پرسش و پاسخ قرانی

  چرا آسيه، همسر فرعون، با اين كه مى دانست فرعون هرگز به خدا ايمان نمى آورد، هيچ وقت از وى جدا نشد؟

پاسخ: اولا معلوم نيست، آسيه، چنين اعتقادى نسبت به ايمان نياوردن فرعون داشته است; شاهدش اين كه، لحظه اى كه فرعون از ايمان وى آگاهى يافت، مهر سكوت را شكسته و از فرعون خواست تا از خواب غفلت، بيدار شود.(1)

ثانياً آسيه به خاطر اين كه همسر فرعون بود، در حقيقت در خانه او گرفتار بود، از اينروست كه قرآن مى فرمايد: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّــلِمِينَ; (تحريم، 11) و خداوند براى مؤمنان به همسر فرعون مثال زده است، در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!»

بالاخره آسيه، زير شكنجه فرعون به شهادت رسيد و اين گونه خداوند او را از دست فرعون نجات داده، دعايش را مستجاب كرده و در آن لحظات آخر جايگاه وى را در بهشت به او نشان داد.(2)


1. ر.ك: بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 13، ص 164ـ165، داراحياءالتراث العربى.
2. ر.ك: تفسير الميزان، همان، ج 19، ص 344ـ346 / زنان نمونه، على شيرازى، ص 17، دفتر تبليغات اسلامى

جایگاه زن درقرآن

  زن در قرآن از چه جايگاهى برخوردار است؟

پاسخ: آن چه حقيقت انسان را تشكيل مى دهد، قلب و روح انسانى است. از ديدگاه قرآن، زن و مرد از «نفس واحده» خلق شده اند: «يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْس وَ حِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نساء، 1) بنابراين، مايه اصلى آفرينش زن و مرد يكى بوده، هيچ يك بر ديگرى ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: «وَ مِنْ ءَايَـتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَـت لِّقَوْم يَتَفَكَّرُونَ». (روم، 21)

عمده تفاوت هايى كه مى توان بين زن و مرد در نظر گرفت، عبارتند از:

1. تفاوت هاى روحى روانى: خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلانى تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاى جسمانى: مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشى، قرآن هر دو را يكسان مى داند و ملاك برترى و ترجيح را تقواى بيشتر انسان قرار مى دهد; چه زن باشد و چه مرد: «يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَـكُم مِّن ذَكَر وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَـكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.» (حجرات، 13)

خداوند در مورد اعمال مكلفين، يكسان برخورد مى كند: «أَنِّى لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَـمِل مِّنكُم مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْض...» (آل عمران، 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است; از

هر كس كه باشد: «مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ.» (نحل، 97) بنابراين، اين جا بايد ميان مسائل حقوقى و ارزشى فرق گذاشت.

قرآن در مسائل ارزشى، زن و مرد را يكسان دانسته; چون انسانيت آن ها مورد نظر است; اگر مى بينيم قرآن در جايى از مردان شايسته، مانند لقمان حكيم سخن مى گويد، (لقمان، 12) در جايى ديگر از زنان شايسته، مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مى برد. (تحريم، 11; آل عمران، 43 و...) قرآن هم چنان كه همه حقايق را بيان كرده، از مقام والاى زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودى شخصيت او را معرفى كرده است.

امّا در مسائل حقوقى، چون تفاوت هايى ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعى حقوق اين دو نمى تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقى مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بى بهره باشند و بالعكس.

در برخى از جوامع، حقوق زنان، پايمال شده است; مثل برخوردى كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مى كردند. قرآن از زنان حمايت جدى كرده، مى فرمايد: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاُْنثَى ظَـلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَ رَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُون أَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ.» (نحل، 58و59) قرآن با توجه

به اختلاف تكوينى زن و مرد ـ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس، لازمه وجود و ذات آنان است ـ تمام حقوقى كه براى مردان قرار داده، براى زنان نيز مقرر كرده است و در مواردى كه براى يكى از اين دو جنس، حقوق بيشترى قرار داده، وظايف بيشترى نيز بر عهده او نهاده است. قرآن در زمينه تساوى حقوق مى فرمايد: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ...; (نساء، 32) آرزو مكنيد چيزهايى را كه خداوند برخى را بر برخى ديگر به آن فزونى داده است، مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اى است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اى.»

