فضا ندانیم.28
برخی از محققان با نقد موارد فوق به این نتیجه رسیده‏اند كه اشارات قرآن به حركت‏های خورشید نوعی رازگویی علمی است، اما در بخشی كه قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود یعنی حركت انتقالی دورانی خورشید، اعجاز علمی نیست اما در بخش‏هایی كه بر خلاف هیئت بطلمیوسی رایج در زمان نزول بیان داشته است (مثل حركت انتقالی مستقیم، حركت وضعی و حركت تا زمان معین و حركت درونی خورشید) اگر به قطعیت برسد، اعجاز علمی قرآن است.29
3. زوجیّت:
«وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» (رعد / 3)
«و از تمام میوه‏ها یك جفت آفرید»
در آیات متعددی از قرآن به زوجیت میوه‏ها و گیاهان و انسان‏ها اشاره شده است (رعد / 2 و شعراء / 7 و یس / 36 و همین مضمون در حج / 5 و لقمان / 10 و ق / 7 و طه / 53 و اعراف / 189) و در برخی آیات به زوجیت چیزهایی اشاره می‏كند كه انسان اطلاعی ندارد (یس / 36) و در برخی آیات سخن از زوجیّت همه موجودات است:
«وَمِن كُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّمْ تَذَكَّرُونَ» (ذاریات / 49).
«و از هر چیز جفت آفریدیم باشد كه متذكر شوید.»
واژه زوج در عالم حیوانات به نر و ماده گفته می‏شود و در غیر حیوانات به هر كدام از دو چیزی كه قرینه یكدیگر است گفته می‏شود و به چیزهای مقارن مشابه و متضاد نیز اطلاق می‏شود.30 از این رو برخی واژه زوج را در مورد ذرات درون اتم (الكترون و پروتون) و نیروهای مثبت و منفی به كار برده‏اند.31
بسیاری از مفسران و صاحبنظران با شگفتی آیات فوق را از اشارات علمی قرآن به مسأله زوجیت گیاهان و زوجیّت عام موجودات دانسته‏اند32 و برخی دیگر این مطلب را اعجاز علمی قرآن دانسته است33 چرا كه انسان‏ها از قدیم می‏دانستند كه برخی گیاهان مثل «نخل» زوج هستند و مسأله زوجیّت گیاهان توسط كارل لینه (1707 - 1787 م) گیاه‏شناس معروف سوئدی در سال 1731 م) ابراز شد.
بنابراین مردم عصر نزول قرآن از زوجیّت همه گیاهان اطلاع نداشتند. ولی قرآن نه تنها به این مطلب اشاره كرد. (رعد / 3، شعراء / 7 و...) بلكه به زوجیّت همه موجودات اشاره كرد (ذاریات / 49) كه تا قرن اخیر كسی از آن اطلاع نداشت.34
بنابراین اشاره علمی قرآن به زوجیت گیاهان و زوجیت عام موجودات نوعی رازگویی قرآن است كه حكایت از اعجاز علمی این كتاب مقدس دارد.
البته برخی از محققان برآنند كه هر چند اشارات علمی قرآن در این موارد می‏تواند اعجاز علمی بشمار آید اما تطبیق آیه (ذاریات / 49) با مواردی همچون الكترون‏ها، پروتون‏ها و كوارك‏ها قطعی نیست و حداكثر این موارد ممكن است از مصادیق آیه مذكور بشمار آید.35
4. لقاح (زایا كردن گیاهان و ابرها توسط بادها):
«وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً» (حجر / 22)
«و بادها را بارور كننده (ابرها و گیاهان) فرستادیم، و از آسمان آبی فرو فرستادیم.»
مفسران و صاحبنظران آیه فوق را به دو صورت تفسیر كرده‏اند:
الف: این آیه به لقاح گیاهان اشاره دارد یعنی ابرها فرستاده می‏شوند تا گرده‏های گیاهان نر را به گیاهان ماده برسانند و آنان را زایا كنند،36 و برخی صاحب‏نظران این مطلب را اعجاز قرآن دانسته است چرا كه بشریت در اواخر قرن هیجدهم یا اوایل قرن نوزدهم به مسأله تلقیح پی برد، درحالی كه قرآن قرن‏ها قبل از آن تذكر داده بود.37
ب: برخی دیگر از صاحبنظران و مفسران آیه فوق را اشاره به لقاح ابرها و بارور شدن آنها دانسته‏اند38 چرا كه در ادامه آیه مسأله نزول باران را مطرح می‏كند كه نتیجه لقاح ابرهاست و احمد امین این آیه را یك معجزه جاودانی می‏داند كه حدود هزار و سیصد و نود سال پیش موضوعی را بیان كرده كه عصاره و نتیجه تحقیقات جدید است چرا كه منظور از آیه همان تأثیری است كه باد در اتحاد الكتریسته مثبت و الكتریسته منفی در دو قطعه ابر و آمیزش و لقاح آنها دارد.39
البته مانعی ندارد آیه فوق اشاره به لقاح ابرها و گیاهان مرده باشد40 چرا كه بخش اول آیه یك مطلب كلی را می‏گوید (زایاگری بادها) كه اعم از لقاح ابرها و گیاهان است ولی در ادامه آیه یكی از نتایج این لقاح را تذكر می‏دهد كه همان نزول باران از ابر است. همانطور كه لقاح گیاهان نیز یكی از مصادیق آنها است.41
البته اشاره علمی قرآن به لقاح ابرها اعجاز علمی قرآن است چرا كه این مطلب تا سالهای اخیر برای بشر كشف نشده بود اما اشاره قرآن به لقاح گیاهان مطلب شگفت‏انگیز علمی قرآن است اما اعجاز علمی قرآن بشمار نمی‏آید چرا كه انسان‏های صدر اسلام بطور اجمالی از تأثیر گرده‏افشانی برخی گیاهان (همچون خرما) اطلاع داشتند.42
5. چینش مراحل آفرینش انسان:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» (مومنون / 12 - 14)
«و بیقین انسان را از چكیده‏ای از گِل آفریدیم؛ * سپس او را آب اندك سیّالی در جایگاه استوار [= رحم‏] قرار دادیم؛ * سپس آب اندك سیّال را بصورت [خون بسته‏] آویزان آفریدیم، و [خون بسته] آویزان را بصورت (چیزی شبیه) گوشت جویده شده آفریدیم، و گوشت جویده شده را بصورت استخوان‏هایی آفریدیم؛ و بر استخوان‏ها گوشتی پوشاندیم؛ سپس آن را بصورت آفرینش دیگری پدید آوردیم؛ و خجسته باد خدا، كه بهترین آفرینندگان است!»
قرآن كریم در آیات متعددی از آفرینش انسان و مراحل آن یاد كرده است (مؤمنون / 12 - 14 و حج / 5 و غافر / 67 و قیامت / 37 - 39 و علق / 2 و طارق / 6 و دهر / 2 و سجده / 6 - 9 و...) از این آیات می‏توان استفاده كرد كه مراحل زندگی انسان پانزده مرحله است كه عبارتند از:
1. خاك (یعنی تراب وطین، حج / 5 و مؤمنون / 12 و غافر / 67)43
2. مرحله آب (یعنی ماء، ماء دافق، ماه مهین، طارق / 6، سجده / 6 - 9)44
3. مرحله منی (نطفة من منی، قیامت / 37 - 39)
4. مرحله نطفه مخلوط (نطفه امشاج، دهر / 2)
5. مرحله علقه (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5، غافر / 67)
6. مرحله مضغه (مؤمنون / 12 - 14 و حج / 5)
7. مرحله تنظیم و تصویر و شكل‏گیری (سجده / 6 - 9)
8. مرحله شكل‏گیری استخوان‏ها (مؤمنون 12 - 14)
9. مرحله پوشاندن گوشت بر استخوان‏ها (همان)
10. مرحله آفرینش جنس جنین (قیامت / 37 - 39)
11. مرحله آفرینش روح یا دمیدن جان در انسان و پیدایش گوش و چشم (سجده / 6 - 9 و مؤمنون / 14)
12. مرحله تولد طفل (غافر / 67)
13. مرحله بلوغ (مؤمنون / 12 - 14، حج / 5 و غافر / 67)
14. مرحله كهنسالی (حج / 5 و غافر / 67)
15. مرحله مرگ (همان‏ها)45
البته توضیح هر كدام از این مراحل بر اساس آیات قرآن و علوم پزشكی نیاز به شرح و توضیح دارد ولی این آیات اشارات علمی ارزنده‏ای را در بردارد كه برخی پزشكان را به حیرت آورده و آنها را دلیل اعجاز علمی قرآن بلكه اعجاز بلاغی قرآن دانسته‏اند.46
و برخی دیگر صاحبنظران غربی همچون دكتر موریس بوكای معتقدند كه:
«باید همه بیانات قرآنی را با معلومات اثبات شده عصر جدید مقایسه كرد، موافق بودنشان با اینها واضح است لیكن همچنین بی‏نهایت مهم است كه آنها را با عقاید عمومی كه در این خصوص در جریان دوره وحی قرآنی شایع بود مواجهه داد تا معلوم گردد انسان‏های آن زمان تا چه اندازه از نظراتی شبیه آنچه در قرآن درباره این مسائل عرضه شده دور بوده‏اند.
فی‏الواقع این فقط در جریان قرن نوزدهم است كه دید تقریباً روشنی از این مسائل پیدا می‏كنیم. در تمام مدت قرون وسطی، اساطیر و نظارت صوری بی‏پایه، منشأ متنوع‏ترین آراء و تا چندین قرن پس از آن ساری و جاری بود.
آیا می‏دانید كه مرحله‏ای اساسی در تاریخ جنین‏شناسی تصدیق «هاروی»47 در سال 1651 م بود مشعر به اینكه «هر چیزی كه می‏زاید در آغاز از تخمی می‏آید.» و اینكه جنین بتدریج بخشی پس از بخشی درست می‏شود؟ [...] این بیش از هزاره‏ای پیش از آن عصر است، كه در آن عقایدی تخیلی شایع بود و انسان‏ها قرآن را می‏شناختند. بیانات قرآن در باب تولید مثل انسان، حقایق اساسی را كه انسان‏ها قرونی چند برای كشف آن گذراندند، با اصطلاحات ساده اشعار داشته است.»48
برخی از محققان نیز برآنند كه هر چند بیان هر كدام از این مراحل آفرینش انسان به تنهائی نمی‏تواند دلیل مستقلی بر اعجاز علمی قرآن باشد ولی با توجه به گواهی دانشمندان بر اینكه مردم عصر نزول قرآن، آگاهی از این نظم و چینش مراحل آفرینش انسان نداشتند، بیان این مراحل و چینش آن نوعی رازگویی علمی است كه می‏تواند اعجاز علمی قرآن بشمار آید.49
ب: اشارات علمی شگفت‏آور قرآن:
برخی آیات قرآن به مطالب علمی جهان و قوانین آنها اشاره می‏كند كه، شگفتی هر خواننده‏ای را بر می‏انگیزد. چون نوعی مخالفت با دیدگاهها و نظریه‏های مشهور در علوم آن عصر بشمار می‏آید كه شگفت‏آور است و دلالت بر عظمت علمی قرآن دارد.50
آری عرب صدر اسلام از مراكز علم و تمدن آن عصر در جندی شاپور ایران و یونان دور بودند و اطلاعات علمی قابل توجهی نداشتند بلكه در عصر جاهلیت به سر می‏بردند.
اما قرآن كریم در همان محیط به مباحث كیهان‏شناسی، زمین‏شناسی، علوم پزشكی و... اشاره كرده است، كه برخی از آن مطالب علمی تا صدها سال بعد مورد قبول عام مراكز علمی جهان نبود. برای مثال به موارد زیر توجه كنید:
1. آغاز جهان و چگونگی پیدایش آن جهان از توده‏ای به هم پیوسته و گازی شكل‏
«ثُمَّ اسْتَوَی‏ إِلَی السَّماءِ وَهِیَ دُخَانٌ» (فصلت / 11)
«سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی كه بصورت دود بود.»
بسیاری از دانشمندان مطالب قرآن را در مورد آغاز جهان از اخبار غیبی و مطالب شگفت‏انگیز علمی قرآن می‏دانند،51 چرا كه با نظریه انفجار بزرگ (مهبانگ)52 و جدا شدن جهان آسمان و زمین از همدیگر و توده گازی شكل بودن (دخان) هماهنگ است.
البته ظاهر آیات قرآن با نظریه مشهور مهبانگ بطور شگفت‏انگیزی همخوان است و برخی مفسران بدان اذعان دارند.53 اما برخی محققان اعجاز علمی قرآن را در این مورد نمی‏پذیرند چرا كه نظریه مهبانگ قطعی نیست و نظریه‏های رقیب (همچون نظریه مهبانگ و جهان پلاسما و حالت پایدار) در این مورد وجود دارد.54 و در مورد آیات فوق تفسیرها و روایات دیگری نیز وجود دارد.55
2. حركت زمین:
«وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (نمل / 89)
«و كوه‏ها را می‏بینی و آنها را ساكن و جامد می‏پنداری.»
برخی مفسران قرآن از آیه فوق حركت زمین را استفاده كرده‏اند و آن را از آیات علمی شگفت‏آمیز بلكه اعجازآمیز قرآن دانسته‏اند.56
و برخی از صاحبنظران از آیات دیگر قرآن (زخرف / 10، طه / 53، نبأ / 6) حركت زمین را برداشت كرده‏اند.57 و برخی دیگر از سوره شمس / 4 و نازعات / 30 حركت‏های وضعی و انتقالی زمین را استفاده كرده‏اند.58
صرف‏نظر از اشكالاتی كه به برداشت‏های فوق از آیات گرفته شده است،59 قرآن بر خلاف نظریه حاكم و مشهور عصر نزول، از حركت زمین خبر داده است چرا كه نظریه بطلمیوس مبنی بر سكون و مركزیت زمین در محافل علمی عصر نزول مشهور60 و حاكم بود61 و این عظمت قرآن را می‏رساند.
3. پیدایش حیات از آب:
«وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» (انبیاء / 30)
«و هر چیز زنده‏ای را از آب قرار دادیم.»
برخی صاحبنظران با استناد به سوره نور / 45 كه منشأ پیدایش موجودات را آب معرفی می‏كند، آن را مطلب شگفت‏انگیز بلكه اعجازآمیز علمی قرآن می‏دانند.62 و برخی دیگر از مفسران و دانشوران نیز به انطباق یافته‏های علوم تجربی با این آیات اعتراف كرده‏اند.63 مفسران در مورد این آیات معانی متعددی بیان كرده‏اند یعنی ممكن است مقصود از «آب» در این اینجا منی و نطفه یا ماده اصلی بدن موجودات زنده، یا مایع آب گونه‏ای كه خلقت جهان از آن پدید آمده یا منشأ پیدایش نخستین موجود از آب باشد.64
البته قبل از اسلام برخی فلاسفه یونان (مثل تالس)65 یادآور شده بودند كه اصل هستی از آب است. پس مطالب آیات فوق شگفت‏انگیز بوده و عظمت قرآن را می‏رساند ولی اعجاز علمی آن را اثبات نمی‏كند.66
4. ممنوعیت شرابخواری و اعلام زیان‏ها:
«یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا» (بقره / 219)
«درباره شراب و قمار از تو سوال می‏كنند، بگو در آنها گناه (و زیان) بزرگی است، و منافعی برای مردم در بردارد. و [لی‏] گناه آن‏ها از نفعشان بیشتر است.»
در برخی آیات قرآن به صراحت ممنوعیت نوشیدن شراب اعلام شده است. (مائده / 91 - 90) و در برخی آیات به ضررهای آن اشاره شده است (بقره / 219) و در برخی آیات به اشاره از آن نهی شده است. (نحل / 67 و نساء / 43)
بسیاری از پزشكان صاحبنظران و مفسران در مورد زیان‏های شراب و شرابخواری مطالب زیادی نوشته‏اند و با شگفتی از این مطلب قرآن یاد كرده‏اند67 چرا كه قبل از اسلام شرابخواری یك عادت بشری بوده همانطور كه در عصر حاضر در بسیاری از كشورهای غیر مسلمان اینگونه است و حتی تورات و انجیل كنونی نیز به نوعی شرابخواری را تشویق كرده است.68 ولی اسلام با این پدیده زیان‏آور برخورد كرد و این یكی از خدمات اعجازآمیز قرآن به بشریت بود.
5. ممنوعیت آمیزش با زنان در حالت عادت ماهیانه:
«وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی‏ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (بقره / 222)
قرآن كریم در آیه فوق به مردان دستور می‏دهد كه در حالت عادت ماهیانه از نزدیكی با زنان دوری كنید و آن حالت را زیانبار معرفی می‏كند.
برخی از پزشكان، صاحبنظران و مفسران نیز زیان‏های این كار را برشمرده و با دیده اعجاب به قرآن نگریسته‏اند.69
6. برخی موارد دیگر از آیات قرآن نیز اشاره علمی شگفت‏آمیزی در بردارد؛ از جمله: در مورد واژه «صمد» (توحید / 2) و ارتباط آن با فضای خالی داخل اتم‏ها،70 و نیز نكته شگفت‏آمیز علمی قرآن در مورد صفت «لطیف» و خلق موجودات ریز كه با چشم درك نمی‏شوند71 و نیز نكته اعجازآمیز علمی قرآن در مورد آتش درون شاخه‏های سبز درختان (یس / 80)72 و نكته علمی قرآن در مورد اینكه آسمان دنیا محل كرات آسمانی است كه بر خلاف دیدگاه هیئت بطلمیوسی بوده است.73 و نكته علمی قرآن در مورد تشبیه شرح صدر به صعود در آسمان و تنگی نفس در اثر كمبود هوا (انعام / 125)74 و نكته علمی قرآن در مورد اینكه كوهها همچون میخ و زره محكم زمین را از لرزش حفظ می‏كنند.75 (نحل / 15)
یادآوری: موارد فوق مطالب و اشارات علمی شگفت‏آمیزی است كه در محیط عرب جاهلی صدر اسلام و توسط یك پیامبر درس ناخوانده بیان شده است، از این رو تعجب هر خواننده‏ای را بر می‏انگیزد و او را به تحسین قرآن وامی‏دارد.
ج: اشارات علمی اندیشه‏ساز قرآن:
آیاتی كه اشاره به آسمان، زمین، انسان، حیوانات و طبیعت می‏كند و انسان را به تفكر در آنها دعوت می‏كند و گاهی آنها را نشانه خدا و معاد می‏شمرد. ولی مطلب شگفت‏آمیز یا اعجازآمیزی از ظاهر آیات قابل استفاده نیست، اینگونه آیات توجه انسان را به نمودهای آفرینش زیبای الهی جلب می‏كند و زمینه‏ساز رشد علمی بشر را، بویژه در علوم تجربی، فراهم می‏سازد.
مثال: «أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی‏ الْإِبِلِ كَیْفَ خُلِقَتْ»76
«و آیا به شتر نظر نمی‏كنند كه چگونه آفریده شده است؟!»
و نیز در آیات 5 - 6 - 7 - 10 - 11 - 13 - 14 / سوره نحل به منافع حیوانات، نزول باران، رویش گیاهان رنگارنگ، دریاها و كشتی‏رانی در آنها و فواید غذایی و زیور آلاتی كه از آنها بدست می‏آید، به عنوان نشانه‏هایی برای اندیشمندان اشاره می‏كند كه به آفرینشگر جهان پی می‏برند و سپاسگزاری می‏كنند.77