در اين قسمت به بخشى از حقوق زنان در اسلام اشاره مى كنيم:

1. حقوق اجتماعى: از جمله حقوق اجتماعى، حقوق خانواده است; مثل: حق انتخاب همسر، مسكن، مهر، نفقه، حضانت اطفال تا سنين معين، حق دريافت اجرت براى كارهاى خانه و...
2. حق مالكيت استقلالى در كنار مردان: «لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا.» (نساء، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اى در فقه اسلامى دارد.
3. از نظر قرآن، حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتى كه موجب اخلال در روابط خانوادگى و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است; چنان كه دختران حضرت شعيب ـ على نبيناوآلهوعليه السلام ـ چنين بودند. (قصص، 23 ـ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحى و جسمى زن كه مقتضاى آفرينش حكيمانه اوست، از برخى كارهاى سخت و دشوار، هم چون: شركت در جهاد و قضاوت و... ـ مگر در موارد خاص ـ معاف شده است.

زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقى كه دارد، وظايفى نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند و در قرآن به بسيارى از آن ها اشاره شده است.

البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمى گنجد.(1)


1. ر.ك: ممتحنه، 12 / زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادى آملى، مبحث زن در قرآن، ص 66 ـ 67، نشر فرهنگى رجاء / شخصيت زن از ديدگاه قرآن، ص 23 ـ 32، هادى دوست محمدى، سازمان تبليغات اسلامى / حقوق مدنى زوجين در زمان زناشويى دائم از نظر قرآن، دكتر محمدباقر محقق، بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى(رحمه الله) ـ حقوق خانواده، لنگرودى و...

جایگاه زن درقرآن

  زن در قرآن از چه جايگاهى برخوردار است؟

پاسخ: آن چه حقيقت انسان را تشكيل مى دهد، قلب و روح انسانى است. از ديدگاه قرآن، زن و مرد از «نفس واحده» خلق شده اند: «يَـأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْس وَ حِدَة وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَنِسَآءً; (نساء، 1) بنابراين، مايه اصلى آفرينش زن و مرد يكى بوده، هيچ يك بر ديگرى ترجيح ندارد. به بيان قرآن هر دو مكمل و نيازمند هم هستند: «وَ مِنْ ءَايَـتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاََيَـت لِّقَوْم يَتَفَكَّرُونَ». (روم، 21)

عمده تفاوت هايى كه مى توان بين زن و مرد در نظر گرفت، عبارتند از:

1. تفاوت هاى روحى روانى: خداوند، زن را با عاطفه تر و مرد را عقلانى تر خلق كرده و هر دو در كنار يكديگر مكمل هم هستند; 2. تفاوت هاى جسمانى: مذكر و مؤنث بودن و... امّا در مسائل ارزشى، قرآن هر دو را يكسان مى داند و ملاك برترى و ترجيح را تقواى بيشتر انسان قرار مى دهد; چه زن باشد و چه مرد: «يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَـكُم مِّن ذَكَر وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَـكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ.» (حجرات، 13)

خداوند در مورد اعمال مكلفين، يكسان برخورد مى كند: «أَنِّى لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَـمِل مِّنكُم مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْض...» (آل عمران، 195)، نزد خداوند، عمل صالح ملاك است; از

هر كس كه باشد: «مَنْ عَمِلَ صَــلِحًا مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ.» (نحل، 97) بنابراين، اين جا بايد ميان مسائل حقوقى و ارزشى فرق گذاشت.

قرآن در مسائل ارزشى، زن و مرد را يكسان دانسته; چون انسانيت آن ها مورد نظر است; اگر مى بينيم قرآن در جايى از مردان شايسته، مانند لقمان حكيم سخن مى گويد، (لقمان، 12) در جايى ديگر از زنان شايسته، مانند همسر فرعون و حضرت مريم نام مى برد. (تحريم، 11; آل عمران، 43 و...) قرآن هم چنان كه همه حقايق را بيان كرده، از مقام والاى زن نيز دفاع نموده و حقيقت وجودى شخصيت او را معرفى كرده است.

امّا در مسائل حقوقى، چون تفاوت هايى ميان زن و مرد وجود دارد و يكسان نيستند، به طور طبيعى حقوق اين دو نمى تواند يكسان باشد; ممكن است حقوقى مربوط به زن ها باشد و مردان از آن بى بهره باشند و بالعكس.

در برخى از جوامع، حقوق زنان، پايمال شده است; مثل برخوردى كه در دوران جاهليت با دختران داشتند و آن ها را زنده به گور مى كردند. قرآن از زنان حمايت جدى كرده، مى فرمايد: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالاُْنثَى ظَـلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَ رَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُون أَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ.» (نحل، 58و59) قرآن با توجه

به اختلاف تكوينى زن و مرد ـ جز در موارد مخصوص كه فرق گذاردن بين اين دو جنس، لازمه وجود و ذات آنان است ـ تمام حقوقى كه براى مردان قرار داده، براى زنان نيز مقرر كرده است و در مواردى كه براى يكى از اين دو جنس، حقوق بيشترى قرار داده، وظايف بيشترى نيز بر عهده او نهاده است. قرآن در زمينه تساوى حقوق مى فرمايد: «وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْض لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ...; (نساء، 32) آرزو مكنيد چيزهايى را كه خداوند برخى را بر برخى ديگر به آن فزونى داده است، مردان را از آن چه كسب كرده اند، بهره اى است و زنان را از آن چه كسب كرده اند بهره اى.»

در اين قسمت به بخشى از حقوق زنان در اسلام اشاره مى كنيم:

1. حقوق اجتماعى: از جمله حقوق اجتماعى، حقوق خانواده است; مثل: حق انتخاب همسر، مسكن، مهر، نفقه، حضانت اطفال تا سنين معين، حق دريافت اجرت براى كارهاى خانه و...
2. حق مالكيت استقلالى در كنار مردان: «لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَ لِدَانِ وَالاَْقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْكَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا.» (نساء، 7) مگر در مورد نذر كه حكم ويژه اى در فقه اسلامى دارد.
3. از نظر قرآن، حضور زن در اجتماع و بيرون از خانه در صورتى كه موجب اخلال در روابط خانوادگى و عفاف او نشود و شوهرش او را منع نكند، جايز است; چنان كه دختران حضرت شعيب ـ على نبيناوآلهوعليه السلام ـ چنين بودند. (قصص، 23 ـ 28)
4. در اسلام با توجه به لطافت روحى و جسمى زن كه مقتضاى آفرينش حكيمانه اوست، از برخى كارهاى سخت و دشوار، هم چون: شركت در جهاد و قضاوت و... ـ مگر در موارد خاص ـ معاف شده است.

زن نيز هم چون مرد در برابر حقوقى كه دارد، وظايفى نيز بر عهده دارد كه بايد به آن ها عمل كند و در قرآن به بسيارى از آن ها اشاره شده است.

البته بيان تمام حقوق زنان از ديدگاه اسلام و قرآن در اين اندك نمى گنجد.(1)


1. ر.ك: ممتحنه، 12 / زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادى آملى، مبحث زن در قرآن، ص 66 ـ 67، نشر فرهنگى رجاء / شخصيت زن از ديدگاه قرآن، ص 23 ـ 32، هادى دوست محمدى، سازمان تبليغات اسلامى / حقوق مدنى زوجين در زمان زناشويى دائم از نظر قرآن، دكتر محمدباقر محقق، بنياد قرآن / نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهرى(رحمه الله) ـ حقوق خانواده، لنگرودى و...