1 . شمارگان این آیات را برخى نویسندگان 1322 آیه شمرده‏اند و آنها را در زمینه علوم مختلف لیست كرده‏اند. (نك: العلوم فى القرآن، مجهد جمیل الحبّال و مقداد مرعى الجوارى، ص 36 - 35)
2 . نك: پژوهشى در اعجاز قرآن، پیشین، ص 85.
3 . نك: رسائل ابن سینا، ص 128 - 129 و التفسیر و المفسرون، دكتر ذهبى، ج 2، ص 419 و درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، از نگارنده، ص 293 به بعد.
4 . به مبحث پایانى نوشتار، منابع جهت مطالعه بیشتر مراجعه فرمایید.
5 . مقایسه‏اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبیح‏اللَّه دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ سوم، سال 1365 ش، ص 7 - 226، (این كتاب به زبان‏هاى متعدد ترجمه و با چاپ‏هاى گوناگون منتشر شده است.)
6 . البته این تفسیر بنابراین است كه جمله «ترونها» را صفت «عمد» بدانیم ولى اگر بغیر عمد متعلق به ترونها باشد معنا مى‏شود: (همانگونه كه) مى‏بینید آسمانها را بدون ستون آفرید.» بنابراین معناى دوم آسمانها اصلاً ستون ندارد تا دیده شود. ولى معناى اول با ظاهر آیه سازگارتر است چون تقدیم و تأخیر لازم نمى‏آید و توسط روایت امام رضا(ع) (ثم عمد و لكن لا ترونها - برهان، ج 2، ص 278) تقویت مى‏شود.
7 . همچون آیت‌اللَّه مكارم شیرازى (نمونه، ج 17، ص 29 و ج 10، ص 110 - 111 و پیام قران، ج 8، ص 146 و آیت‌اللَّه حسین نورى (دانش عصر فضا، ص 55 - 56)
البته برخى صاحب نظران نیز آیات فوق را اشاره به نیروى جاذبه دانسته‏اند اما نسبت به اعجاز علمى آن سكوت كرده‏اند: نك: معارف قرآن، استاد مصباح یزدى، ص 247 - 248 و مطالب شگفت‏انگیز قرآن، گودرز نجفى، ص 41 - 46 و المعجزة القرآنیة، دكتر محمد حسن هیتو، ص 180 و التمهید فى علوم القران، آیةاللَّه معرفت، ج 6، ص 122 - 128 و نگرشى بر علوم طبیعى در قرآن، لطیف راشدى، ص 50.
8 . مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 41.
9 . تاریخ علوم، ص 264، (البته برخى نویسندگان در اینكه مبتكر نیروى جاذبه نیوتن باشد و درصحت داستان سیب تردید مى‏كنند، نك: دانش عصر فضا، ص 44.
10 . اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، یداللَّه نیازمند شیرازى، ص 88 - 99 و الفرقان فى تفسیر القران دكتر صادقى، ج 21، ص 341 و مطالب شگفت‏انگیز قرآن، گودرز نجفى، ص 43 و دانش عصر فضا، نورى، ص 55 و نمونه، ج 18، ص 187.
11 . نك: التحقیق فى كلمات القرآن الكریم، مصطفوى ماده سمو و نمونه، ج 1، ص 65 و پژوهش در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 126.
12 . نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 155.
13 . نام این ستاره را «وِگاه» (نمونه، ج 18، ص 382) یانس ثابت (المیزان، ج 17، ص 89 و مطالب شگفت‏انگیز قرآن، گودرز نجفى، ص 25 - 26) و یا مجموعه نجوم هركپل یا ستاره‏اى بر ران راست «جائى» (اسلام و هیئت، ص 181) بیان كرده‏اند.
14 . لام در آیه (لمستقر لها) ممكن است به معناى الى - فى - تأكید باشد و «مستقر» مى‏تواند مصدر میمى، اسم زمان یا اسم مكان باشد (نك: المیزان، ج 17، ص 79 و ص 89 و اسلام و هیئت ص 184 و نمونه، ج 18، ص 382.
15 . المیزان، نمونه، اسلام و هیئت، همان‏ها و دانش عصر فضا، پیشین، ص 25 - 36 و الجواهر فى تفسیر القرآن، طنطاوى، ج 9، ص 172 و زنده جاوید و اعجاز قرآن، مهندس محمدعلى سادات، ص 28 - 39 و قرآن و آخرین پدیده‏هاى علمى، مهندس جعفر رضایى‏فر، ص 131 و القرآن الكریم و العلم الحدیث، دكتر منصور محمد حسب النبى، ص 264.
16 . نمونه، ج 18، ص 6 - 389 مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 24 و راه تكامل، احمد امین، ج 5، ص 9 و اسلام و هیئت، شهرستانى، ص 179. و نیز نك: مقایسه‏اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، دكتر موریس بوكاى، ترجمه دبیر، ص 215 - 216 و دانش عصر فضا، حسین نورى، ص 26 و ص 35 - 36 و معارف قرآن، مصباح یزدى، ص 252.
17 . كتاب مقدس، مزامیر، زبور داود، مزمور 19 / 5.
18 . خوابگردها، آرتور كوستلر، ترجمه منوچهر روحانى، ص 590.
19 مفردات راغب، ماده فلك.
20 . نمونه، ج 18، ص 387.
21 . مفردات راغب، ماده سبح.
22 . بطلمیوس، از دانشمندان قرن دوم میلادى (فرهنگ دانستنیها، محمدنژاد، ج 1، ص 752) البته برخى یادآورد شده‏اند كه در تاریخ سه دانشمند یونانى به نام بطلمیوس خوانده مى‏شدند كه عبارتند از: بطلمیوس غریب، بطلمیوس داس و بطلمیوس قلوذى كه این سومى همان است كه هیئت بطلمیوسى به نام اوست و متولد 140 قبل از میلاد است (اسلام و هیئت، گفتار سوم (كج) و ص 5.
23 . نمونه، ج 18، ص 382 و اسلام و هیئت، ص 186 و دانش عصر فضا، ص 26 و ص 5 - 36 و پیشگوئیهاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 34.
24 . القرآن و العلم، احمد محمد سلیمان، ص 6 - 35.
25 . عمر خورشید را كلاً ده میلیارد سال تخمین مى‏زنند كه پنج میلیارد سال آن سپرى شده است (نك: فیزیك نوین، دكتر اریك اوبلاتر، ص 21 - 20، ترجمه بیضاوى و...).
26 . دانش عصر فضا، پیشین، ص 35.
27 . در خورشید هسته‏هاى اتم‏هاى هیدروژن به هلیوم تبدیل مى‏شود كه ذوب هسته‏اى با جوشش هسته‏اى نام دارد. خورشید در هر دو ساعت و چهل دقیقه سطح آن با سرعت شش كیلومتر به داخل و خارج مى‏رود و قطر آن ده كیلومتر تغییر مى‏كند و این تپش خورشید است و در اثر میدان‏هاى مغناطیسى اطراف لكه‏ها بوجود مى‏آید و با سرعت 1600000 كیلومتر در ساعت از خورشید فوران مى‏كند و به سرعت خاموش مى‏شود. (نك: فیزیك نوین، پیشین، ص 20 و مجله اطلاعات علمى، ش 193).
28 . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ج 1، ص 168.
29 . همان، ص 169.
30 . نك: مفردات راغب اصفهانى، ماده زوج و نمونه، ج 18، ص 377 - 378.
31 . نك: نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطبائى، ص 15 ویراسته علیرضا میرزا محمد، رابطه علم و دین، عباسعلى سرفرازى، ص 35 - 36 و مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دیاب و دكتر قرقوز، ص 27 و 28 و زنده جاوید و اعجاز جاویدان، پیشین، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبیعى در قرآن، پیشین، ص 24.
32 . نك: نمونه، همان و اعجاز قرآن، علامه طباطبائى، ص 15 ویراسته علیرضا میرزا محمد، رابطه علم و دین، پیشین، ص 35 - 36 و مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 57 و 60 و القرآن و الطب، دكتر دیاب و دكتر قرقور، ص 27 و 28 و زنده جاوید و اعجاز جاویدان، پیشین، ص 39 - 43 و نگرشى بر علوم طبیعى در قرآن، پیشین، ص 24.
33 . تفسیر نوین، محمدتقى شریعتى، ص 11.
34 . وجود ذرات درون اتم با بار منفى و پروتون با بار مثبت، را ماكس پلانك فیزیكدان نامى قرن بیستم كشف كرد. (نك: ماكس پلانك، تصویر جهان در فیزیك جدید، ترجمه مرتضى صابر، ص 95)
35 . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 283.
36 . منهج‏الصادقین، ملا فتح‏اللَّه كاشانى، ج 5، ص 158 و رابطه علم و دین، پیشین، ص 36 و رهبران راستین، عبدالكریم هاشمى‏نژاد، ص 256 - 263 و فروغ دانش جدید در قرآن و حدیث، م، حقیقى، ج 2، ص 23 و مرزهاى اعجاز، سید ابوالقاسم خوئى، ترجمه جعفر سبحانى، ص 118 و الفرقان و القرآن، خالد عبدالرحمن العك، ص 511.
37 . القرآن و الطب، ص 24 - 26 و فیزیك: نمونه، ج 11، ص 61 و قرآن و آخرین پیامبر، ص 179.
38 . مجمع‏البیان، ج 3، ص 334 و باد و باران در قرآن، مهندس بازرگان، ص 59 و 126 و نمونه، ج 11، ص 61 و التفسیر العلمى فى المیزان، احمد عمر ابو حجر، ص 461 - 463.
39 . راه تكامل، احمد امین، ص 57.
40 . مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 62 و پیشگوئى‏هاى علمى قرآن، مصطفى زمانى، ص 91 - 93.
41 . نك: زنده جاوید و اعجاز جاویدان، پیشین، ص 35 و 36.
42 . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 293، پیشین.
43 . در مورد آفرینش انسان از خاك، دو احتمال وجود دارد، یكى اینكه منظور آفرینش انسان اولى (= آدم) از خاك باشد یا تشكّل انسان از خاك یعنى عناصر خاك در بدن انسان وجود دارد. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، نگارنده، ج 2، ص 434 به بعد و نیز تفسیر نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23)
44 . در مورد آفرینش انسان از آب، چند احتمال وجود دارد، یكى اینكه حیات همه موجودات زنده بستگى به آب دارد و یا اینكه قسمت عمده بدن انسان و بسیارى از حیوانات را آب تشكیل مى‏دهد و یا اینكه مقصود آفرینش انسان اولیه (آدم) از آب بوده است. (نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، نگارنده، ص 438 به بعد و نیز تفسیر نمونه، ج 13، ص 396 و ج 15، ص 126 و معارف قرآن، مصباح یزدى، ص 329 و ص 330)
45 . این دسته‏بندى را از كتاب پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 432 آوردیم ولى برخى از مفسران و پزشكان آیات و مراحل فوق را به گونه‏اى دیگر دسته‏بندى كرده‏اند و مراحل خلقت انسان را هفت مرحله دانسته‏اند (نك: نمونه، ج 20، ص 165 و ج 14، ص 23 و الفرقان و القرآن، پیشین، ص 493 و التمهید فى علوم القرآن، محمدهادى معرفت، ج 6، ص 80.
46 . طب در قرآن، دكتر دیاب و دكتر قرقوز، ترجمه على چراغى، ص 84.
47 . Harvey پزشك انگلیسى (1576 - 1657 م).
48 . مقایسه‏اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ص 276 - 277 با تلخیص.
49 . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 564.
50 . البته از آنجا كه این مطالب بصورت دیدگاه‏هاى غیرمشهور در مراكز علمى توسط برخى دانشمندان مطرح شده بود، اعجاز علمى قرآن بشمار نمى‏آید.
51 . طنطاوى (الجواهر، ج 10، ص 99) عبدالرزاق نوفل (القرآن و العلم الحدیث، ص 2 - 163) و احمد محمد سلیمان (القرآن و العلم، ص 3 - 54) و محمد سامى محمد على (الاعجاز العلمى فى القرآن الكریم، ص 34) و محمد كامل عبدالصمد (الاعجاز العلمى فى الاسلام (القرآن الكریم) ص 47)
52 . براى اطلاع از نظریه مهبانگ و دیدگاه مقابل آن نك: تاریخچه زمان، استفن ویلیام هاولینگ، ترجمه دادفرما، ص 145 - 149، انتشارات كیهان، 1372 ش.
53 . نمونه، ج 20، ص 228 و ج 13، ص 394 - 395 و التمهید فى علوم القرآن، ج 6، ص 129 - 139.
54 . نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، نگارنده، ص 5 - 104.
55 . نك: المیزان، ج 14، ص 278 - 279 و صافى، ج 3، ص 347 و نمونه، 13، ص 396.
56 . نمونه، ج 15، ص 568 - 569.
57 . نك: مرزهاى اعجاز، پیشین، ص 119، مطالب شگفت‏انگیز قرآن، پیشین، ص 35 - 36، اعجاز قرآن، پیشین، ص 13، القرآن یتجلى من عصر العلم، شیخ نزیه القمیحا، ص 149 و...
58 . پرتوى از قرآن، سیدمحمود طالقانى، ج 2، ص 110.] و برخى دیگر از سوره مرسلات / 35 حركت‏هاى متعدد زمین را استفاده كرده‏اند. [اعجاز قرآن، از نظر علوم امروزى، پیشین، ص 80 به بعد.
59 . نك: پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 170 به بعد.
60 . قبل از اسلام برخى دانشمندان همچون فیثاغورس، فلوته‏خوس، ارشمیدس، استرخوس ساموسى و كلیانتوس آسوسى كه قبل از بطلمیوس زندگى مى‏كرده‏اند قائل به حركت زمین بوده‏اند. (اسلام و هیئت، سیدهبةالدین شهرستانى، ص 44.)
61 . تاریخ علوم، پى‏یر روسو، ص 193 به بعد و خوابگردها، آرتور كوستلر، ص 161 به بعد.
62 . التمهید فى علوم القرآن، پیشین، ج 6، ص 34، فروغ دانش جدید در قرآن و حدیث، پیشین، ج 1، ص 104.
63 . نك: اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، پیشین، ج 1، ص 135 - 144 و فى ظلال القرآن، سید قطب، ج 6، ص 111.
64 . نك: نمونه، ج 13، ص 396 و ج 14، ص 508 - 509 و الكون و الانسان بن العلم و القرآن، بسام دفضع، ص 122 - 123، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 242.
65 . فلسفه یونان، محمد غلاب، ج 1، ص 8 و قرآن و علم امروز، عبدالغنى الخطیب، ترجمه مبشرى، ص 69 - 70.
66 . پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، پیشین، ص 243.

انسان خلیفه خدا

ملاك خليفه خدا بودن آدم«عليه السلام» در زمين چه بوده است؟

ملاك جانشين خدا بودنِ آدم«عليه السلام» در زمين، قابليّت انسان در يادگيري و تعلّم اسماء بود. بر خلاف ملايك كه چنين قابليّتي را ندارند و تكامل و ارتقاي علمي و معرفتي در آنان راه ندارد. به همين جهت، هنگامي كه اين سؤال براي ملايك پيش آمد كه اگر هدف از خلقت آدم، تقديس و تمجيد ذات‏الهي است اين امر با وجود ملايك صورت مي‏پذيرد، پس چه حكمتي در خلقت موجودي جديد كه جانشين خدا بر روي زمين خواهد بود وجود دارد؟
خداوند به انسان تعليم اسماء نمود و ملايك در هنگام عجز از آگاهي از اسماء به سرّ خلقت آدم«عليه السلام» و جانشين خدا بودن او در زمين پي‏بردند.

دميده شدن روح در آدم«عليه السلام» و به طور كلّي در انسان‏ها چگونه است؟

بر اساس آيات قرآني و روايات، نفخ روح در آدم«عليه السلام» پس از كامل شدن خلقت بدنش صورت گرفته است. در سوره حجر خطاب به فرشتگان آمده است: «فاذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعواله ساجدين؛(1) پس چون كار او به پايان رسانيدم و در او از روح خود دميدم، همگي براي او سجده كنيد».
ولي به طور كلّي دميده شدن روح در انسان، براساس آيات (13 و 14) سوره مؤمنون، در رحم و پس از شكل گرفتن اعضاي جنين و روييدن گوشت بر استخوان‏ها (در حدود 4 ماهگي) صورت مي‏گيرد.

رجعت

رجعت به چه معنا مى‏باشد؟

 پاسخ : شیعه امامیه معتقد است كه پس از ظهور حضرت مهدى (ع) وتشكیل حكومت عدل الهى در سرتاسر جهان، گروهى از اولیاى الهى ودوست داران خاندان رسالت، وبرخى از معاندان ودشمنان خاندان وحى كه از دنیا رفته‏اند، به دنیا باز مى‏گردند. اولیاى الهى وصالحان با دیدن حاكمیت حقّ وعدل در گستره گیتى شادمان مى‏شوند. ونیز پرتویى از ثمرات ایمان واعمال صالح خود را در دنیا مشاهده مى‏نمایند. معاندان ودشمنان اهل بیت: نیز بخشى از جزاى اعمال ناشایست خود را در این دنیا مشاهده كرده وبه كیفر آن خواهند رسید

سابقه اعتقاد به رجعت از چه زمانى است؟

 پاسخ : اعتقاد به رجعت از مباحث ریشه‏دارى است كه اعتقاد به آن از خصوصیات مكتب اهل بیت: است. گر چه اصل این عقیده سرچشمه‏اى قرآنى داشته ودر احادیث رسول خدا (ص) نیز به آن اشاره شده است. لذا با مراجعه به كتاب‏هاى تراجم اهل سنّت مشاهده مى‏نماییم كه از امامیه با این اعتقاد یاد مى‏كنند. در بین اصحاب امامان نیز مشاهده شده كه با مخالفان خود بر سر این عقیده مباحثات زیادى داشته‏اند. كه از آن جمله به مباحثات مؤمن الطاق با ابوحنیفه مى‏توان اشاره كرد.
به همین جهت در طول تاریخ اسلام، علماى شیعه سعى زیادى در راه تثبیت این عقیده داشته‏اند به حدّى كه برخى در این باره كتاب تألیف كرده‏اند.
شیخ صدوق؛ مى‏فرماید: «قول صحیح آن است كه رجعت در میان امت‏هاى پیشین بوده است، وپیامبر (ص) فرمود: هر آنچه در بین امّت‏هاى پیشین اتفاق افتاده در این امّت نیز اتّفاق خواهد افتاد، پس واجب است كه در این امّت نیز رجعت باشد».
{پاورقی . اعتقادات صدوق، ص 42ù41. پاورقی}
شیخ مفید؛ مى‏فرماید: «خداوند متعال گروهى از امّت محمّد (ص) را بعد از وفاتشان وقبل از روز قیامت محشور خواهد نمود، واین عقیده مختصّ به آل‏محمّد: است وقرآن نیز بر آن شاهد مى‏باشد».
{پاورقی . المسائل السرویة، ص 32 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 136. پاورقی}
سید مرتضى مى‏فرماید: «از اعتقادات شیعه آن است كه خداوند متعال هنگام ظهور امام مهدى (ع)، گروهى از شیعیان را كه از دنیا رفته‏اند باز مى‏گرداند تا به ثواب یارى ونصرت آن حضرت نایل شده ودولت او را مشاهده نمایند. همچنین گروهى از دشمنان را باز مى‏گرداند تا انتقامش را از آنان بستاند».
{پاورقی . رسائل الشریف المرتضى، ج 1، ص 25. پاورقی}

آیا قرآن به رجعت كسانى به این دنیا اشاره نموده است؟

 پاسخ : در قرآن به رجعت به معناى رجوع كسى به این دنیا در موارد زیادى اشاره شده است. اینك به برخى از نمونه‏هاى آن اشاره مى‏كنیم:
1 - خداوند متعال مى‏فرماید: {أَلَمْ‏تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ}؛ «آیا ندیدید كسانى را كه از ترس مرگ از دیار{پاورقی . سوره بقره، آیه 243. پاورقی}
خود بیرون رفتند كه هزاران تن بودند، خداوند فرمود: بمیرید، همه مردند سپس آنان را زنده كرد.»
آیه اشاره به زنده شدن هفتاد هزار خانوار دارد كه بر اثر طاعون از دنیا رفته بودند».
{پاورقی . درالمنثور، ج 1، ص 311 ؛ جامع البیان، ج 2، ص 797. پاورقی}
2 - خداوند مى‏فرماید: {فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ یُحْیِى اللَّهُ المَوْتى وَیُرِیكُمْآیاتهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}؛ «پس دستور دادیم كه پاره‏اى از اعضاى آن گاورا بر بدن كشته بزنید تا{پاورقی . سوره بقره، آیه 73. پاورقی}
ببینید كه خداوند این گونه مردگان را زنده خواهد نمود وقدرت كامل خویش را آشكار خواهد ساخت، شاید شما به خرد درآیید.»
آیه مربوط به كشته بنى‏اسرائیل است كه به قدرت خداوند زنده شد.
{پاورقی . در المنثور، ج 1، ص 79 ؛ جامع البیان، ج 1، ص 509. پاورقی}
3 - خداوند مى‏فرماید: {وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ × ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}؛ «وبه{پاورقی . سوره بقره،آیات 56ù55. پاورقی}
یاد آرید وقتى را كه گفتید: اى موسى! ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آنكه خدا را آشكارا ببینیم، پس صاعقه سوزان بر شما فرود آمد وآن را به چشم خود مشاهده كردید. سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم، باشد كه خدا را شكر گزارید.»
آیه مربوط به برخى از قوم حضرت موسى (ع) است كه تقاضاى رؤیت خدا به چشم را كردند كه این خواسته سبب نزول عذاب ومرگ آنان شد ولى خداوند بار دیگر آنها را زنده كرد.
{پاورقی . درّ المنثور، ج 1، ص 70 ؛ كشاف، ج 1، ص 27. پاورقی}
4 - ونیز مى‏فرماید: {أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَهِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنّى یُحْیِى هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ}؛ «یا به مانند آن كسى كه به{پاورقی . سوره بقره، آیه 259. پاورقی}
دهكده‏اى گذر كرد كه خراب وویران شده بود، گفت: به حیرتم كه خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد كرد، پس خداوند او را صد سال میراند وسپس زنده‏اش كرد.»
آیه مربوط به یكى از انبیاى الهى است كه پس از صد سال دوباره زنده شد.
{پاورقی . كشاف، ج 1، ص 295 ؛ درالمنثور، ج 1، ص 331 ؛ جامع البیان، ج 3، ص 40. پاورقی}
5 - خداوند از حضرت عیسى (ع) حكایت كرده كه فرمود: {وَأُحْیِى المَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ}؛ «من مرده را به اذن خدا زنده مى‏كنم.»
{پاورقی . سوره آل عمران، آیه 49. پاورقی}
طبرى مى‏گوید: «حضرت عیسى (ع) مردگان را با دعایش زنده مى‏كرد». مطابق{پاورقی . جامع البیان، ج 3، ص 375. پاورقی}
روایات نبوى كه هر آنچه در امت‏هاى پیشین اتفاق افتاده در این امت نیز واقع خواهد شد، مسأله رجوع به دنیا بعد از مرگ در این امت نیز امرى واقع شدنى است.

رجعت به چه معنا مى‏باشد؟

 پاسخ : شیعه امامیه معتقد است كه پس از ظهور حضرت مهدى (ع) وتشكیل حكومت عدل الهى در سرتاسر جهان، گروهى از اولیاى الهى ودوست داران خاندان رسالت، وبرخى از معاندان ودشمنان خاندان وحى كه از دنیا رفته‏اند، به دنیا باز مى‏گردند. اولیاى الهى وصالحان با دیدن حاكمیت حقّ وعدل در گستره گیتى شادمان مى‏شوند. ونیز پرتویى از ثمرات ایمان واعمال صالح خود را در دنیا مشاهده مى‏نمایند. معاندان ودشمنان اهل بیت: نیز بخشى از جزاى اعمال ناشایست خود را در این دنیا مشاهده كرده وبه كیفر آن خواهند رسید

سابقه اعتقاد به رجعت از چه زمانى است؟

 پاسخ : اعتقاد به رجعت از مباحث ریشه‏دارى است كه اعتقاد به آن از خصوصیات مكتب اهل بیت: است. گر چه اصل این عقیده سرچشمه‏اى قرآنى داشته ودر احادیث رسول خدا (ص) نیز به آن اشاره شده است. لذا با مراجعه به كتاب‏هاى تراجم اهل سنّت مشاهده مى‏نماییم كه از امامیه با این اعتقاد یاد مى‏كنند. در بین اصحاب امامان نیز مشاهده شده كه با مخالفان خود بر سر این عقیده مباحثات زیادى داشته‏اند. كه از آن جمله به مباحثات مؤمن الطاق با ابوحنیفه مى‏توان اشاره كرد.
به همین جهت در طول تاریخ اسلام، علماى شیعه سعى زیادى در راه تثبیت این عقیده داشته‏اند به حدّى كه برخى در این باره كتاب تألیف كرده‏اند.
شیخ صدوق؛ مى‏فرماید: «قول صحیح آن است كه رجعت در میان امت‏هاى پیشین بوده است، وپیامبر (ص) فرمود: هر آنچه در بین امّت‏هاى پیشین اتفاق افتاده در این امّت نیز اتّفاق خواهد افتاد، پس واجب است كه در این امّت نیز رجعت باشد».
{پاورقی . اعتقادات صدوق، ص 42ù41. پاورقی}
شیخ مفید؛ مى‏فرماید: «خداوند متعال گروهى از امّت محمّد (ص) را بعد از وفاتشان وقبل از روز قیامت محشور خواهد نمود، واین عقیده مختصّ به آل‏محمّد: است وقرآن نیز بر آن شاهد مى‏باشد».
{پاورقی . المسائل السرویة، ص 32 ؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 136. پاورقی}
سید مرتضى مى‏فرماید: «از اعتقادات شیعه آن است كه خداوند متعال هنگام ظهور امام مهدى (ع)، گروهى از شیعیان را كه از دنیا رفته‏اند باز مى‏گرداند تا به ثواب یارى ونصرت آن حضرت نایل شده ودولت او را مشاهده نمایند. همچنین گروهى از دشمنان را باز مى‏گرداند تا انتقامش را از آنان بستاند».
{پاورقی . رسائل الشریف المرتضى، ج 1، ص 25. پاورقی}

آیا قرآن به رجعت كسانى به این دنیا اشاره نموده است؟

 پاسخ : در قرآن به رجعت به معناى رجوع كسى به این دنیا در موارد زیادى اشاره شده است. اینك به برخى از نمونه‏هاى آن اشاره مى‏كنیم:
1 - خداوند متعال مى‏فرماید: {أَلَمْ‏تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ}؛ «آیا ندیدید كسانى را كه از ترس مرگ از دیار{پاورقی . سوره بقره، آیه 243. پاورقی}
خود بیرون رفتند كه هزاران تن بودند، خداوند فرمود: بمیرید، همه مردند سپس آنان را زنده كرد.»
آیه اشاره به زنده شدن هفتاد هزار خانوار دارد كه بر اثر طاعون از دنیا رفته بودند».
{پاورقی . درالمنثور، ج 1، ص 311 ؛ جامع البیان، ج 2، ص 797. پاورقی}
2 - خداوند مى‏فرماید: {فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ یُحْیِى اللَّهُ المَوْتى وَیُرِیكُمْآیاتهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}؛ «پس دستور دادیم كه پاره‏اى از اعضاى آن گاورا بر بدن كشته بزنید تا{پاورقی . سوره بقره، آیه 73. پاورقی}
ببینید كه خداوند این گونه مردگان را زنده خواهد نمود وقدرت كامل خویش را آشكار خواهد ساخت، شاید شما به خرد درآیید.»
آیه مربوط به كشته بنى‏اسرائیل است كه به قدرت خداوند زنده شد.
{پاورقی . در المنثور، ج 1، ص 79 ؛ جامع البیان، ج 1، ص 509. پاورقی}
3 - خداوند مى‏فرماید: {وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ × ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}؛ «وبه{پاورقی . سوره بقره،آیات 56ù55. پاورقی}
یاد آرید وقتى را كه گفتید: اى موسى! ما به تو ایمان نمى‏آوریم مگر آنكه خدا را آشكارا ببینیم، پس صاعقه سوزان بر شما فرود آمد وآن را به چشم خود مشاهده كردید. سپس شما را بعد از مرگ برانگیختیم، باشد كه خدا را شكر گزارید.»
آیه مربوط به برخى از قوم حضرت موسى (ع) است كه تقاضاى رؤیت خدا به چشم را كردند كه این خواسته سبب نزول عذاب ومرگ آنان شد ولى خداوند بار دیگر آنها را زنده كرد.
{پاورقی . درّ المنثور، ج 1، ص 70 ؛ كشاف، ج 1، ص 27. پاورقی}
4 - ونیز مى‏فرماید: {أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَهِىَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنّى یُحْیِى هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ}؛ «یا به مانند آن كسى كه به{پاورقی . سوره بقره، آیه 259. پاورقی}
دهكده‏اى گذر كرد كه خراب وویران شده بود، گفت: به حیرتم كه خداوند چگونه این مردگان را دوباره زنده خواهد كرد، پس خداوند او را صد سال میراند وسپس زنده‏اش كرد.»
آیه مربوط به یكى از انبیاى الهى است كه پس از صد سال دوباره زنده شد.
{پاورقی . كشاف، ج 1، ص 295 ؛ درالمنثور، ج 1، ص 331 ؛ جامع البیان، ج 3، ص 40. پاورقی}
5 - خداوند از حضرت عیسى (ع) حكایت كرده كه فرمود: {وَأُحْیِى المَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ}؛ «من مرده را به اذن خدا زنده مى‏كنم.»
{پاورقی . سوره آل عمران، آیه 49. پاورقی}
طبرى مى‏گوید: «حضرت عیسى (ع) مردگان را با دعایش زنده مى‏كرد». مطابق{پاورقی . جامع البیان، ج 3، ص 375. پاورقی}
روایات نبوى كه هر آنچه در امت‏هاى پیشین اتفاق افتاده در این امت نیز واقع خواهد شد، مسأله رجوع به دنیا بعد از مرگ در این امت نیز امرى واقع شدنى است.

پیام تبریک

میلاد با سعادت حضرت امام محمد باقر (ع) را به شیعیان جهان و رهروان آن حضرت تبریک می گوییم

رزق در قرآن

مقصود از رزق در قرآن كریم چیست؟ و آیا مقصود فقط رزق مادی است؟

پرسش:
مقصود از رزق در قرآن كریم چیست؟ و آیا مقصود فقط رزق مادی است؟
پاسخ:
«رزق» گاهی به معنای عطای جاری می باشد خواه آن «عطاء» دنیوی باشد یا اخروی. و گاهی به معنای نصیب می‌باشد؛ و گاهی به آنچه كه به شكم می رسد و با آن تغذیه می‌كنند نیز «رزق» می‌گویند.1 - 2
و برخی دیگر می‌نویسند: «رزق» به معنای انعام و بخشش مخصوصی است كه اولا بر اساس مقتضای حال طرف مقابل، و مطابق با آنچه كه برای ادامه‌ی حیات به آن نیاز دارد باشد؛ و ثانیا به صورت پیوسته و جاری می‌باشد.3
رزق از نگاه قرآن
از موارد استعمال «رزق» به دست مى‏آید كه در معناى این كلمه نوعى بخشش و عطا هم نهفته است، مثلاً مى‏گویند: «پادشاه به لشگریان رزق مى‏دهد،» كه این جمله تنها شامل مواد غذائى لشگر مى‏شود … این معناى اصلى و لغوى «رزق» بود؛ ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذائى را كه به آدمى مى‏رسد، چه دهنده‏اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند، گویا رزق بخششى است كه به اندازه‌ی تلاش و كوشش انسان به او مى‏رسد هر چند كه عطا كننده آن معلوم نباشد؛ سپس توسعه‌ی دیگرى در معناى آن داده شد و آنرا شامل هر سودى كه به انسان رسد نموده‏اند هر چند كه غذا نباشد؛ و به این اعتبار همه‌ی مزایاى زندگى اعم از مال، جاه، عشیره، یاران، جمال و علم و غیره را رزق خواندند.4
چنانچه بیان شد «رزق» به معناى چیزى است كه مورد انتفاع و بهره‌برداری شخصی قرار بگیرد. لذا از هر چیزی آن مقدار رزق است، كه مورد استفاده واقع شود. پس اگر كسى مال بسیارى جمع كرده، كه به غیر از اندكى از آن را استفاده نمی‌كند و یا نمی‌خورد ، در حقیقت رزقش همان مقدارى است كه استفاده می‌كند یا مى‏خورد، بقیه‌ی آن رزق او نیست مگر از این جهت كه بخواهد به كسى بدهد، كه از این جهت رزق است و از جهت خوردن رزق نیست.
پس وسعت روزى و تنگى آن به زیادى مال و اندك بودن آن ارتباطی ندارد، (چه بسیار افراد كه مال بسیار دارند، ولى كم مى‏خورند و چه بسیار افراد كه به عكس آنانند).5
واژه‌ی «رزق» (به معناى مصدرى‏اش عبارت است از روزى دادن و به معناى اسم مصدریش) عبارت است از هر چیزى كه موجودى دیگر را در بقاى حیاتش كمك نماید، و در صورتى كه آن رزق ضمیمه آن موجود و یا به هر صورتى ملحق به آن شود ، بقائش امتداد مى‏یابد، مانند غذایى كه حیات بشر و بقائش به وسیله‌ی آن امتداد پیدا مى‏كند كه غذا جزء بدن او مى‏گردد .
و نیز مانند همسر كه در ارضای غریزه‌ی جنسى، آدمى را كمك نموده و مایه‌ی بقاء نسل او مى‏گردد.
و به همین ترتیب هر چیزى كه دخالتى در بقای موجودى داشته باشد، رزق آن موجود شمرده مى‏شود.6
بخش دوم پرسش كه آیا منظور از «رزق» فقط «رزق مادی» است یا شامل چیزهای دیگر نیز می‌شود؟
پاسخ آن است كه در قرآن كریم 123 آیه آمده كه در آن كلمه‌ی «رزق» و مشتقات آن بكار رفته است كه آن آیات را می توان به سه دسته تقسیم كرد:
1. دسته‌ی اول آیاتی كه منظور از «رزق» در آنها «رزق مادی» است. مانند: آیه‌ی 88 سوره‌ی مائده كه می‌فرماید:
«وَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَیِّباً»؛ «و از آنچه خدا «روزى» شما نموده، در حالى كه حلال و پاكیزه است، بخورید»
و همچنین آیه‌ی 172 سوره‌ی بقره كه می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ»؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! از (خوراكى‏هاى) پاكیزه‏اى كه روزى شما كرده‏ایم بخورید»
لازم به تذكر است كه رزق مادی در این قبیل از آیات هم شامل خوراكی‌ها و هم غیر خوراكی‌ها می‌شود.
2. دسته دوم آیاتی كه مقصود از «رزق» در آنها «رزق معنوی» یعنی معارف الهی و علوم و لذت‌های معنوی و جلوه‌های رحمانی می‌باشد. مثل آیه‌ی 169 از سوره‌ی آل‌عمران كه در مورد شهدای در راه حق می‌فرماید:
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ «(اى پیامبر) هرگز مپندار كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه [آنان ]زنده‏اند، [و] در پیشگاه پروردگارشان روزى داده مى‏شوند!»
و همچنین آیه‌ی 62 سوره‌ی مریم كه در مورد اهل بهشت می فرماید:
«و لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُكْرَةً وَعَشِیّاً»؛ «و در آنجا صبحگاهان و عصرگاهان، «روزىِ» آنان، برایشان (آماده) است.»
و آیه‌ی 40 و 41 سوره‌ی صافات كه در مورد مخلصین می فرماید:
«إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ»؛ «جز بندگان خالص شده خدا؛ آنان برایشان «روزى» معیّنى است؛»
یادآوری: بعضی از این آیات هم ارزاق معنوی را شامل می‌شود و هم نعمت‌های ظاهری بهشتی كه برای اهل بهشت قرار داده شده است.
3. دسته سوم آیاتی است كه شامل همه‌ی انواع رزق می‌شود، چه مادی و چه معنوی و چه علمی مثل آیه‌ی 58 سوره ذاریات كه می‌فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ»؛ «[چرا] كه فقط خدا بسیار روزى دهنده [و] قدرتمند [و] استوار است‏.»
در این باره در تفسیر نمونه می‌خوانیم:
روزى تنها به معناى مواهب مادى نیست .روزى معناى وسیعى دارد كه روزی‌هاى معنوى را نیز در بر مى‏گیرد، بلكه رزق اصلى، همین رزق و روزی معنوى است؛ در دعاها تعبیر «رزق» در مورد روزی‌هاى معنوى بسیار به كار رفته است، در مورد حج مى‏گوییم: «اللهم ارزقنى حج بیتك الحرام.» در مورد توفیق اطاعت و دورى از معصیت آمده: «اللهم ارزقنى توفیق الطاعة و بعد المعصیة...» و در دعاى روز پانزدهم ماه رمضان مى‏خوانیم: «اللهم ارزقنى فیه طاعة الخاشعین» و همچنین در مواهب معنوى دیگر.7
نتیجه گیری:
رزق در قرآن محدود به رزق مادی نمی‌باشد و هر چیزی كه انسان از آن بهره‌مند شود رزقی است كه از طرف خداوند به او رسیده و مقدر شده است؛ خواه مواهب مادی مثل مسكن و خوراك وپوشاك و... باشد؛ و خواه امور معنوی، مانند هدایت، امام، معارف و علم و لذات روحی و توفیق عبادات باشد.8

1 . مفردات راغب اصفهانی، ماده (رزق).
2 . و از كتاب «صحاح اللغه» نقل شده است كه:
رزق یعنی آنچه كه با آن نفعی حاصل شود . به نقل از التحقیق، ج 4، ماده (رزق) و همین معنا در كتاب لسان العرب و المنجد نیز آمده است.
و از كتاب «مقاییس اللغه» نقل شده است: رزق در اصل به معنای اعطای وقت است؛ ولی در عطای غیر وقت هم استعمال می‌شود. لذا رزق ]به طور كلی[ به معنی عطای خداوند آمده است. (التحقیق، ج 1، ماده رزق)
3 . التحقیق، ج 1، ص 115.
4 . ترجمة المیزان، ج 17، ص 418.
5 . ترجمة المیزان، ج 3، ص 220.
6 . ترجمة المیزان، ج 18، ص 565.
7 . تفسیر نمونه، ج 20، ص 374.
8 . «و الأَرزاقُ نوعانِ: ظاهرة للأَبدان كالأَقْوات، و باطنة للقلوب و النُّفوس كالمَعارِف و العلوم؛ قال الله تعالى: وما من دابّة فی الأَرض إِلا على الله رزقها. و الرِّزْقُ: ما یُنْتَفعُ به، و الجمع الأَرْزاق. و الرَّزق: العَطاء و هو مصدر قولك رَزَقه الله.» (لسان العرب، ج 10، ص 115)

قرآن وتئوري داروين

قرآن را در مورد تئوری تكامل ـ دارونیسم ـ چه نظری دارد؟ آیا آنرا نفی می‌كند یا اثبات؟

پرسش: قرآن را در مورد تئوری تكامل ـ دارونیسم ـ چه نظری دارد؟ آیا آنرا نفی می‌كند یا اثبات؟ پاسخ: قبل از پاسخ به عنوان مقدمه به معرفی «تكامل انواع» و نظر مقابل آن تا زمینه برای پردازش مطلب اصلی آماده شود. یادآوری: از آنجا كه مادی‌گراها خواسته‌اند از این نظریه به نفع خود سوء‌ استفاده كنند و آنرا دلیلی بر عدم نیاز طبیعت به خدا قلمداد كنند، یادآور می‌شویم: نه «تحول انواع» مخالفتی با اصول خداشناسی دارد و به «ثبات انواع» از دلایل خداشناسی است بلكه هر دو طرف نسبت به اثبات خدا یكسان است. زیرا آنچه اثبات خدا بر آن تكیه دارد برهان نظم است خواه این نظم به صورت «ثبات انواع» باشد یا «تكامل انواع».1 تعریف: الف. تكامل انواع (ترانسفورمیسم): انواع موجودات زنده در ابتدا به شكل كنونی نبودند، بلكه پس از آنكه نخستین سلول‌های موجود زنده پیدا شد، به تدریج تكامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شكل دادند و انواع موجودات را بوجود آوردند كه كامل‌ترین حلقه‌ی آن انسان است. ب. ثبات انواع (فیكسیسم): انواع جانداران هر كدام جداگانه از آغاز به همین شكل كنونی ظاهر گشتند و هیچ نوع، به نوع دیگر تبدیل نشده است و طبعاً انسان هم دارای خلقت مستقلی بوده است.2 تاریخچه: اولین كسی كه این نظریه را با روش علمی تشریح كرد دانشمند معروف فرانسه، «لامارك»3 می‌باشد ولی جهان علم در آن زمان نتوانست آنرا هضم كند اما هنگامی كه پس از او «چارلز داروین»4 دانشمند انگلیسی آنرا مطرح كرد به خاطر تغییر شرایط پذیرفته شد و به همین خاطر وی به عنوان پایه‌گذار «تحول انواع» معرفی گردید.5 اصول چهارگانه‌ی دارونیسم: 1. تنازع بقا: هر موجودی با صدها عامل نابود كننده روبروست، ولی می‌خواهد عوامل باقی ماندن خود را تحصیل كند از این رو همواره میان موجودات عالم، كشمكش است. 2. انتخاب اصلح: در میدان مبارزه، پیروزی با كسی است كه قوی‌تر است و به شرایط قوی‌تر مجهزتر. 3. قانون وراثت: هر اختلافی در پدر و مادر رخ دهد به عینه به فرزندان انتقال می‌یابد و در طول زمان به صورت یك تغییر كلی و نوعی درمی‌آید. 4. سازش با محیط: در صورتی كه محیط تغییر كند جانور تغییر متناسب با آن تغییر كرده، و به مرور زمان اعضایی كه نیاز دارد به وجود می‌آورد و اعضایی را كه نیاز ندارد از دست می‌دهد. * او شجره‌ی انسان را به میمون رسانده و آن هم به «سمور» می‌رسد كه قدر مشترك (واسطه) میان آن دو نیز، همان «پریمات‌ها» هستند.6 دارونیسم در عصر حاضر یا فرضیه‌ی موتاسیون: فرضیه‌ی «تكامل انواع» همراه با انواع موافقت‌ها و فی نفت‌ها، گذشته‌ی پر فراز و نشیبی دارد. اما اكنون اگر چه دلایل دانشمندان گذشته ارزش خود را از دست داده است اما خود «تحول انواع» هنوز دارای ارزش است و دانشمندان می‌كوشند از راه دیگری آنرا اثبات كنند. این همان «جهش» یا «موتاسیون» است؛ كه البته بر خلاف نظر داروین تدریجی نیست، بلكه دفعی و ناگهانی است و چون در ژنها رخ می‌دهد قابل انتقال به نسل دیگر است؛ بر خلاف صفات اكتسابی، كه در این میان واسطه‌ای میان موجود تغییر یافته و موجود قبلی وجود ندارد.7 قرآن كریم و نظریه تكامل: قرآن كریم به عنوان یگانه كتاب آسمانی موجود ـ‌كه به اعتقاد همه‌ی دانشمندان اسلامی از هر گونه تحریف مصون مانده است ـ در آیات متعددی، از خلقت انسان سخن به میان آورده و از همین رو پژوهش‌هایی كه پیرامون نظریه‌ی تكامل صورت گرفته بیشتر به بررسی مساله خلقت انسان از دیدگاه قرآن معطوف گردیده است.8 ما در ابتدا دیدگاه‌های مختلف را در این باره بیان كرده و سپس به سراغ آیاتی می‌رویم كه بر اثبات یا نفی نظریه تكامل به آنها استناد جسته‌اند. دیدگاه دانشمندان: 1. رد نظریه تكامل و تمسك به ظاهر برخی از آیات خلقت:9 ظاهر برخی آیات دلالت بر خلقت مستقیم انسان از خاك دارد10 كه با تئوری كامل در تعارض است. البته این قبیل دانشمندان تعارض را وقتی مسلم می‌دانند كه این نظریه از تئوری بودن خارج و به قانون تبدیل ‌شود، و برای آن موقع نیز راه را باز گذاشته‌اند. آنها می‌گویند: ظواهر به گونه‌ای نیست كه قابل تاویل نباشد11 ]و آنها آیات را به وسیله آیات دیگر، كه تا حدی تكامل انواع را می‌رسانند می‌توان تفسیر كرد[. این نظریه‌ پرطرفدارترین نظریه در بین دانشمندان اسلامی می‌باشد. حتی برخی گفته‌اند: آیات در این زمینه صراحت دارند و اگر هم این نظریه اثبات شود آفرینش انسان ـ ‌به خاطر وحی ـ از این قاعده مستثنی خواهد بود.12 2. پذیرش نظریه تكامل و تطبیق آن بر برخی از آیات: برخی افراد13 نظریه‌ی تكامل را پذیرفته و آن را موافق قرآن دانسته‌اند، و آیات مخالف را تاویل كرده‌اند. نظریه تكامل در آیینه آیات آیات قرآن را در رابطه با رد یا اثبات این نظریه به سه دسته می‌توان تقسیم كرد: آیاتی كه در اثبات نظریه تكامل مورد استناد واقع شده‌اند. 1. آیاتی كه خلقت همه چیز را از آب می‌داند.14 2. آیاتی كه خلقت را به سه مرحله تقسیم می‌كند:15 2 ـ 1. بعد از خلقت و قبل از شكل‌گیری انسان؛ 2 ـ 2. بعد از شكل‌گیری انسان و قبل از انتخاب آدم؛ 2 ـ 3. انتخاب آدم از بین انسان‌ها و بعد، امر كردن فرشتگان به سجده‌ی بر آدم.16 3. آیاتی كه به مرحله‌ی اول آفرینش انسان اشاره می‌كند: 3 ـ 1. آفرینش انسان از خاك؛17 3 ـ 2. آفرینش انسان از آب؛18 3 ـ 3. آفرینش انسان از نطفه.19 4. آیاتی كه به مرحله‌ی دوم آفرینش انسان اشاره دارد (بعد از شكل‌گیری و قبل از انتخاب آدم.)20 5. آیاتی كه به مرحله‌ی سوم آفرینش انسان اشاره دارد. (انتخاب آدم از بین انسان‌ها).21 آیاتی كه در رابطه با اثبات نظریه «ثبات انواع» مورد استناد واقع شده است: 1. آنها كه خلقت همه‌ی انسان‌ها را از نفس واحد می‌دانند؛22 2. آنها كه خلقت آدم(ع) را از خاك می‌دانند.23 آیاتی كه قابل انطباق با هر دو نظریه «تكامل انواع» و «ثبات انواع» است.24 جمع‌بندی و بررسی نظریه تكامل و قرآن: آیات نامبرده در راستای استدلال بر نظریه‌های یاد شده، مورد رد و اثبات شدید صاحب‌نظران قرار گرفته‌ است كه مجال ذكر آنها نیست. در این باره لازم است به دو نكته توجه داشت: اول آنكه این نظریه هر چند هنوز اثبات نشده است» ولی مورد قبول بیتشرجوامع علمی (علوم تجربی) قرار گرفته و نظریه‌ی «ثبات انواع» تغییر به صورت یك احتمال در كنار آن مطرح است و از طرف دیگر آیات قرآن هم قابل انطباق بر هر دو نظریه است،‌و هم به گونه‌ای اس تكه طرفدار یك تئوری می‌تواند با آوردن احتمالات متعدد آیات، استدلال دیگری را ابطال كند. بنابراین: 1. باید دقت نمود كه این مساله هنوز در حد یك نظریه است. 2. به صورت قطعی نمی‌توان گفت كه قرآن در این زمینه چه نظری دارد، بله برای هر كدام می‌توان شواهدی اقامه نمود، و محققین مختلف هم ممكن است در روند تحقیقات خود به یك سمت متمایل شوند ولی بهتر آن است كه تا اثبات یا رد قطعی این نظریه، برداشت از آیات به صورت احتمالی بیان شود. 3. در صورت اثبات این نظریه، آیات به گونه‌ای نیست كه با آن تضاد داشته باشند.25 برای مطالعه بیشتر مراجعه فرمایید به: 1. تكامل زیستی و آیات آفرینش، ابراهیم كلانتری، ناشر موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1382. 2. تكامل در قرآن، علی مشكینی اردبیلی، ترجمه: ق. حسین‌نژاد، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 3. نظریه تكامل از دیدگاه قرآن، مسیح مهاجر، نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1363، داروتیسم یا تكامل انواع، جعفر سبحانی، انتشارات توحید. 4. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، د. محمدعلی رضایی اصفهانی، ج 2، انتشارات كتاب مبین، چاپ چهارم، 1383. 5. خلقت انسان در قرآن، استاد محمدتقی مصباح یزدی. 6. آفرینش و انسان، محمدتقی جعفری. 7. خلقت انسان، یدالله سحابی. 8. قرآن، طبیعت و تكامل، مهدی بازرگان. 9. تفسیر نمونه، آیت‌الله مكارم شیرازی، ج 11. 1 . دارونیسم یا تكامل انواع، جعفر سبحانی، ص 18 و 19، انتشارات توحید. 2 . ر.ك: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، د. محمدعلی رضایی اصفهانی، ج 2، انتشارات كتاب مبین، چاپ چهارم، 1383. 3 . (1829 ـ 1744 م). 4 . (1882 ـ 1809 م). 5 . ر. ك: دارونیسیم یا تكامل انواع، استاد جعفر سبحانی، انتشارات توحید، ص 15 ـ 17. 6 . ر.ك: همان، ص 57، 63. 7 . ر.ك: همان، ص 120 و 121. 8 . تكامل زیستی و آیات آفرینش، ابراهیم كلانتری، ص 42 و 43، ناشر: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1382. 9 . نظریه تكامل از دیدگاه قرآن، مسیح مهاجری، ص 54. 10 . «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ» روم / 20. 11 . همان، ص 56 و 59. 12 . همان، ص 60 و 66. 13 . خلقت انسان، یدالله سحابی، ص 188، به نقل از نظریه تكامل از دیدگاه قرآن. 14 . انبیاء / 30، نور / 45. 15 . اعراف / 11، حجر / 26 ـ 29. 16 . پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، همان، ص 256 ـ 261. 17 . انعام / 2، ص / 71، سجده / 8، مومنون / 12، صافات / 11، حجر / 29. 18 . فرقان / 54، سجده / 8 ـ 9. 19 . دهر / 2. 20 . بقره / 213. 21 . آل عمران / 33 (همان، ص 262 ـ 269) 22 . انعام / 98. 23 . آل عمران / 59. 24 . نحل / 4، كهف / 37، انفطار / 87، علق / 21 (همان، ص 275 ـ 276) 25 . برگرفته از پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، همان،

آیت الله شاه آبادی

 


 زندگی نامه

 عارف کامل و  فقیه مبارز، آیة الله میرزا محمد علی شاه آبادی  در سال 1292 قمری در اصفهان در بیت  فقیه ربانی، آیة الله میرزا محمد جواد اصفهانی ( حسین آبادی) رحمة الله دیده به جهان گشود.
از همان ابتدا در محضر پدر بزرگوار خود، مقدمات علوم الهی و دروس حوزه را فرا گرفت و از محضر سایر اساتید وقت و علمای اصفهان کسب فیض نمود.
در سال 1304 قمری در سن 12 سالگی، زمانی که  پدر ایشان توسط ناصرالدین شاه به تهران تبعید گردید، به همراه پدرو برادر دیگرشان به تهران مهاجرت فرمود و در طول اقامت 16 ساله در تهران ( تا 1320 ق) به اشتغالات علمی پرداخته و اساتید دیگری را درک نمود.

ایشان  در سال 1310 هجری قمری، پس از 6 سال اقامت در تهران، آنگاه که حدود 18 سال داشت به درجه ی اجتهاد نایل آمد.  آیه الله شاه آبادی در سال 1312 قمری در سن 20 سالگی، در سوگ پدر و مربی خود نشست. و پس از فقدان پدر کماکان در تهران به اشتغالات علمی خود ادامه داد و خصوصا" در فلسفه و عرفان به مراتب بالایی از کمال دست یافت.
 سپس در سال 1320 قمری به اصفهان رفته و طی دو سال اقامت در این شهر از محضر اساتید حوزه ی غنی اصفهان استفاده برد و همزمان با آن، کتاب قانون در طب و زبان فرانسه را نیز فراگرفت.
با انتشار کتاب جدید التألیف کفایه الأصول که مبانی تازه ای از اصول فقه در آن مطرح گردیده بود، آیة الله شاه آبادی تصمیم گرفت که به نجف اشرف عزیمت کرده و با مؤلف این کتاب گرانقدر آشنا شود و لذا در سال 1322 هجری قمری، هنگامی که 30 سال داشت از اصفهان به همراه مادر، همسر و پدر همسر خود به نجف رفت تا از خرمن علم علمای بزرگ آن حوزه، مخصوصا" آخوند خراسانی بهره برد.
در سال 1329 قمری، زمانی که 37 سال از عمر شریف ایشان گذشته بود، با ارتحال آخوند خراسانی، نجف را پس از یک دوره اقامت 7 ساله ترک کرد و رحل اقامت به سامرا افکند تا از محضر درس میرزای دوم استفاده کند و همچنین به تدریس فقه و اصول و فلسفه بپردازد.
حوزه ی درسی ایشان در سامراء از حوزه های درسی قوی و پر استقبال طلاب و فضلاء آن دوره گردید، به حدی که میرزای شیرازی، مراجعت ایشان به ایران را موجب خلأ حوزه ی سامراء دانسته و ایشان را از مراجعت به ایران نهی می فرمود، اما آیة الله شاه آبادی در سال 1330 قمری پس از یک سال اقامت در سامراء، به دلیل اصرار فوق العاده ی مادرشان که همراه ایشان بودند تصمیم به مراجعت به ایران می گیرند.

 برخی اساتید مرحوم شاه آبادی  عبارتند از:
1- مرحوم آیة الله شیخ احمد مجتهد بید آبادی ( برادر بزرگ تر آیه الله شاه آبادی) متولد 1279 و متوفای 1357 قمری که به اذعان بسیاری از علماء پیش از آن که به سن بلوغ برسد به مقام اجتهاد نایل آمد.

2- مرحوم علامه میرزا محمد هاشم خوانساری چهار سوقی  صاحب اصول آل الرسول ( برادر صاحب روضات) که از اساتید ایشان در دوران اقامت ایشان در اصفهان بوده اند.

3- میرزای جلوه ( میرزا ابوالحسن طباطبایی اصفهانی)  متوفای 1314 ق. که یکی از حکمای اربعه بوده و در عصر قاجار در تهران اقامت داشته است و آیة الله شاه آبادی از درس فلسفه ی ایشان استفاده کرده اند.

4- مرحوم آیة الله میرزا هاشم گیلانی اِشکوری مشهور به آقا میرزا هاشم رشتی  متوفای 1332 ق، صاحب حاشیه بر مصباح الأنس که استاد عرفان آیة الله شاه آبادی در تهران بوده اند.

5- مرحوم آیة الله میرزا محمد حسن آشتیانی  متوفای 1319 قمری، که از شاگردان مبرز شیخ انصاری بود و آیة الله شاه آبادی قبل از رفتن به نجف، از دروس فقه و اصول ایشان در تهران استفاده می کردند.

6- مرحوم آیة الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی ( صاحب کفایه) .

7- مرحوم آیة الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی ( شیخ الشریعه).

8- مرحوم آیة الله حاج میرزا حسین خلیلی  که در سال 1326 قمری در مسجد سهله وفات یافتند. آیه الله شاه آبادی از محضر درس این 3 استاد اخیر در دوره اقامت 7 ساله خود در نجف استفاده کرده اند.

9- مرحوم آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی رحمة الله ( میرزای دوم).

مرحوم  شاه آبادی پس از مراجعت از عراق در سال 1330 قمری، ابتدا به اصفهان و سپس به تهران عزیمت نموده و به دلیل سکونت در خیابان جمهوری اسلامی ( شاه آباد سابق) به شاه آبادی مشهور می گردند.

 ایشان تا سال 1347 هـ . ق. ( 1307شمسی) به مدت 17 سال در تهران به فعالیت های علمی و تبلیغی و مبارزه با نظام جور و تشکیل جلسات سخنرانی و درس و بحث اشتغال داشتند.  مرحوم شاه آبادی قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، چهره ی واقعی او را شناخت و فریب تزویر و تظاهر او را به دین داری نخورد و خطر او را به علما گوشزد فرمود و لحظه ای از  مبارزه با ظلم و ظلمت حاکم غفلت نکرد.
از جمله این مبارزات  تحصن 11 ماهه ی ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در اعتراض به جنایات رضاخان بود.
ایشان همچنین در شرایطی به ملبس کردن 7 تن از فرزندان خود به لباس مقدس روحانیت مبادرت کردند که بسیاری از روحانیون در اثر فشار دولت رضاخان از لباس روحانیت بیرون می آمدند.

از قول امام خمینی نقل شده که : « مرحوم آقای شاه آبادی علاوه بر آن که یک فقیه مبارز و عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنی هم بودند».

آیة الله شاه آبادی در سال 1347 ق. ( 1307 شمسی) و در سن 55 سالگی به حوزه ی نوپا و جدید التأسیس قم عزیمت نمود  و به اشتغالات علمی و تربیت طلاب همت گماشت .
برجسته ترین شخصیتی که از انفاس قدسیه این عارف بهره برد ، امام خمینی  بود که در تمام مدت 7 سال اقامت مرحوم شاه آبادی در قم، در زمینه ی عرفان از ایشان کسب فیض نمود.

 آیه الله العظمی شاه آبادی در سال 1354 قمری در اثر اصرار بیش از حد مردم تهران که به طور دسته جمعی به قم آمده و از ایشان تقاضای بازگشت به تهران می کردند. به تهران مراجعت نمودند که اقامت ایشان در تهران، همراه با اوج مبارزات سیاسی آن مرد بزرگ الهی در مقابل رضا خان بود، به طوری که علیرغم تعطیلی مساجد و منابر توسط حکومت، ایشان هیچ گاه مسجد و منبر و سخنرانی خود را تعطیل نکرد و در منابر خود تأکید داشت که اسلام از وجود دولت وقت، در خطر است.

مرحوم شاه آبادی پس از 77 سال زندگی پر برکت، در روز پنج شنبه 3 صفر 1369 قمری مطابق با 3/9/1328 بدرود حیات گفت  و پیکر مطهرش با تجلیل و تکریم فراوان در زاویه ی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم (ع) به خاک سپرده شد.

****

فهمیدم اهل کار است

مرحوم حجت الاسلام  سید احمد خمینی نقل می کند:
 یک روز امام  با مرحوم آقای الهی که از شخصیت های عارف مسلک قزوین بود در قم ملاقات می کنند و در جریان این ملاقات، مرحوم شاه آبادی را دیدند. امام در این باره فرمودند:
« در مدرسه ی فیضیه، ایشان را ملاقات کردم و یک مساله ی عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است. گفتم: می خواهم درس بخوانم ایشان قبول نمی کردند، اصرار کردم تا قبول کردند فلسفه بگویند، چون خیال کردند که من طالب فلسفه هستم.
وقتی قبول کردند گفتم فلسفه خوانده ام و برای فلسفه نزد شما نیامده ام. می خواهم عرفان بخوانم، شرح فُصوص را.
ایشان اِبا کردند ولی از بس اصرار کردم قبول فرمودند.»

به بزرگترت بگو بیاید

شهید آیت الله مهدی شاه آبادی نقل می کنند :
وقتی که رضا خان دستور داد منبر را از مسجد ایشان بردارند تا مانع سخنرانی ایشان شوند، ایشان دست از سخنرانی برنداشتند و به طور ایستاده سخنرانی می کردند.
مأمورین شهربانی هم مرتبا" به مسجد می آمدند و مطالب منبر ایشان را می نوشتند و گزارش می کردند. یک بار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون می خواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند:
 فاخلع نعلیک  !
آنچنان به مأمورین پرخاش نمودند که آن ها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند.
وقتی که آیت الله شاه آبادی از مسجد خارج شدند، مأمورین هم به دنبال ایشان رفتند و از ایشان می خواستند که متعهد شوند که دیگر به منبر نروند، ولی ایشان با همان لهجه ی اصفهانی خود به مأمورین می فرمودند: « برو به بزرگترت بگو بیاد».
 بالاخره وقتی که اصرار مأمورین زیادتر شد، ایشان ناگهان دستشان را به طرف مأمورین آوردند و فریاد زدند:
« بگیرید مرا، می گویم مرا بگیرید»

مأمورین، آن چنان از این عمل و ابهت ایشان، وحشت در دلشان افتاد که چند قدم عقب رفتند و بدوم آن که هیچ گونه عکس العملی از خود نشان بدهند، مراجعت کردند.


 اثر زخم زبان

آیت الله محمد شاه آبادی نقل می کنند :
در زمان قدیم، حمام ها عمومی و دارای خزینه بود. روزی مرحوم شاه آبادی به حمام رفته بودند و پس از شست و شوی خود، وارد خزینه شدند و بعد از آب کشیدن بدن، بیرون آمدند و چون می خواستند از سطح حمام بگذرند، احتیاط می کردند که آب های کثیف بر بدنشان نریزد.
سرهنگی که اونیز در حمام بود، چون احتیاط ایشان را دید، زبان به طعن و تمسخر گشود و به ایشان اهانت کرد.
ایشان از این تمسخر و طعن او خیلی ناراحت شدند، اما چیزی نگفتند و به راه خود ادامه دادند.
فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عده ای که جنازه ای را حمل می کردند، شنیدند. پرسیدند چه خبر شده؟ اطرافیان جواب دادند که آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه ی دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت، از دنیا رفت...
بعدها، هر وقت که آیت الله شاه آبادی از این قضیه یاد می کردند، متأثر و ناراحت می شدند و می فرمودند:
« ای کاش آن روز در حمام به او پرخاش کرده و ناراحتی خود را بروز می دادم تا گرفتار نشود».


علم در کاغذ نیست

عده ای شایع کرده بودند که آقای شاه آبادی، حکیم است نه مجتهد.
 روزی در تهران، یک نفر که برای پرداخت سهم مبارک امام ( ع) نزد ایشان آمده بود، از ایشان خواست که اجازه های اجتهادشان را ببیند! ایشان که به شدت از این عمل ناراحت شده بودند، از همسرشان خواستند صندوقی را که اجازه های اجتهادشان در آن قرار داشت، بیاورند و آن گاه در مقابل چشم او، همه را پاره کردند، و در حالی که با دست به سینه ی خود اشاره می کردند، فرمودند:

« علم در کاغذ نیست. قوه ی اجتهاد در این جاست. اگر علماء به من اجازه ی اجتهاد داده اند، به خاطر صلاحیت علمی من بوده، ولی من خودم هرگز به دنبال گرفتن این اجازه ها نبوده ام.»


 در میان اجازات اجتهادی که ایشان از اساتید خود داشت، تنها یک اجازه به دست آمده، و آن هم اجازه ای است که آیت الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی (میرزای دوم) به ایشان داده بود، و در میان یکی از کتابهای ایشان جا مانده بود.
همسر ایشان هرگاه از این قضیه یاد می کرد، می گفت: ای کاش آن روز هیچ یک از اجازات را به آقا نمی دادم.

 روش مناسب برای نهی از منکر

در نزدیکی منرل ایشان در خیابان امیر کبیر، دکتری بود به نام ایوب که برای دخترانش معلم موسیقی آورده بود و صدای موسیقی بلند بود، به گونه ای که از صدای آن ها، همسایه ها ناراحت بودند.
ایشان برای دکتر پیغام فرستاد و از او خواست که از این کار دست بردارد، اما دکتر جواب داده بود که من این کار را ترک نمی کنم و شما هر اقدامی که می خواهید بکنید.
مرحوم شاه آبادی تا روز جمعه صبر کردند و آن گاه در جلسه روز جمعه که در مسجد شاه سابق تشکیل  شده بود، به مردم گفتند:
« خوب است از این به بعد هر کس از این خیابان عبور می کند چون به مطب این دکتر رسید، داخل مطب شده  و سلام کند و آن گاه با خوشرویی از او بخواهد که آن عمل خلاف خود را ترک کند.»
از آن پس، هر کس از جلو مطب عبور می کرد، برای انجام وظیفه ی شرعی خود، داخل مطب می شد و سلام کرده،  موضوع را با زبان خوش در میان می گذاشت و خارج می شد.
چند روز به این منوال گذشت و دکتر هر روز با صدها مراجعه کننده مواجه می شد که همگی یک مطلب را به او  تذکر می داند. وی دید اگر بخواهد به لجاجت خود ادامه دهد، نه تنها باید مطب خود را تعطیل کند، بلکه مجبور است از آن خیابان هم کوچ کند.
از این رو دست از ایجاد مزاحمت برداشته، جلسه ی آموزش دخترانش را تعطیل کرد.
در یکی از روزها که ایشان به طرف مسجد در حرکت بود، دکتر ایوب را دید که به طرف او می آید.
وقتی نزدیک شد، از شدت خنده نمی توانست سلام کند، و بالاخره پس از سلام و احوال پرسی گفت: آقای شاه آبادی، با قدرت ملت کار را تمام کردی و من گمان می کردم شما به مراجع قانونی و محاکم قضایی مراجعه می کنید که من به سادگی می توانستم جواب آن ها را بدهم و هرگز درباره ی این روش مردمی نیندیشیده بودم.

هر روز حرف تازه ای داشت

امام برای درس آیت الله شاه آبادی ارزش و احترام زیادی قائل بودند و می فرمودند: « اگر ایت الله شاه آبادی هفتاد سال تدریس می کرد، من در محضرش حاضر می شدم، چون هر روز حرف تازه ای داشت.»


بینش سیاسی

آیت الله شاه آبادی کرارا" به شهید آیت الله سید حسن مدرس می فرمود:
« این مردک الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوس علماء و مراجع می رود و تظاهر به دینداری می کند و از محبت اهل بیت دم می زند، لکن به محض آن که به قدرت رسید، به همه ی علماء پشت می کند و اول کسی را که هم لگد می زند خود شما هستید.»


مرتبه کمال در عرفان

حجت الاسلام سید احمد فهری نقل می کنند
امام در میان اساتید خود، احترام خاصی برای استاد عرفانش، مرحوم شاه آبادی قائل بود و با این که مرتبه ی کمال در عرفان را برای او حدی از مردم می داند، در تألیفات عرفانی شان از مرحوم شاه آبادی غالبا" به عنوان شیخ عارف کامل، شاه آبادی روحی فداه یاد می کند.



تلاوت سوره حشر

آیة الله محمد رضا توسلی نقل می کنند  :
من در سفارش های امام  به فرزندشان مرحوم حاج احمد آقا، و هم در بیانات خود ایشان دیده ام که می فرمود:
« استاد مرحوم شاه آبادی ، ب
ه من سفارش می کردند که سوره ی حشر را زیاد بخوان، مخصوصا" آیات آخر سوره را که می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون.»


بصیرت و درک فقهی

در زمان آیت الله شاه آبادی، استفاده از بی سیم و رادیو در ایران تازه رایج شده بود، ولی چون وسایل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره می شد، بیشتر برنامه های آن مبتذل، ضد اسلامی و مروج فرهنگ غرب بود.
 این امر موجب شد که عده ای از علماء معتقد به حرمت تمام برنامه های آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند.
در این حال عده ای از مردم نزد آیت الله شاه آبادی رفته، از ایشان درباره ی جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند. ایشان ضمن اظهار تأسف از این که این وسیله ی تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست فرمودند:
« رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه های مفید، مانعی ندارد.»

در دورانی که بلندگو تازه رواج یافته بود و تعدادی از علماء، استفاده از آن را مجاز نمی دانستند، ایشان در پاسخ عده ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟

جواب دادند:
« این چه سؤالی است؟! حتما" آن را تهیه کنید که تا من زنده ام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است.»

صلوات حضرت زهرا (س)

آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل می کنند :
مرحوم والد می فرمودند:
« در نوافل شب، به مقام شامخ حضرت زهرا سلام الله علیها توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی و قرب معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند. همچنین قبل از اذان صبح، صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها را بفرستید.»


برای دنیایتان هم که شده  سحرها بیدار شوید !

آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل می کنند :
موضوع دیگری که مرحوم والد به آن عنایت ویژه ای داشتند و آن را در قرب به حق مؤثر می دانستند، بیداری شب و سحر خیزی بود...
می فرمودند:
« اگر برای نافله ی شب بیدار شدید برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید، حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا می کند.»

همچنین می فرمودند:
« بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی.»

در منبرهایشان مکررا" می فرمودند:
« برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوش اخلاقی می آورد.»

روحی فداه  !

مرحوم آیة الله مطهری می گفت:
من هرگز از امام نشنیدم که اسم مرحوم شاه آبادی را بیاورند و دنباله اش « روحی فداه» را نگویند.

فرزند  آية الله شاه آبادی نقل می کنند :
علاقه ی امام به مرحوم پدرم، علاقه ای قلبی و عمیق بود. در نجف روزی در خدمت امام در مورد مطلبی بحث شد که طی آن اسم یکی از اقایان آمد.
 امام تصور کردند که من آن آقا را با پدرم مقایسه می کنم. برای همین بسیار ناراحت شدند و به تندی به من فرمودند:
« تو پدرت را نشناحته ای، اصلا" قابل قیاس نیستند. پدرت را با این فرد و امثال او نمی توان مقایسه کرد.»


این خبیث، اسلام را از بین می برد !

فرزند ایشان نقل می کند :
مرحوم والد در دوران تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) ، یک دهه عاشورا منبر رفتند و یک موضوع را در هر شب 3 نوبت ( اول منبر، وسط منبر، آخر منبر) بیان فرمودند. در شب دهم، در آخرین منبر فرمودند:

« خدایا! تو شاهد و گواه باش که این مرتبه که این جمله را بگویم، در این ده شب سی مرتبه تکرار کرده ام و اتمام حجت نموده ام و برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان و مشهد تمام نقاطی که می دانستم و توانستم هم نامه نوشته ام، و امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس می گویم و آن این است که رضا خان، دست نشانده ی انگلیس است و هدفش، اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه می کند، نه به خاطر خود من است، بلکه به این دلیل است که من مبلغ قرانم، به دنیا اعلام می کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می برد.»

لطیف ترین روح  !

از قول امام نقل شده که فرمودند:
« من در عمر خود، روحی لطیف تر از روح مرحوم شاه آبادی ندیدم.»

و سپس ادامه دادند که:
« ایشان، صرف نظر از چنین فقاهت، فلسفه، عرفان که کم نظیر بودند در سیاست نیز کم نظیر بودند.»

هر وقت شاه، گبر شد !

در زمان رضاخان، زمانی قصد کردند نماز جماعت مساجد را تعطیل کنند. در مسجد جامع که ائمه جماعت متعددی داشت، هر یک از آن ها به دلیلی نیامدند. یکی به مسافرت رفت، دیگری به اصطلاح مریض شد!

اما آیت الله شاه آبادی برای نماز عازم مسجد شدند، آن روز، عوض مردم نمازگزار، عده ای قزاق در مسجد مستقر شده بودند. در راه مسجد، یکی از مریدهای آقا به ایشان می گوید: در مسجد قزاق ها ریخته اند. آقا می فرمایند: خوب، قزاق ریخته باشد!  و وارد مسجد می شوند.

یکی از افراد دولت با لباس شخصی جلو می آید و به آقا می گوید: آقا مگر نمی دانید نماز تعطیل است؟
آقا در حالی که حتی سرشان را بلند نکرده بودند که او را نگاه کنند، به او فرمودند:
« برو بگو گنده تر از تو بیاد!»
گفت: من بزرگتر هستم.

آقا فرمودند:
« اگر با تو حرف بزنم، بعدا" کس دیگری نیست که اعتراض کند؟»
گفت: خیر.

فرمودند: « این جا کجاست؟»
گفت: تهران.

فرمودند: « نه این جا که ایستاده ای و با تو صحبت می کنم کجاست؟»
گفت: مسجد.

فرمودند: « من کی هستم؟»
گفت: پیشنماز.

فرمودند:
« مملکت ، چه مملکتی است؟»
گفت: ایران.

فرمودند: « ایران ، دنش چیست؟»
گفت: اسلام.

فرمودند:
« شاه چه دینی دارد؟»
 چون نمی توانست بگوید مخالف قرآن و نماز و اسلام است، گفت: شاه مسلمان است.

ایشان فرمودند:
« هر وقت شاه گبر شد و اعلام کرد که من کافرم، و یا یهودی و نصرانی هستم و بالای سر این مسجد ناقوس زدند، من که پیشنماز مسلمانان هستم، می روم و در مسجد مسلمانان نماز می خوانم. ولی مادامی که این جا ناقوس نزدند و شاه هم اعلام گبریت و کفر نکرده، من پیشنماز مسلمانان باید این جا نماز بخوانم.»

پس از این گفت و گو، وارد شبستان شدند و با این که کسی برای نماز در مسجد نبود، داخل محراب به نماز ایستادند.
یکی از نمازگزاران که ایشان را دیده بود در مسجد، فریاد « الصلواة» را بلند کرد.
مردم هم که نمازگزار بودند با منع وجود آمده، مشتاق تر شده بودند و به مسجد هجوم آوردند و بساط شاه و قزاق ها به هم خورد.


سه دستور اخلاقی

یکی از بازاریان  که از شاگردان مرحوم شاه آبادی بود، نقل می کرد که ایشان، یک شب در یکی از سخنرانی هایشان، با ناراحتی اظهار داشتند:
« چرا افرادی که در اطراف ایشان هستند، حرکتی از خود در جنبه های معنوی نشان نمی دهند؟
می فرمودند:
آ
خر، مگر شماها نمی خواهید آدم شوید؟ اگر نمی خواهید من این قدر به زحمت نیفتم.»

همین فرد می گوید:
« بعد از منبر، ما چند نفر خدمت ایشان رفتیم و گفتیم که آقا ما می خواهیم آدم بشویم. چه کنیم؟
ایشان فرمودند: من به شما سه دستور می دهم، عمل کنید، و اگر نتیجه دیدید، آن وقت بیایید تا برنامه را ادامه دهیم.»
سه دستور ایشان چنین بود:
1- مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود.

2- در کاسبی تان انصاف به خرج دهید، و واقعا" اقل منفعتی را که می توانید، همان را در نظر بگیرید . در معاملات، چشم هایتان را ببندید و بین دوست و آشنا و غریبه و شهری و غیر شهری فرق نگذارید. همان اقل منفعت در نظرتان باشد.

3- از نظر حقوق الهی، گر چه می توانید برای ادای آن تا سال صبر کنید و امام معصوم علیه السلام به شما مهلت داده اند، اما شما ماه به ماه حق و حقوق الهی را ادا کنید.

همین فرد می افزاید: من دستورات ایشان را که از ماه رجب شنیده بودم، اجرا کردم تا به ماه رمضان رسید. قبل از ماه رمضان در بازار پاچنار می آمدم که، صدای اذان بلند شد. خود را به مسجد نایب رساندم و پشت سر مرحوم حجت الاسلام سید عباس آیت الله زاده مشغول نماز شدم.

در نماز دیدم که ایشان گاهی تشریف دارند و گاهی ندارند. در قرائت نیستند ولی در سجده و رکوع هستند. پس از نماز به ایشان عرض کردم: شما در حال نماز کجا تشریف داشتید؟ نبودید.
ایشان متحیر شد. تعجب کرد و فرمود که معذرت می خواهم. من از مسجد و منزل ناراحت شدم، لذا در نماز، گاهی می رفتم دنبال آن اوقات تلخی و بعد از مدتی، متوجه می شدم و بر می گشتم.

این اولین مشاهده ی من بود که در اثر دستورات آیه الله شاه آبادی برایم حاصل شده بود. در اثر دو ماه و نیم التزام من به این سه دستور، دید ما باز شد و برنامه را هم چنان ادامه دادم که مشاهدات بعدی من، دیگر قابل بیان نیست.


 کدام درست می گوئید؟

یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجب علی خیاط می گوید:
روزی من و شیخ، همراه مرحوم آیت الله محمد علی شاه آبادی در میدان تجریش می رفتیم. شیخ به آیت الله شاه آبادی خیلی علاقه داشت.

شخصی به ما رسید و از مرحوم شاه آبادی پرسید: شما درست می گویید یا این آقا؟ ( اشاره به شیخ رجبعلی خیاط.)
آیت الله شاه آبادی فرمود:
 چه چیز را درست می گوید؟ چه می خواهی؟
آن شخص گفت: کدامیک از شما درست می گویید؟
آیت الله شاه آبادی فرمود: من درس می می گویم و یاد می گیرند، ایشان می سازد و تحویل می دهد.
هر چند این سخن حاکی از نهایت تواضع و فروتنی این عارف کامل است، لیکن بیانگر تأثیر کلام و قدرت تربیت و سازندگی جناب شیخ رجبعلی خیاط نیز هست.

نماینده خدا

نقل است که شیخ رجبعلی خیاط فرمود:
از عده ای از علماء و اهل معنا پرسیدم: خداوند انسان را برای چه آفرید؟ جواب قانع کننده ای نشنیدم. تا اینکه از آیت الله شاه آبادی  سؤال کردم.
 ایشان فرمودند:
« خداوند انسان را برای نمایندگی خود خلق کرده است؛ إنی جاعل فی الارض خلیفه».

بهتر از علی (ع) نیافتم

مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل می کرد که یکی از علمای اهل سنت، کتابی علیه شیعه نوشته و گفته است که این کتاب مثل صاعقه، شیعه را می سوزاند!

اما خود این عالم سنی در همین کتابش از عایشه نقل کرده که شبی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در حجره من بودند، نیمه شب حضرت را نیافتم.
حجره ی سایر همسرانشان را گشتم آنجا هم نبودند. بعد دیدم با سرو پای برهنه، بام حجره خودم ایستاده اند و دست به آسمان بلند کرده و خداوند را به حق حضرت علی (ع) قسم می دهند و عرضه می دارند:
الهی بحق علی و دعا می کنند. عرض کردم کسی را بهتر از علی نیافتید که خدا را به حق او قسم می دهید؟
فرمود: قسم به آن کسی که جانم به ید قدرت اوست به آسمان نگاه کردم بهتر از علی نبود، به زمین نگاه کردم بهتر از علی نبود، به شرق و غرب نگاه کردم، کسی بهتر از علی نبود، لذا خدا را به حق او قسم دادم.

اینجا وزارت فرهنگ ماست

از قول یکی از شاگردان ایشان نقل شده است :
به خاطر دارم که در روز تاسوعا یا عاشورا، مأمورین رضاخان به مسجد جامع آمدند که مانع برگزاری مراسم عزاداری بشوند و می گفتند باید از وزارت فرهنگ اجازه بگیرید.
در این حال آیت الله شاه آبادی، خطاب به آقای سید علی اصغر آل احمد که صدای خیلی خوبی هم داشت، فرمودند که: « زیارت عاشورا را بخوان» و مرحوم آل احمد هم شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد در اثر آن، صدای گریه و ضجه و عزاداری مردم در تمام بازار بلند شد.

بعد هم آیت الله شاه آبادی خطاب به مأمورین رضاخان گفتند به آن مردک قلدر چار و ادار بگو که مانع عزاداری مردم نشود و به وزیر فرهنگ هم بگو که در وزارت فرهنگش را ببندد. اینجا وزارت فرهنگ ماست.


نصایح عرفانی

مواردی که در ذیل می آید برخی از نصایح عرفانی مرحوم شاه آبادی است که از قول امام ، نقل شده است :

قوای جوانی

شیخ جلیل ما و عارف بزرگوار، آقای شاه آبادی روحی فداه فرمودند:
« تا قوای جوانی و نشاط آن باقی است، بهتر می توان قیام کرد در مقابل مفاسد اخلاقی، و خوب تر می توان وظایف انسانیه را انجام داد.
مگذارید این قوا از دست برود و روزگار پیری پیش آید که موفق شدن در آن حال، مشکل است و بر فرض موفق شدن، زحمت اصلاح خیلی زیاد است.»

لعن اشخاص

شیخ عارف ما، روحی فداه می فرمود:
« هیچ وقت لعن شخصی نکنید، گر چه به کافری که ندانید از این عالم ( چگونه) منتقل شده، مگر آن که ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد. زیرا که ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی بکنید.»


تعبیر به کافر نکنید در قلب

به نفس و شیطان بگویید ممکن است این شخصی که مبتلاست به معصیت، دارای ملکه ای باشد، یا ( دارای) اعمال دیگری باشد که خدای تعالی او را به رحمت خود مستغرق کند و نور آن خُلق و ملکه، او را هدایت کند و منجر شود کار او به حُسن عاقبت.
شاید آن شخص را خدا مبتلا به معصیت کرده تا مبتلای به عُجب که از معصیت بدتر است نشود. و شاید من به واسطه ی همین بدبینی، کارم منجر به بدی عاقبت شود.

شیخ جلیل ما، عارف کامل، شاه آبادی روحی فداه می فرمودند:
« تعبیر به کافر نیز نکنید در قلب: شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعبیر و سرزنش، کار شما را منجر به سوء عاقبت کند.»

( البته) امر به معروف و نهی از منکر، غیر از تعبیر قلبی است. بلکه می فرمودند:
« کفاری را که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شدند لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن، هدایت شده باشند و ورحانیت آن ها مانع از ترقیات شما شود.»

در هر حال، نفس و شیطان، شما را وارد مرحله ی اولی از عجب می کنند. کم کم، از این مرحله شما را به مرحله ی دیگر و از آن به درجه ی بالاتر، تا بالاخره کار انسان را به جایی برساند که به ایمان یا اعمال خود، به ولی نعمت خویش و مالک الملوک منت گذاری کند.
 


نمونه ای از دست خط مرحوم شاه آبادی

 

وراثت وخلقت

آيا مي‏توان گفت اختلافات فردي در خلقت، در وراثت ريشه دارد؟

به طور مسلّم برخي از خصوصيّات جسمي و رواني افراد از راه وراثت به آنها منتقل مي‏شود، ولي نمي‏توان گفت تمام اختلافات از راه وراثت پديد مي‏آيد؛ زيرا برخي از اختلافات در اثر اختلاف محيط، موقعيّت و در نتيجه اختلاف تجربيّات به وجود مي‏آيد. علاوه بر اين، بحث درباره اختلاف فردي و حكمت آن بحثي كلّي است و به اين امر كه خداوند اختلافات در آفرينش را از چه راهي به وجود مي‏آورد(از راه توارث يا راه‏هاي ديگر)، مربوط نمي‏شود.

 

منظور از اسمائ در قرآن چيست

منظور از اسماء در سوره‌ی بقره آیه 31 چیست؟ فرق ملائكه با انسان ...؟

 پرسش: منظور از اسماء در سوره‌ی بقره آیه 31 چیست؟ فرق ملائكه با انسان در این خصوص چیست؟ در حالی كه انسان نیز فقط به آنچه خدا به او تعلیم داده آگاهی دارد و از این جهت شبهه ملائكه چگونه برطرف می‌شود؟ پاسخ: در مورد بخش اول پرسش، مفسران در مورد معنای اسماء در آیه‌ی شریفه (وعلم آدم الاسماء كلها) ، نظرات متفاوتی مطرح كرده اند كه بشرح زیر می باشد: 1. منظور از نام‌ها نام تمام نعت‌ها و اصول و رموز كشاورزی ، درخت كاری و تمام كارهای مربوط به امور دین و دنیا را خدا به آدم آموخت.1 2. برخی گفته اند: منظور تمام لغات و زبان‌ها می باشد.2 3. بعضی هم معتقدند: مقصود نام ملائكه و فرزندان خود آدم بوده است.3 4. عده ای از مفسران هم بر این باورند كه منظور فوائد ، امتیازات ، و نام‌های حیوانات را خدا به آدم یاد داد و اینكه هر حیوانی به چه كاری می‌آید.4 5. از امام صادق(ع) نیز روایتی نقل شده كه حضرت منظور از اسماء را نام كوه‌ها، دره‌ها، بیابان‌ها، و حتی نام فرش زیر پای خود، می‌دانند.5 6. در تفسیر نمونه می خوانیم: خداوند به آدم علم اسرار آفرینش را آموخت تا از اسرار معنوی و مادی آنها آگاه شود تمام موجودات را بشناسد و نام همه را بداند و حتی از خواص آن مطلع باشد ...،استعداد نام گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام گذاری كند.6 7. عده‌ای از مفسرین با تاكید بر روایاتی كه نقل می‌كنند معتقدند: اسمائی كه خداوند به حضرت آدم نشان داده است همان انوار طیبه‌ی حضرت محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم الصلاة والسلام ـ بوده است.7 حال كه ازنظرات مختلف آگاه شدیم توجه شما را به نظری آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ كه در واقع شرحی بر نظر علامه طباطبائی(ره) می باشد ، جلب می نمایم تا معنای آیه شریفه واضح‌تر شود: مراد از اسماء همان حقائق غیبی عالم است كه به لحاظ «سمه» بودن و نشانه‌ی خدا بودن، به «اسم» موسوم شده است، حقائقی كه با شعور و عاقل، و مستور به حجاب غیب، و مخزون عندالله، و در عین حال خزاین اشیای عالمند. موجودات عالیه ای كه همه‌ی حقایق عالم شهود ، تنزل یافته و رقیقه ای از آنان است و همه‌ی آنچه در آسمان و زمین مشاهده می‌شود از نور و بهای آنان مشتق شده است، و به خیر و بركت آنها نزول یافته... به هر حال آنچه به آدم تعلیم شد و به او ارائه گردید همان حقائق عالیه عالم، موسوم به «اسماء الله» است و احتمالاً عبارت از همان «مفاتح الغیب» در آیه‌ی «وعنده مفاتح الغیب» (انعام / 59 ) و «خزائن» در آیه‌ی «و ان من شیی الا عندنا خزائنه» (حجر / 21 ) است.8 اما در مورد ملائكه می‌توان به دو صورت مطلب را بیان نمود: صورت اول: چرا خداوند با وجودی كه می‏داند این انسان اهل فساد در زمین و خونریزی می باشد، باز او را خلق كرد؟ برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به كلام علامه طباطبائی(ره) جلب می نمایم: در این میان مصلحتی هست كه ملائكه قادر بر ایفای آن نیستند و نمی توانند آنرا تحمل كنند ولی این خلیفه زمینی قادر بر تحمل و ایفای آن هست . آری انسان از خدای سبحان كمالاتی را نشان می دهد و اسراری را تحمل می كند كه در وسع و طاقت ملائكه نیست . این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است و به طوریكه مفسده فساد و سفك دماء را جبران می كند.9 آری با دقت در آیات مورد بحث و روایات ذیل آن چنین به نظر می رسد كه گویا مقصود از «انی اعلم ما لاتعلمون» و جریان تعلیم اسماء به حضرت آدم، و وقایع بعد از آن، این است كه هر چند عده‌ای در نسل این آدم پیدا می شوند كه اهل فساد و خونریزی هستند اما در مقابل، در بین این افراد انسان‌هایی پیدا می شوند كه یا خلیفه‌ی خدا و غیب آسمان‌ها و زمین و مظهر اسماء جلال و جمال خدا می شوند و به مقام اسم اللهی می‌رسند، و یا بیش از ملائكه و بهتر از ملائكه قدرت و ظرفیت دارند كه اسماء خداوندی را به چشم دل شهود كنند. در حالی كه تا این اندازه معرفت، و شهود از دست شما (= ملائكه) بر نمی‌آید. صورت دوم : اگر خداوند همان طور كه به آدم اسماء را آموخت، به ملائكه هم می‌آموخت آنها نیز عالم به اسماء می‌شدند و در نتیجه، شایسته‌ی خلیفة الله شدن می شدند .!!! برای یافتن جواب این پرسش باید توجه داشت كه: اولاً خداوند متعال همان حقائق اسماء را كه بر آدم عرضه كرد ـ و آدم با قدرت درك و ظرفیتی كه داشت توانست آن اسماء را درك و شهود كند ـ به ملائكه نیز عرضه كرد، و خود آنها نتوانستند درك كنند چنانچه در ادامه‌ی همین آیه می‌خوانیم: «ثم عرضهم علی الملائكه» و آنها در جواب گفتند: «سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا.» ثانیاً تفاوت ملائكه و آدم، در آموزش دادن و ندادن خداوند نبود، بلكه تفاوت اساسی در ظرفیت و استعداد و سعه‌ی وجودی بود كه حضرت آدم برای دریافت اسماء داشت و ملائكه آن ظرفیت را نداشتند. نتیجه‌گیری: 1. با بیانی كه از اسماء مطرح شد به خوبی معلوم می شود كه اكثر نظرات مفسران قابل جمع می‌باشد و می‌توان گفت: وقتی حضرت آدم به اسمائی كه خزائن آنچه در آسمان و زمین است، و غیب آسمان‌ها و زمین می‌باشند. آگاه می شود، پس در واقع به همه‌ی اسرار آفرینش و لغات و اسماء كوه‌ها و دره‌ها و همه‌ی مخلوقات و.... آگاه می‌شود. چنانچه می‌گویند: «چو صد آمد نود هم پیش ماست.» 2. و در مورد بخش دوم هم بیان شد كه تفاوت در نحوه‌ی آموزش خداوند به آدم و ملائكه نبود بلكه تفاوت در استعداد و ظرفیت وجودی آدم و ملائكه بود. كه یكی توانست دریافت كند و دیگری نتوانست. معرفی كتاب: برای آگاهی بیشتر در این موضوع مراجعه فرمایید به: 1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، آیات مربوطه . 2. تفسیر تسنیم، ج 3 . 3. تفسیر نمونه، ج 1. 4. تفسیر صافی، ج 1، ص 96. 5. تفسیر صدر المتالهین، ج2، ص 318. 1 . ابن عباس و سعید بن جبیر و بیشتر مفسران بنقل از مجمع البیان ج 1 ص 118. 2 . مجمع البیان ج 1 ص 118و التبیان ج 1 136. 3 . به نقل ازمجمع البیان ج 1 ص 118. 4 . به نقل از مجمع البیان ج 1 ص 118و تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 36. 5 . مجمع البیان، ج 1، 118. 6 . تفسیر نمونه ج 1، ص 121. 7 . تفسیر فرات، كوفی، ج 1، ص 56، و تفسیر امام حسن عسگری، ج 1، ص 217، و البرهان، ج 1، ص 163. و نور الثقلین، ج 1، ص 54. 8 . تسنیم، ج 3، ص 169. 9 . ترجمه المیزان، ج 1، ص 178.

فلسفه بلا از نظر اسلام

فلسفه‌ی بلاها از نظر اسلام چیست؟ آیا میان بلا و گناه رابطه وجود دارد؟ پرسش: فلسفه‌ی بلاها از نظر اسلام چیست؟ آیا میان بلا و گناه رابطه وجود دارد؟ پاسخ: از نظر اسلام بلاها و سختی ها دارای علت‌ها و حكمت‌های مختلفی می‌باشند. چنانچه هیچ حادثه‌ی كوچك یا بزرگی در عالم اتفاق نمی‌افتد مگر اینكه از روی حكمت و حساب دقیق خداوند می‌باشد كه زلزله هم از این قاعده مستثنی نیست. نظر شما را به برخی از علت‌ها و حكمت‌های وقوع بلاها جلب می‌كنیم: حكمت اول، آزمایش خداوند متعال در آیات متعددی از قرآن علت وقوع برخی بلاها را آزمایش معرفی می‌كند و می‌فرماید: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً»؛1 «... و شما را با بدی‌ها و خوبی‌ها آزمایش می‌كنیم...». اما اینكه چرا خداوند آزمایش می‌كند قطعاً برای فهمیدن خدا نیست بلكه چنانچه در روایات آمده به خاطر معلوم شدن برای بندگان خدا و برای فراهم آمدن زمینه‌ی «انتخاب»، «رشد» و «سقوط» بندگان است تا افراد در پس این بلاها با نوع واكنش‌های عقیدتی و عملی كه انجام می‌دهند گامی به سوی سعادت یا شقاوت بردارند. چرا كه آنان می‌توانند با صبر نمودن و اظهار رضایت به فعل خدا وحكمیانه دانستن آن، گامی به سوی حضرت حق و ایمان بیشتر به او بردارند؛ و از طرفی می‌توانند با نارضایتی و بی‌صبری و اعتراض به خدا و ظالمانه و بی‌حكمت دانستن آن به سوی شقاوت قدم بردارند. آری گاهی خداوند بلاها را می‌فرستد تا اهل بلا را آزمایش كند كه پس از آن طبق وظیفه‌ی شرعی یا عقلی خود عمل می‌كنند یا نه. و از طرفی آنان كه مبتلا نشده‌اند را نیز امتحان می‌كند كه آیا آنها به وظیفه‌ی خود عمل می‌كنند یا نه. چنانچه در سوره‌ی ملك می‌فرماید: «آن كسی كه مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك از شما بهتر عمل می‌كنید و او شكست ناپذیر و بخشنده است.»2 حكمت دوم بلاها: عذاب و جزای اعمال بد افراد آری برخی از بلاهایی كه برای جامعه یا فرد اتفاق می‌افتد در واقع عذاب الهی می‌باشد. چنانچه قرآن كریم داستان عذاب شدن اقوام گذشته مثل عاد و ثمود و لوط و ... را ذكر كرده است. اما در این باره لازم است نكاتی را ذكر كنیم: 1. قرآن كریم زمینه‌ساز این عذاب را خود انسان معرفی می‌كند و می‌فرماید: «هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است كه انجام داده‌اید، بسیاری را نیز عفو می‌كند.»3 در حالی كه خداوند متعال بسیاری از گناهان را عفو می‌كند باز شخص یا جامعه مستحق عذاب الهی می‌شود. چنانچه در روایات پیامبر اكرم(ص) حكایت شده: «هر گاه امت من رباخوار شدند زلزله زیاد اتفاق می‌افتد.»4 یا از امام صادق(ع) ‌نقل شده است: «هر گاه زنا علنی شود زلزله‌ها هم ظاهر می‌گردد.»5 2. این لطف خداست كه ما را به عذاب دنیوی كه هم از نظر زمان و هم كیفیت اندك است عذاب كند و ما را از عذاب آخرت كه آسمان و زمین طاقتش را ندارند نجات دهد. 3. این عذاب‌ها در واقع هشدارهای خداوند است برای دست برداشتن از نافرمانی خدا و برگشت به رحمت واسعه‌ی او. چنانچه می‌فرماید: «به آنان از عذاب نزدیك (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می‌چشانیم شاید بازگردند.»6 پس عذاب‌ها زمینه‌هایی هستند برای سعادتمند شدن انسان‌ها كه از امام صادق(ع) در این باره حكایت شده: هر گاه خداوند برای بنده‌ای كه گناهی انجام داده اراده خیر كند، بعد از گناه او را به مشكل و بلایی مبتلا می‌كند تا یاد استغفار بیفتد، و هر گاه خداوند برای بنده‌ای اراده‌ی شر كند وقتی او گناه می‌كند خداوند به او نعمتی می‌دهد تا استغفار را فراموش كند و به گناه خود ادامه دهد.7 حكمت سوم بلاها: ترفیع درجه و اجر و ثواب انسانی كه در دنیا آمده تا درجات قرب را بپیماید و اجر و ثواب تحصیل كند و آماده‌ی سفر آخرت شود خداوند او را به بلا و مشكلاتی مبتلا می‌كند تا او صبر نماید و خداوند به او درجات و پاداش‌های زیاد بدهد. «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»8 «و قطعاً [همه‏] شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در ثروت‏ها و جان‏ها و محصولات، آزمایش مى‏كنیم؛ و به شكیبایان مژده ده.» و از حضرت علی(ع) نقل شده: «هر كس از شیعیان ما كه به بلایی مبتلا شود و صبر كند، برای او اجر هزار شهید است.»9 و از امام باقر(ع) حكایت شده: «اگر مؤمن می‌دانست كه خداوند در مقابل این بلاها چه اجری به او می‌دهد، هر آینه آرزو می‌كرد گوشت‌های بدنش را قیچی می‌كردند تا او به اجر آن برسد.»10 بدیهی است كه هر چه بلا سخت‌تر و تحملش مشكل‌تر باشد، اجر آن هم بیشتر خواهد بود و تحمل كردن مشكلات زندگی محدود دنیا و رسیدن به اجر ابدی آن، بسی ارزشمند است، و بعضی از درجات اخروی را فقط به كسانی می‌دهند كه بلاهای خاصی را تحمل كرده باشند. چنانچه از امام صادق(ع) حكایت شده: «در بهشت درجه‌ای هست كه فقط با صبركردن بر مریضی‌های جسمی می‌توان به آن درجه رسید.»11 حكمت چهارم بلاها: ظهور صفات خداوند، و نعمت‌های الهی آری اگر چه بلاهایی مثل سیل و زلزله و حتی مشكلات و بلاهای شخصی و ... ظاهری تلخ و ناگوار دارند اما چنانچه امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید: «ما من بلیة الا و لله فیه نعمة نحیط بها» هیچ بلایی نیست مگر اینكه خداوند در آن نعمتی قرارداده كه آنرا احاطه كرده است.12 و از بالاترین نعمت‌های خداوند بر بشر معرفت به خداوند و صفات اسماء حسنای اوست. لذا قرآن كریم می‌فرماید: «و چه بسیار نشانه‌ای (از خدا) در آسمان‌ها و زمین كه آنها از كنارش می‌گذرند و از آن رویگردانند.»13 كه در روایتی ذیل همین آیه آمده كه مقصود از آیات ارضی، زلزله و ... می‌باشد.»14 پس این حوادث در واقع زمینه‌هایی هستند برای مشاهده‌ی عینی قدرت خداوند و ایمان آوردن به او و چقدر ارزشمند و معامله سودمندی می‌باشد بلایی كه، ما را به ایمان و معرفت بالاتری برساند. و تجربه هم نشان داده كه بعد از زلزله‌ها، افراد اعتقاد قلبی بیشتر به قدرت خدا پیدا می‌كنند. حكمت پنجم: تطهیر از گناه خداوند متعال بعضی از بندگان مومن خود كه در دنیا گناهان و خطاهایی انجام داده‌اند بواسطه لطفی كه به آنها دارد در همین دنیا با مبتلا شدن به مشكلات و گرفتاری‌ها پاك می‌نماید تا مرگ آنها، اول راحتی آنها باشد. چنانچه از امام باقر(ع) حكایت شده: «هر گاه خدا بخواهد بنده‌ای را اكرام كند در حالی كه او گناهانی دارد او را مریض می‌كند تا پاك شود؛ اگر به واسطه‌ی شدت گناه پاك نشد او را حاجتمند می‌كند، اگر باز هم پاك نشد هنگام جان دادن بر او سخت می‌گیرد تا پاك شود. و هر گاه خداوند اراده كرده باشد كه بنده‌ای را خوار كند در حالی كه او كار خیری انجام داده است، صحت جسمانی به او می‌دهد، اگر جبران نشد رزق وسیع می‌دهد، باز اگر جبران نشد، راحت جان دادن را به او عطا می كند.»15 حكمت ششم: رغبت به آخرت خداوند متعال زندگی دنیا را به انواع مشكلات و سختی‌ها آمیخته است تا اهل ایمان به آن راضی نشوند و همیشه خواهان حیات بی‌مشكل آخرت باشند. و اگر چنین بود كه در دنیا هیچ بلا و مشكلی نبود، كمتر كسی نسبت به زندگی آخرت میل داشت. همانطور كه در روایت قدسی آمده: «خداوند به دنیا خطاب می‌كند كه ای دنیا بر دوستان من به انواع مشكلات سخت‌بگیر تا اینكه آنها ملاقات من را دوست داشته باشند، و به دشمنان من آسان بگیر تا نسبت به ملاقات من بی‌رغبت باشند!»16 حكمت هفتم: اصلاح رذایل اخلاقی در بین علت‌های بلاها به اهداف تربیتی نیز بر می‌خوریم: در این راستا از حضرت علی(ع) نقل شده: «گاهی بندگانی را كه صفت مهلك «كبر» و خود بزرگ بینی دارند به بلاها و بیماری‌هایی مبتلا می‌كند تا به ضعف و ذلت خود پی ببرند و این درد مهلك از وجودشان دور شود و به دنبال آن درهای رحمت و مغرفت به رویشان باز شود.»17 و از طرفی بلاها به آدمی روحیه‌ی قوی و صلابت می‌دهد و قدرت روحی و كمالات انسان را بالا می‌برد؛ به خلاف انسان‌های بی‌درد كه به شدت ضعیف و كم ظرفیت هستند. نتیجه‌گیری: با بررسی مجموع آیات و روایات مطرح شده به این نتیجه می‌رسیم كه هر بلایی مثل زلزله و مشكلات دیگر ممكن است حكمت‌های متعددی از حكمت‌های مذكور را داشته باشد. یعنی ممكن است بلایی هم جنبه‌ی امتحان هم عذاب یا موارد دیگر را داشته باشد. از طرفی ممكن است بلاها برای هر شخصی یا گروهی، حكمت متناسب با آن‌ها را داشته باشد مثلاً برای گنه‌كاران عذاب یا هشدار باشد و برای اهل ایمان امتحان یا ترفیع درجه یا تطهیر یا ... باشد پس نمی‌توان گفت همه‌ی زلزله‌زدگان فلان شهر اهل عذاب بوده‌اند یا همه‌ی افرادی كه بیمار هستند یا دچار گرفتاری هستند این عذاب الهی است. در پایان توجه شما را به نكاتی چند جلب می‌نمایم: 1. بلا معنا و مفهومی بس وسیع دارد و نیز مصادیق بزرگ و شدید و كوچك و ضعیف دارد، در مجموع هیچ مشكلی هر چند كوچك هم كه باشد از دایره‌ی بلا و حكمت خارج نیست. از امام صادق(ع) حكایت شده: «خراشی كه به بدن وارد می‌شود، یا سیلی خوردن یا به زمین افتادن و گرفتاری یا پاره شدن بند كفش همه و همه از مصادیق بلا هستند.»18 2. حكمت‌هایی كه برای بلاها گفته شده است كلی می‌باشد. یعنی كسی نمی‌تواند بگوید: فلان بلا یا حادثه كدام یك از علت‌ها را داشته مگر اولیاء الهی؛ شاید علت مخفی بودن راز و علت بلاها این باشد كه انسان‌ها نه به خود مغرور شوند و بگویند: ما از خوبان هستیم و خدا با این بلاها می‌خواهد درجه و مقام به ما بدهد ... و نه ناامید شوند و بگویند: ما دیگر از رحمت خدا دور شده‌ایم، خدا ما را می‌خواهد عذاب كند كه این نوع بلاها را برای ما فرستاده است. ولى با این حال اگر حیران ماند و نتوانست تشخیص دهد كه علت این گرفتارى‏ها و یا نعمت‏ها چیست دستور داریم كه در حالت «خوف» و «رجا» باشیم تا مسیر كمال را بهتر طى كنیم. ـ از طرفى «ترس» از ناپسند بودن عمل (و یا در مورد افرادى در حد كمال نبودن عمل.) و اینكه بلاها نتیجه گناهان ما باشد پس لازم است كه توبه كنیم. ـ و از طرفى امید و رجاء به لطف و رحمت خداوند رحمن و رحیم، كه شاید این بلاها براى امتحان و ترفیع درجه ما باشد. چنانچه قرآن كریم مى‏فرماید: «پروردگار خود را (آشكارا) از روى تضرع، در پنهانى، بخوانید؛ (و از تجاوز دست بردارید كه) او متجاوزان را دوست ندارد. و در زمین بعد از اصلاح آن فساد نكنید و او را با بیم و امید بخوانید (بیم از مسئولیت‏ها و امید به رحمتش. و نیكى كنید) زیرا رحمت خدا به نیكوكاران نزدیك است.»19 و امام صادق(ع) «بیم» و «امید» را به منزله دو بال براى حركت بنده به سوى رضوان خداوند مى‏داند و مى‏فرماید: «خوف و ترس به هیجان آورنده‏ى قلب، و امید و رجاء یار و یاور نفس و روح است؛ و كسى كه خدا را بشناسد از [عقاب‏] او مى‏ترسد، و به سوى [فضل و لطف و رحمت‏] او امیدوار خواهد بود، و این دو [بیم و امید] دو بال ایمان هستند كه بنده با آنها پرواز مى‏كند تا برسد به درجه رضوان خداوند متعال. و [خوف و رجاء] دو چشم بیناى عقل بنده هستند كه توسط آن از وعده و وعیدهاى خداى متعال با خبر مى‏شود... و اگر فردى با «خوف» و «رجاء» [همراه هم‏] خدا را عبادت كند نه تنها گمراه نمى‏شود بلكه به آرزوهاى [مادى و معنوى ]خود نیز مى‏رسد.»20 در پایان باید عرض كنیم: «امید و رجاء» عامل بازدارنده از تبدیل شدن «خوف» به «یأس و ناامیدى» از رحمت خداست [كه خود از گناهان كبیره است‏] و «خوف» عامل بازدارنده از تبدیل شدن «امید» به «بى‏تفاوتى» و فرار از خواسته‏هاى الهى مى‏باشد. و در برخى افراد نیز خوف مانع از «غرور» آنها نسبت به اعمالشان مى‏شود. لذا با این نگرش، جنبه‏هاى تربیتى «خوف و رجاء» بیشتر خود نمایى مى‏كند. كه انسان امیدوار از رحمت خدا مأیوس نمى‏شود. چرا كه انسان با حالت خوف با «استغفار» و انجام «اعمال صالح» و «جبران كاستى‏ها» به رحمت خداوند متعال امیدوار مى‏شود. 3. علت و فلسفه بلا هر چه باشد جز خیر و حق چیزی نیست چرا كه یا برای آزمایش است پس زمینه‌ای برای رشد ماست و خیر محض می‌باشد؛ یا اینكه برای پاك شدن یا بالارفتن درجه یا هشدار به انسان‌ها... كه همه برای ما خیر است، و از روی رحمت و به صلاح آدمی است؛ و اگر برای عذاب هم كه باشد اولاً پس از مهلت زیاد و بخشش فراوان و همچنین بعد از اتمام حجت بوده است. ثانیاً همان نوع بلا هم جهات خیر فراوانی برای انسان‌ها در بر دارد. پس حق و شایسته است. در همین راستا از حضرت علی(ع) نقل شده كه می‌فرماید: «باكی ندارم كه وقتی صبح می‌كنم فقیر شده باشم یا ثروتمند یا مریض یا سالم، چرا كه خداوند متعال می‌فرماید: «من با مومن جز آنچه كه خیر اوست انجام نمی‌دهم.»21 و باباطاهر می‌گوید: یكی درد و یكی درمــان پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران یكی وصل و یكی هجران پسندد پسندم آنچه را جانان پسندد 4. خداوند متعال به خاطر رحمت بی‌انتهایی كه دارد حتی در مواردی كه درصدد عذاب قوم یا شخصی بر می‌آید باز هم راهنمایی برای پیشگیری قرار داده است. از جمله پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: «بلا را بوسیله‌ی دعا دفع كنید.»22 و در حدیث دیگر می‌فرماید: «بوسیله استغفار ابواب بلا را ببندید. و به عنوان مثال در مورد دفع زلزله‌ها، نمازها و دعاهایی از اهل بیت(ع) نقل شده است كه می‌توانید جهت اطلاع بیشتر به كتاب شریف من لایحضره الفقیه ج 1 ص 544 مراجعه نمائید.» 5. واضح است كه دلایلی كه برای وقوع بلاها و زلزله‌ها ذكر شد با ادله‌ای كه دانشمندان علوم طبیعی برای وقوع چنین بلاهایی ذكر می‌كنند هیچ منافاتی ندارد چرا كه آنچه ما گفتیم دلایل اصلی و معنوی است و آنچه ایشان می‌گویند دلایل ظاهری و مادی حوادث است و سنت خداوند بر این است كه اموری كه می‌خواهد انجام دهد بوسیله‌ی قواعد ظاهری و در مجاری مادی انجام می‌دهد پس دلائل ظاهری در طول دلائل اصلی و معنوی مذكور است، نه در عرض آن؛ و هیچ منافاتی با هم ندارند. معرفی كتاب: برای آگاهی بیشتر رجوع فرمایید به: 1. تفسیر نمونه ذیل آیات مربوط به بحث 2. عدل الهی : شهید مطهری موفقیت شما، آرزوی ما ومن الله توفیق 1 . انبیاء / 35 و همچنین آیات دیگر مانند: بقره / 155. 2 . ملك / 2. «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» 3 . شوری / 30. «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ» 4 . مستدرك، ج 13، ص 333. 5 . من لایحضره، ج 1، ص 524. 6 . سجده / 21. «وَلَنُذِیقَنَّهُم مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» 7 . بحار ، ج 67، ص 229. 8 . بقره / 155. 9 . المتحیص، ج 59، ص 125. 10 . بحارالانوار، ج 67، ص 24. 11 . بحارالانوار، ج 67، ص 212. 12 . بحارالانوار، ج 78، ص 374. 13 . یوسف / 105. «وَكَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» 14 . تفسیر قمی، ج 1، ص 357. 15 . اعلام الدین، ص 433. 16 . بحارالانوار، 81/194/52. 17 . شرح نهج‌ ابن ابی الحدید، ج 13، ص 156 18 . بحارالانوار، ج 81، ص 191. 19 . «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُعْتَدینَ * وَلاَ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» اعراف / 55 و 56. 20 . مصباح الشریعه، باب 85، (خوف و رجاء). 21 . التمهید ج 57، ص 114. 22 . بحار، ج 63، ص 288.

قرآن وشهدا

آيا خلقت تمام افراد بشر از ابتدا تاكنون به يك صورت انجام گرفته است؟

آفرينش اوّلين انسان با آفرينش انسان‏هاي بعد، فرق دارد. نخستين انسان با كيفيّت خاصّي از خاك و گل و در ضمن مراحلي آفريده شد و انسان‏هاي بعد به همين كيفيّت فعلي به وجود آمدند؛ يعني از راه تناسل و تركيب نطفه پدر و مادر؛ پس به جز نخستين انسان، آفرينش انسان‏هاي ديگر به يك صورت انجام مي‏گيرد. البتّه تولّد حضرت عيسي«عليه السلام» كه بدون پدر به دنيا آمده‏است، استثنايي است

چرا برخی شهدا بدنشان بعد از چند سال می‌پوسد و برخی نمی‌پوسد و چگونه با آیه بقره / 154 سازگار است مگر خداوند نمی‌گوید آنها زنده‌ا

پرسش:
چرا برخی شهدا بدنشان بعد از چند سال می‌پوسد و برخی نمی‌پوسد و چگونه با آیه بقره / 154 سازگار است مگر خداوند نمی‌گوید آنها زنده‌اند.
پاسخ:
این پرسش مربوط به آیات شریفه 154 سوره‌ی بقره و 169سوره‌ی آل‌عمران می‌باشد كه در این آیات خداوند متعال می‌فرماید:
«وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ»1
«و به آنها كه در راه خدا كشته می شوند، مرده نگویید؛ بلكه آنان زنده‌اند، ولی شما نمی‌فهمید.»
و در سوره‌ی آل عمران می‌فرماید:
«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»2
«(ای پیامبر) هرگز گمان مبر كسانی كه در راه خدا كشته شدند مردگانند بلكه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.»
خداوند متعال در این آیات كشته شدگان در راه خود ( شهدا) را زنده معرفی كرده است. اما همانطور كه مفسران ذكر كرده‌اند: منظور از زنده بودن شهدا این نیست كه جسم آنان زنده است و متلاشی نمی‌شود بلكه منظور حیات آنان در عالم برزخ و قیامت می‌باشد هر چند كه از عالم ماده و دنیا فاصله گرفته‌اند. آری همانطور كه در روایات آمده است وقتی انسان از دنیا می رود روح او از بدنش جدا می شود و روح او ، در بدنی كه متناسب با عالم برزخ است و شبیه به همین بدن است داخل می شود.3 و در واقع، بودن یا نبودن جسم مادی تأثیری در مرده یا زنده بودن شهید در عالم برزخ ندارد. بلكه ملاك زنده بودن انسان، همان روح اوست كه در قالب جسم برزخی باقی می باشد. و در جوار رحمت الهی از انواع لذت‌ها و كرامت‌های الهی بهره می‌برد.
اما در مورد اینكه چرا بدن بعضی از علما یا شهدا سالم می‌ماند، نظر شما را به نكاتی جلب می‌كنیم:
1. جریان طبیعی خلقت بر این است كه بدن موجوداتی كه می‌میرند، پوسیده شده و از بین برود.چرا كه با انتقال انسان به نشئه‌ی آخرت نیازی به این بدن نیست.
2. هر چند همه شهدا، نزد خداوند هستند و بواسطه باقی بودن روحشان زنده‌اند و جزء مقرب‌ترین و بهترین بندگان خداوند هستند، اما عدالت خداوندی اقتضاء می‌كند كه همه‌ی شهدا یا علما از نظر الطافی كه از طرف خداوند به انها می‌رسد مساوی نباشد. بلكه آن شهدایی كه عمل صالح بیشتر یا خالصانه‌تر انجام داده‌اند جایگاه ویژه‌ای نزد او دارند.
3. یكی از الطاف خداوند متعال به علما یا شهدا یا افرادی كه عمل صالح بیشتر و بهتری انجام داده‌اند، این است كه اجازه نمی‌دهد بدنی كه مدتی، روح آنان با او در ارتباط بوده است ، پوسیده و متلاشی شود بلكه بدن آنان را سالم نگه می دارد و این خود نوعی اكرام و احترام ویژه‌ای است كه شامل حال ایشان می شود. همچنانكه در مورد انبیاء و اوصیای الهی بخصوص اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل شده است كه خداوند گوشت و استخوان آنها را برای زمین و موجودات زمینی حرام كرده است و آنان نمی توانند ضرری به بدن آنها برسانند.4
4. و از طرفی در مورد بعضی از بزرگان و علمایی كه بدنشان بعد از مرگ سالم مانده است می توان احتمال داد كه این سالم بودن بدن نتیجه وضعی عملی خاص (مثل مداومت بر غسل جمعه) بوده است كه آنها انجام می داده اند یا نتیجه دعایی است كه مستجاب شده است.
چنانچه در مورد بدن «ابن بابویه» در شهر ری و بدن «علامه مجلسی» در چند سال قبل در اصفهان اتفاق افتاد.5
5. با توجه به بیانی كه گذشت می توان نتیجه گرفت چنانچه دیدیم شهید یا عالمی بدنش سالم مانده است نمی‌توان نتیجه گرفت كه او بهتر و مقرب تر از دیگران است بلكه شاید دیگران بهتر از او باشند. و سالم بودن بدن او نتیجه‌ی عمل صالح خاصی است كه انجام می‌داده است.

1 . بقره / 154.
2 . آل عمران / 169.
3 . اطیب البیان، ج 2، ص 251.
4 . من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 191 و الكافی، ج 4، ص 567.
5 . طی بازسازی مرقد علامه‌ی مجلسی بدن سالم و مطهر ایشان توسط افراد موثق دیده شده و افراد متعددی نقل كرده‌اند و این ماجرا را روزنامه جمهوری اسلامی به صورت ویژه‌ نامه در همان موقع منتشر ساخت.

نامها واوصاف قیامت

نامها و اوصاف قيامت كدام است؟

1. «يوم يَنظر المَراء ماقَدَّمَتْ يَداه؛ روزي كه انسان به كارهاي از پيش فرستاده‏اش مي‏نگرد(2)»؛
2. «يَوم تُبْلي السرائِر؛ روزي كه پرده‏ها كنار مي‏رود و اسرار فاش مي‏شود(3)»؛
3. «يوم يكون الناسُ كالفَراش المَبْعوث؛ روزي كه مردم همانند پروانه‏هاي پراكنده مبهوتند(4)»؛
4. «يَوم المَوعُود؛ روزه موعد(5)»؛
5. «يَوم يَفِرُّ المرء مِن اَخيه و اُمّهِ وَاَبيه؛ روزي كه انسان از برادر و مادر و پدرش مي‏گريزد(6)»؛
6. «يوم الفَصْل؛ روز جدايي(7)»؛
7. «يَوم لايَنْطِقون؛ روزي كه كس سخن نمي‏گويد(8)»؛
8. «يوم عَسير علي الكافرين غير يسير؛ روز بسيار سخت و دردناك براي كافران نه آسان(9)»؛
9. «يوم يَخيرجُونُ مِن الاَجداث سِراعاً؛ روزي كه مردم از گور شتابان بيرون مي‏آيند(10)»؛
10. «يَومُ التغابُن؛ روزي كه مردم در مي‏يابند كه در دنيا باخته‏اند(11)»؛
11. «يَوم لاتملك نفسٌ لنفْس شَيئاً؛ روزي كه هيچ كس مالك چيزي نيست(12)»؛
12. «يوم لايُخْزي اللَّهُ‏النَّبي والذين آمنوا معه؛ روزي كه خداوند پيامبر و مؤمنان را خوار نمي‏كند(13)»؛
13. «يَوم الجَمع؛ روزي كه مردمان گرد مي‏آيند(14)»؛
14. «يَوم تَري المؤمنين و المؤمنات يَسمي‏ نورهم بين اَيْديهم؛ روزي كه زنان و مردان با ايمان براي اعمال شايسته‏شان با نور خويش كه در پيش آنان است، حركت مي‏كنند(15)»؛
15. «يوم معلوم؛ روزي كه قطعي و حتمي است(16)»؛
16. «يَوم يُدَعّون اِلي نارِجَهنّم دَعّا؛ روزي كه تكذيب كنندگان معاد با شدّت و عنف به دوزخ پرتاب مي‏شوند(17)»؛
17. «يَوم الخروج؛ روزي كه از گورها بيرون مي‏آيند قبر(18)»؛
18. «يَوم يسمعون الصحية؛ روزي كه فرياد رستاخيز را مي‏شنوند(19)»؛
19. «يَوم الخلود؛ روز جاودانگي(20)»؛
20. «يَوم الوعيد؛ روز تهديد(21)»؛
21. «يوم عظيم؛ روز بسيار بزرگ(22)»؛
22. «يوم اليم؛ روز بسيار دردناك(23)»؛
23. «يوم التَنّارِ؛ روزي كه مردم يكديگر را مي‏خوانند(24)»؛
24. «يوم الحساب؛ روزي كه به حسابها مي‏رسند(25)»؛
25. «يَوم التَّلاق؛ روز ملاقات(26)»؛
26. «يَوم الافة؛ روزي كه نزديك است(27)»؛
27. «يَوم الحَسَرة؛ روزي كه حسرت‏ها دارد(28)»؛
28. «يوم يَقوم الاشهاد؛ روزي كه گواهان براي گواهي بر مي‏خيزند(29)»؛
29. «يوم لابيع فيه و لاخُلَّه؛ روزي كه داد و ستدها و روابط سودي ندارد(30)»؛
30. «يَوْمَ تبيضُّ وجوه و تَسودّ وجوه؛ روزي كه چهره‏هايي سپيد و چهره‏هايي سياه گردد(31)»؛
آنچه گذشت، دسته‏اي از نامهاي قيامت است كه با كلمه «يوم» آغاز مي‏شود.(32)

 

قرآن و نظریه مهابنگ

نظر قرآن راجع به قضیه (فرضیه) مهبانگ Big-Bang چیست و آیا آن را اثبات می‏كند یا نفی؟

پرسش:
نظر قرآن راجع به قضیه (فرضیه) مهبانگ Big-Bang چیست و آیا آن را اثبات می‏كند یا نفی؟
پاسخ:
چگونگی پیدایش جهان از اندیشه‏هایی بوده كه همیشه فكر بشر را مشغول كرده است. قرآن كریم در آیات متعددی اشاراتی به این مسأله كرده است و دانشمندان كیهان شناس نیز در این مورد نظریاتی ابراز كرده‏اند و حتی بعضی صاحبنظران خواسته‏اند با انطباق آیات قرآن با برخی از این نظریات علمی، اعجاز علمی قرآن را اثبات كنند كه این مطالب قابل نقد و بررسی است.
مفسران و صاحبنظران در این مورد به این آیات توجه كرده‏اند:
«ثم استوی الی السماء و هی دخان»1
«سپس آهنگ [آفرینش‏] آسمان كرد، و آن دودی بود.»
«او لم یر الذین كفروا ان السموات و الارض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شی حی افلا یؤمنون»2
«آیا كسانی كه كفر ورزیدند ندانستند كه آسمانها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختیم، و هر چیز زنده‏ای را از آب پدید آوردیم؟ آیا [ باز هم] ایمان نمی‏آورند؟»
نكات:
1. «دخان» در لغت به معنی چیزی است كه به دنبال شعله و لهیب آتش بر می‏خیزد.3
2. «سماء» در لغت به معنی طرف بالا است و در قرآن در معانی و مصادیق متعددی به كار رفته است از جمله: جهت بالا (ابراهیم/ 24) - جوّ زمین (ق /9) - محل كرات بالا (فصلت/ 12)، آسمان معنوی (سجده/ 5) و...4
3. «رتق» چیز بهم پیوسته را گویند و «فتق» جدا كردن دو چیز متصل بهم را گویند.5
نظریه‏های علمی درباره پیدایش جهان:
در مورد پیدایش جهان چند دیدگاه عمده، در بین كیهانشناسان جدید وجود دارد كه عبارتند از:
الف: نظریه مهبانگ (انفجار بزرگ):
این نظریه از سال 1900 م پیشنهاد شد و هم اكنون از سوی اكثر اخترشناسان به عنوان بهترین نظریه موجود تلقی می‏شود. خلاصه این نظریه آن است كه حدود 20 بیلیون سال پیش تمام ماده و انرژی موجود در جهان، در نقطه‏ای بسیار كوچك و فشرده متمركز بوده است. این نقطه كوچك و بی نهایت چگال و مركب از ماده - انرژی منفجر شد و به فاصله چند ثانیه پس از انفجار این آتشگوی، ماده - انرژی با سرعتی نزدیك به سرعت نور در همه سو منتشر شد. پس از مدت كمی، احتمالاً چند ثانیه تا چند سال، ماده و انرژی از هم تفكیك شدند. و تمام اجزاء گوناگون جهان امروز از دل این انفجار نخستین بیرون ریخته‏اند.
هواداران این نظریه ادعا می‏كنند تمامی كهكشان‏ها، ستارگان و سیارات هنوز تحت تأثیر شتاب ناشی از انفجار، با سرعت زیادی از همدیگر دور می‏شوند و این مطلب بوسیله مشاهدات «ادوین هابل» (1919 م) تأیید شد.
«استفن ویلیام هاولینگ» كیهان شناس معروف معاصر پس از تشریح انفجار اولیه و مراحل اولیه آن تا تشكیل گازهای داغ و سوزان، این نظریه را به دانشمند روسی «ژرژگاموف» نسبت می‏دهد.
«با گذشت زمان، گازهای ئیدروژن و هلیوم موجود در كهكشان به پاره‏های ابر مانند تقسیم می‏شدند كه تحت أثر گرانش خود در هم فرو می‏نشستند... سپس در اثر درجه حرارت بالا واكنش‏های هسته‏ای شروع شد. و ستارگانی مانند خورشید ما تشكیل شد.
خورشید ستاره نسل دوم یا سومی است كه حدود پنج هزار میلیون سال قبل از ابر متشكله از گاز چرخانی كه محتوی سوپر نوواهای پیشین بوده است بوجود آمده است ...»6
دكتر «اریك اوبلا» مراحل پیدایش جهان را به هشت مرحله تقسیم می‏كند و می‏نویسد:
در مرحله اول (صفر تا 43 - 10 ثانیه) چیزی منفجر شد و تبدیل به گلوله آتشین شد.
در مرحله دوم (43 - 10 ثانیه تا 32 - 10 ثانیه) اولین سنگ بناهای ماده مثلا كوارك‏ها و الكترون‏ها از برخورد پرتوها با یكدیگر به وجود آمد.
در مرحله سوم (از 32 - 10 ثانیه تا 6 - 10 ثانیه) كیهان از مخلوطی از كوارك‏ها، لپتونها فوتونها و سایر ذرات دیگر تشكیل شده و خیلی سریع در حال از دست دادن حرارت بودند.
در مرحله چهارم (از 10 - 6 ثانیه تا 10 - 3 ثانیه) تقریباً تمام كوارك‏ها و ضد كواركها به صورت پرتو ذرّها به انرژی تبدیل می‏شوند.
در مرحله پنجم (از 10 - 3 ثانیه تا100 ثانیه) الكترونها و ضد الكترونها (پوزیترونها) در برخورد با یكدیگر به أشعه تبدیل می‏شوند.
در مرحله ششم (از 100 ثانیه تا 30 دقیقه) در درجه حرارت بسیار بالا اولین هسته‏های اتمهای سبك و پایدار مثل، هیدروژن و هلیوم ساخته می‏شوند.
در مرحله هفتم (از 30 دقیقه تا یك میلیون سال) گوی آتشین حرارت خود را از دست می‏دهد (به حدود 3000 درجه می‏رسد) و هسته اتم‏ها و الكترونها پیوند می‏خورد و آن مخلوط ذره‏ای قابل دیدن می‏شود.
در مرحله هشتم (از یك میلیون سال پس از خلقت تا امروز) از ابرهای هیدروژنی دستگاه‏های راه شیری، ستارگان و سیارات به وجود می‏آیند این سیر تحّول را در ایجاد ستارگان امروزه هم می‏توان هنوز مشاهده كرد.
ابرهای گازی كه قرار است از آنها ستاره بوجود آید به سوی همدیگر كشیده شده متراكم می‏شوند سپس به شكل گلوله در می‏آیند و اگر واكنشهای هسته‏ای پدید آید یك خورشید جدید متولد می‏شود.7
ب: نظریه حالت پایدار:
در سال 1940 این نظریه توسط (فردهویل)، اخترفیزیك‏دان انگلیسی پیشنهاد شد.
خلاصه این نظریه این است كه جهان نه تنها از نظر فضایی یكنواخت است (اصل كیهان شناختی) بلكه در طول زمان تغییر ناپذیر نیز هست.
این نظریه به حادثه خاصی نظیر انفجار بزرگ وابسته نیست. در نظریه حالت پایدار ستارگان و كهكشانها ممكن است تغییر كنند اما در هر زمان تصویر كلی جهان با تصویر امروزین آن، تفاوتی ندارد.
بر طبق این نظریه حالت انبساط جهان پذیرفته می‏شود امّا معتقدند كه به تدریج ماده جدیدی در بین كهكشان‏های دور شونده، ظاهر می‏شود این ماده جدید به تدریج اتم‏های هیدروژن را می‏سازد و آنها به نوبه خود ستارگان جدیدی را شكل می‏دهد.
تذكر: خلق پیوسته ماده از فضای خالی اشكالاتی را برای این نظریه پدید آورده است. و این نظریه بعد از كشف تفاوت سن ستارگان رد شد.
ج. جهان پلاسما:
تعداد كمی از اخترشناسان خلقت جهان را با مدل «هانس آلفون» دانشمند سوئدی می‏بینند.
خلاصه این نظریه آنست كه 99% جهان قابل مشاهده (عمدتاً ستارگان) از پلاسما ساخته شده است.
پلاسما گاز یونیده‏ای است كه بارهای الكتریكی آن از هم جدا شده‏اند. پلاسما، گاهی حالت چهارم ماده خوانده می‏شود. صاحبان این نظریه معتقد هستند كه انفجار بزرگ هیچگاه رخ نداده و جهان آكنده است از جریانهای الكتریكی غول آسا و میدانهای عظیم مغناطیسی. از این دیدگاه جهان ازلی است و به وسیله نیروی برقاطیس اداره می‏شود. بنابر این جهان آغازی معین و انجامی قابل پیش‏بینی ندارد. و كهكشانها حدود 100 بیلیون سال پیش شكل گرفته‏اند.
د: جهان انفجارهای كوچك (كهبانگ):
گروهی دیگر از اخترشناسان نظریه حالت پایدار دیگری را كه با رصدهای اخترشناسی انطباق خوبی دارد پیشنهاد می‏كنند. بر طبق این نظریه جهان بدون آغاز و انجام است. ماده بطور پیوسته در خلال انفجارهای كوچك (كهبانگ‏ها) و احتمالاً با همكاری اختروشهای اسرار آمیز خلق می‏شود در این نظریه جدید جهان بتدریج انبساط می‏یابد و كهكشانها شكل می‏گیرند.8
نكات تفسیری و اسرار علمی آیات:
1. در مورد آیه اول (فصلت/ 11) برخی از مفسران می‏نویسند:
«جمله (هی دخان - آسمانها در آغاز به صورت دود بود.) نشان می‏دهد كه آغاز آفرینش آسمانها از توده گازهای گسترده و عظیمی بوده است و این با آخرین تحقیقات علمی در مورد آغاز آفرینش كاملاً هماهنگ است. هم اكنون نیز بسیاری از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده‏ای از گازها و دخان هستند.»9
2. در مورد معنای «رتق» و «فتق» (پیوستگی و جدائی) آسمانها و زمین كه در آیه دوم (انبیاء /30) آمده مفسران سه احتمال را مطرح كرده‏اند:
الف: به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمی از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درونی و حركت، تدریجاً تجزیه شد و كواكب و ستاره‏ها از جمله منظومه شمسی و كره زمین بوجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است.
برخی از روایات اهل بیت(ع) اشاره به این تفسیر دارد.10
ب: منظور از پیوستگی، یكنواخت بودن مواد جهان است به طوری كه همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدی خودنمایی می‏كرد امّا با گذشت زمان، مواد از هم جدا شدند و تركیبات جدید پیدا كردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات دیگر در آسمان و زمین ظاهر شدند.11
ج: منظور از به هم پیوستگی آسمان این است كه در آغاز بارانی نمی‏بارید و مقصود از به هم پیوستگی زمین آن است كه در آن زمان گیاهی نمی‏روئید امّا خدا این هر دو را گشود از آسمان باران نازل كرد و از زمین انواع گیاهان را رویاند.
روایات متعددی از اهل بیت(ع) اشاره به معنای اخیر دارد.12
تفسیر سوم (ج) با چشم قابل رؤیت است و با جمله «او لم یرَ الذین كفروا...» «آیا كسانی كه كافر شدند ندیدند...» سازگار است و با جمله ذیل آیه « و جعلنا من الماء كل شی‏ء حی » نیز هماهنگی دارد.
ولی تفسیراول و دوم (الف، ب) نیز با معنای وسیع این جمله‏ها مخالف نیست چرا كه گاهی رؤیت به معنی «علم» می‏آید. و از اینجاست كه برخی مفسران معتقدند كه مانعی ندارد آیه فوق دارای هر سه تفسیر باشد.13
3. استاد آیت اللّه معرفت بحث مفصلی در مورد آیه 30 سوره أنبیاء دارند. و معنای سوم (عدم بارش باران) را مخالف تعبیر آیه و تحقیق می‏دانند و روایاتی14 را كه در این زمینه حكایت شده ضعیف دانسته‏اند.
و امّا معنای دوم (پیدایش انواع و اقسام موجودات از یك چیز بهم چسبیده) را از قتاده، سعید بن جبیر، عكرمه از ابن عباس، فخر رازی15 نقل می‏كند و آن را نظری معروف در عصر قدیم و جدید می‏داند.
آنگاه معنای دیگری را از ابو مسلم اصفهانی نقل می‏كند كه «فتق» به معنای ایجاد و اظهار باشد. و این معنا را موافق كلام علی(ع) در نهج البلاغه (فتق الاجواء... ثم فتق بین السموات العُلی‏)16 می‏دانند.
و این معنا را موافق آیات 11 - 12 سوره فصلت « ثم استوی‏ الی السماء و هی دخان » معرفی می‏كنند. كه دخان همان ماده اولیه خلقت آسمانها و زمین است و از آن آسمان بوجود آمد. و واژه «ائتیا» در آیات سوره فصلت را به معنای امر تكوینی و ایجادی می‏دانند و از آیه استفاده می‏كنند كه ماده آسمانها قبل از وجودشان موجود بوده است و خدا صورت‏های آنها را ایجاد كرد.
آنگاه متذكر می‏شود كه پیدایش موجودات از یك اصل واحد در تورات به آن اشاره شده است. كه خدا جوهری را خلق كرد سپس با نظر هیبت به آن نگاه كرد به صورت آب در آمد و سپس آسمانها و زمین را از آنها خلق كرد و آنها را از همدیگر جدا ساخت.17 و آنگاه از طنطاوی نقل می‏كند كه مضمون این آیات معجزه علمی است.18
سپس ایشان مطالبی علمی در مورد پیدایش جهان از لاپلاس و دیگران نقل می‏كند و نتیجه می‏گیرد كه هدف قرآن بیان مطالب علمی نبوده است امّا اشاراتی به فتق آسمانها داشته است ولی حقیقت آن برای ما روشن نیست هر چند كه نظریه‏های علمی هم با آن موافق است. امّا ما به تطبیق این نظریات با قرآن نمی‏پردازیم.19
4. برخی صاحبنظران تحت عنوان پیدایش نخستین جهان با مطرح كردن آیه 11 سوره فصلت مطالبی را از دانشمندان مختلف در مورد انفجار اولیه نقل می‏كند و سپس از قول «ادوارد لوتركپل» می‏نویسد:
«علم نه تنها حدوث عالم را ثابت می‏كند بلكه روشن می‏سازد كه دنیا از حالت گازی در یك (لحظه معینی) در نتیجه یك انفجار بزرگ بوجود آمده است و این لحظه تقریباً پنج بیلیون سال پیش بوده و هنوز هم در حال توسعه است.»20
5. برخی از نویسندگان معاصر نیز آیات (سوره فصلت/ 11 و انبیاء/ 30) را مطرح می‏كند و با توجه به هماهنگی این آیات با اكتشافات دانشمندان آنرا دلیل معجزه بودن قرآن می‏داند.
ایشان می‏نویسد: «علم هیئت ثابت كرده است كه در ابتدای خلقت، كرات آسمانی به صورت گاز به هم چسبیده و متصل بودند و بعدها به مرور زمان بر اثر فشردگی و تراكم شدید گازها تبدیل به جسم شدند. این واقعیت علمی اولین بار توسط «لاپلاس» ریاضی‏دان و منجم مشهور فرانسوی، در حدود دو قرن پیش اظهار گردید و امروز نجوم جدید با دستاوردهای جدید خود صحت فرضیه علمی لاپلاس را ثابت كرده است.»21
سپس از ژرژگاموف نقل می‏كند كه: «زمین و خورشید از گازهای بسیار سوزانی كه در چندین میلیارد سال پیش بوده‏اند به وجود آمده‏اند.»22
6. دكتر «موریس بوكای» با طرح آیات (سوره فصلت/ 11 و انبیاء/ 30) بحث «روش اساسی ایجاد جهان در نظر قرآن» را مطرح می‏كند و می‏گوید قرآن وجود توده‏ای گازی با بخشچه‏های ریز را تأیید می‏كند و یك روند جدائی (فتق) ماده‏ای ابتدائی یگانه‏ای كه عناصر آن نخست به هم ملصق (رتق) بودند را تذكر می‏دهد.
سپس به نظریه تكوین عالم در دانش نو می‏پردازد كه: «جهان از جرم گازی با دوران كند تشكیل شد» و سپس چگونگی تشكیل ستارگان و زمین را توضیح می‏دهد. و قدمت كهكشانها را ده میلیارد سال و قدمت زمین و خورشید را 5/4 میلیارد سال تخمین می‏زند. سپس می‏نویسد:
«دانش به ما می‏آموزد چنانچه به عنوان مثال (و تنها مثال) تكوین خورشید و محصول فرعی آن یعنی زمین را در نظر گیریم، جریان امر توسط تراكم سحابی نخستین و تفكیك آن رخ داده است. این دقیقاً همان است كه قرآن به طریق كاملاً صریح با ذكر ماجراهائی كه «دود» آسمانی ابتدا یك نوع الصاق سپس یك نوع انفكاك را بوجود آورده بیان نموده است.»23
7. یك پرسش و پاسخ علمی‏
1 . فصلت/ 11.
2 . انبیاء/ 30.
3 . راغب اصفهانى، مفردات، ماده دخن.
4 . ر.ك: حسن مصطفوى، التحقیق فى كلمات القرآن الكریم، ماده سمو، و نیز تفسیر نمونه، ج 1، ص 165 به بعد و نیز بحث «هفت آسمان» كه بدنبال مى‏آید.
5 . راغب اصفهانى، مفردات، ماده رتق، فتق.
6 . استفن ویلیام هاوكینگ، تاریخچه زمان، ترجمه دادفرما، ص 145 - 149، سازمان انتشارات كیهان، 1372 ش.
7 . اریك اوبلاتر، فیزیك نوین، ترجمه بهروز بیضاوى، ص 51 - 52.
8 . ر.ك: رى ویلار و دیگران، كیهان و راه كهكشان، ترجمه سید محمد امین محمدى، ص 34 - 50.
9 . تفسیر نمونه، ج 20، ص 228.
10 . همان، ج 13، ص 394 و ص 395 و تفسیر نور الثقلین ذیل آیه سى‏ام انبیاء.
11 . المیزان، ج 14، ص 278 - 279.
12 . تفسیر صافى، ج 3، ص 347.
13 . ر.ك: نمونه، ج 13، ص 396.
14 . الكافى، ج 8، ص 95 و ص 120 و تفسیر قمى، ج 2، ص 70.
15 . تفسیر كبیر، ج 22، ص 163.
16 . نهج البلاغه، خطبه/ 1.
17 . ایشان آن عبارت را از تفسیر كبیر فخر رازى، ج 22، ص 162 نقل مى‏كند و مى‏گوید: از اول تورات فعلى حذف كرده‏اند.
18 . الجواهر، ج 10، ص 199.
19 . ر.ك: التمهید فى علوم القرآن، ج 6، ص 129 - 139.
20 . مهندس جعفر رضائى‏فر، قرآن و آخرین پدیده‏هاى علمى (اعجازهاى علمى قرآن)، انتشارات فوژان، 1375 ش.
21 . گودرز، نجفى، مطالب شگفت‏انگیز قرآن، ص 17 - 19، از جواد افتخاریان، قرآن و علوم روز، ص 235، نقل مى‏كند.
22 . مطالب شگفت‏انگیز، ص 18، از سر گذشت زمین، ژرژگاموف، ترجمه دكتر محمود بهزاد، ص 43، نقل مى‏كند.
23 . دكتر بوكاى، مقایسه‏اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس ذبیح الله دبیر، ص 189 - 201.

ابلیس وشیطان

فرق بين ابليس و شيطان چيست؟

ابليس نام شيطاني است كه وقتي از طرف خداوند همراه فرشتگان مأمور سجده به آدم شد، از فرمان خدا تخلّف كرد و رانده درگاه الهي شد و به وسوسه انسان‏ها پرداخت.
شيطان به نيروهاي گمراه كننده و وسوسه‏گر و متجاوز نيز اطلاق مي‏شود؛ چنانكه در قرآن مجيد آمده است: «...شياطين الانس و الجن...»(3).

آيا شيطان موجودي داراي اختيار است؟

شيطان و به طور كلّي جنيان موجوداتي داراي اختيار و مكلّف مي‏باشند؛ از همين رو وي برخلاف فرمان خداوند نسبت به سجده حضرت آدم«عليه السلام» عمل كرد و خداوند او را طرد كرد و مورد استحقاق لعن و نفرين و كيفر الهي قرار گرفت؛ بنابراين استحقاق عقوبت او به خاطر داشتن اختيار و در نتيجه معصيّت و استكبار ورزيدن او است.

شيطان چند تاست؟

همان گونه كه از آيات قرآن استفاده مي‏شود، دو گروه شياطين وجود دارند:
يك گروه شياطين جنّي مي‏باشند كه از جنود ابليس بوده از رهگذر وسوسه، انسان‏ها را منحرف مي‏سازند.
ديگر شياطين انسي، يعني انسان‏هاي طغيانگر و گمراه كننده كه با القاي شبهات و طرح برنامه‏هاي انحرافي، موجبات گمراهي انسان‏ها را فراهم مي‏سازند.

پرسش و پاسخ قرانی

  چرا خداوند متعال حتى يكى از زنان را به مقام نبوت و امامت نرساند؟

پاسخ: از ديدگاه قرآن، افراد انسان (چه مرد و چه زن) از نظر حقيقت انسانيت و مسائل ارزشى يكسانند و هيچ يك بر ديگرى جز به تقوا و عمل صالح بيشتر، برترى ندارد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيـكُمْ» (حجرات، 13); «مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ; (نحل، 97) هر كس، مرد يا زن، كار شايسته كند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگى پاكيزه [و نيكو]يى و حيات [واقعى] مى بخشيم و يقيناً بهتر از آن چه انجام داده اند به آنان پاداش مى دهيم.»

قرآن، اگر در جايى از مردان شايسته اى همچون لقمان حكيم سخن مى گويد، در جاى ديگر نيز از زنان شايسته نام مى برد; مانند: حضرت مريم(عليها السلام) (آل عمران، 42) و همسر فرعون (تحريم، 11) و...

همان گونه كه مردان، داراى انديشه، اراده و اختيارند و براى رسيدن به تكامل و قرب الهى، وظايف و تكاليفى بر عهده آن هاست، زن ها هم همين گونه هستند و در اين جهت، هيچ امتيازى بين زن و مرد وجود ندارد; ولى در بعضى احكام و وظايف با يكديگر متفاوتند. وظايفى، به عهده مردان است و بر عهده زنان نيست و بالعكس; و اين تفاوت به خاطر اين است كه طبيعت و آفرينش زن و مرد متفاوت است.

خداى متعال، به مقتضاى حكمت بالغه خود و مصالح و مفاسدى كه پشتوانه احكام اوست، وظايفى براى مرد و وظايفى براى زن معين كرده است; همان طور كه مرد نمى تواند فرزندى به دنيا بياورد، زن هم نمى تواند برخى از كارهاى طاقت فرسا، چون: امامت، رهبرى، سياست و كشوردارى را به عهده بگيرد. (هر كسى را بهر كارى ساختند.) در علم فيزيولوژى هم گفته شده كه زنان از نظر مغز، قلب، شريان ها، اعصاب و عضلات بدنى، با مردان تفاوت دارند. در زندگى زنان، «احساس» و در حيات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان اين گونه هستند)، و به خاطر همين تفاوتى كه در آفرينش زن و مرد وجود دارد، قوانين اسلام هم با آفرينش انسان سازگار است; به همين جهت، در اسلام، وظايف و تكاليف عمومى در اجتماعى كه به تعقل و صلابت بيشترى نياز دارد، مانند: حكومت، امامت، قضاوت، جهاد ابتدايى و... به عهده مردان قرار داده شده است و وظايفى را كه ارتباطش با احساس، بيشتر از تعقّل است و زن، بهتر از مرد مى تواند از عهده آن برآيد; مانند: پرورش و تربيت اولاد و آشنا كردن آن ها به وظايف اجتماعى، تدبير منزل و... مخصوص زنان قرار داده است.

از جهت ديگر، به خاطر اين كه عفت و عصمت زن اهميت زيادى دارد، خداوند متعال، بعضى از كارهاى اجرايى، مانند: امامت، قضاوت و... را ـ كه سركار انسان با نامحرمان زياد است ـ به عهده مردان گذاشته; به هر حال، اين طور مسائل و تفاوت در وظايف، دليل برترى مرد بر زن نيست; زيرا از نظر اسلام كمال هر انسان در چهره وظايف محوّله به او ظهور مى نمايد و خوبى و برترى هر يك از زن و مرد، در گرو اين است كه در قبال مسئوليتى كه دارد، متعهد و پرهيزگارتر باشد و خلاصه، معيار برترى، ايمان، عمل صالح، اخلاص و... كوشا بودن در عمل و تقوا و پرهيزگارى است، و فضيلت و مقامى كه زن بوسيله گرم نگه داشتن محيط خانواده و تربيت فرزندان و خوب شوهردارى مى تواند به دست آورد، كمتر از فضيلت جهاد در راه خدا نيست.

علاوه بر آن، زن مى تواند مسؤوليت انجام دادن بعضى از كارهاى اجتماعى و هنرى از قبيل: امور تربيتى، پزشكى، خياطى و ديگر امور هنرى را به عهده بگيرد.(1)

تا اين جا روشن شد كه در اسلام هيچ كمالى از كمالات معنوى، مشروط به مرد بودن يا ممنوع بودن زن نيست; نه مذكر بودن شرط كمال و نه مؤنث بودن مانعى براى آن است.

راه كمال براى هر دو گروه باز است و هر كسى به اندازه استعداد خاص خود اين راه را طى مى كند و آن چه مورد تمايز است، كارهاى اجرايى است كه مربوط به ساختمان بدن انسان است و بر اساس ويژگى هاى جسمى طرفين توزيع شده است.

در آن چه مايه كمال است، تفاوتى بين زن و مرد نيست و آن چه موجب تفاوت است، نقشى در كمال ندارد.


1. ر.ك: مبانى حكومت اسلامى، آية الله سبحانى، ص 239 ـ 244، نشر توحيد / تفسير الميزان، علامه طباطبائى(رحمه الله)، ج 2، ص 271 ـ 276 / زن در آينه جلال و جمال، آيت الله جوادى آملى.