تصویر(مظلومیت شیعه )

معرفی نرم افزار

گوهرهاي حکيمانه
 

كتاب - حكمت و عرفان

ناشر:انتشارات خادم الرضا (ع)
قيمت 11000 ريال
گردآوري: مهدي عاصمي
ويراستار:سيد علي تهراني
نوبت چاپ:سوم - 1384
قطع:رقعي
تحويل تهران ۳ روز - شهرستان يك هفته
 
  بازگشت
 
 
اضافه به سبد خريد
مشاهده سبد خريد

تازه هايي از بقية الاولياء حضرت آية الله بهجت (مدظله العالي)

وظیفه ما درقبال قرآن

 وظيفه ما در قبال قرآن

مسلمان بودن و بيگانگى با قرآن، سازگار نيست.

اعتقاد به اسلام و ناآشنائى نسبت به كلام الله مجيد، زشت و نكوهيده و ننگ است. و...

بنده خدا بودن و با پيامبر خدا، انس نداشتن، عجيب و باور نكردنى است. ادعاى دوستى خدا كردن ولى كلام دوست را نخواندن و نفهميدن، قابل قبول نيست. با اين حساب، وظيفه يك مسلمان، نسبت به قرآن كريم، آنست كه اين كتاب آسمانى را كه مجموعه پيام‏هاى الهى و وحى خداوند به پيامبر، و حاوى دين اوست، در مرتبه اول بتواند درست بخواند، از آن پس، معنى آيات و مفهوم سوره‏ها را درك كند و در مرحله سوم، به دستورات قرآن عمل كند، و در عمل هم، اخلاص داشته باشد... و در راه تحقق بخشيدن به اهداف آن و اجراى قوانينش در سايه يك حكومت و نظام اسلامى بكوشد.

«خواندن‏»، «فهميدن‏»، «عمل كردن‏»، «پياده كردن در جامعه‏»...

گرچه شناخت تفصيلى قرآن و آشنائى با درياى مواج حقايق آن و چشيدن و سيراب‏شدن از كوثر زلال و گواراى معارفش، در علم تفسير و كتب مفصل ميسر است ولى بدست آوردن شناختى كلى و اجمالى نسبت به كل اين كتاب مبارك و محتواى سوره‏هاى آن، حداقل كارى است كه براى هر مسلمان، ضرورى است. و... هدف از تنظيم اين نوشته، بيشتر كسب همين شناخت اجمالى براى علاقه‏مندان، بخصوص جوانان عزيز و دانش‏آموزان گرانقدر مى‏باشد.

شناخت اينكه: قرآن چيست؟ و چه هدف و نقشى دارد و به چه كار مى‏آيد؟ و چه مطالبى در آن است؟...

در اينجا بد نيست كه چند جمله از امام خمينى - اطال الله عمره - كه عرفان مجسم است و حيات‏بخش مسلمين و آبروبخش اسلام در اين قرن و اين جهان و آشناترين قرآن شناس، به معارف اين پيام آسمانى، نقل كنيم:

«قرآن، غنى‏ترين كتاب‏هاى عالم است در تعليم و تربيت. (18/9/60)

«قرآن و اسلام، مهجور و مظلوم است. براى اينكه مهجوريت قرآن و مهجوريت اسلام، به اين است كه مسائل مهم قرآنى و مسائل مهم اسلامى يا بكلى مهجور است، يا برخلاف آنها، بسيارى از دولتهاى اسلامى قيام كردند...» (21/11/60)

«قرآن، بايد در تمام شؤون زندگى ما حاضر باشد.» (21/11/60)

«قرآن كريم، فشرده‏اى از تمام خلقت، و تمام چيزهائى كه در بعثت بايد انجام بگيرد. قرآن كريم، يك سفره‏اى است كه خداى تبارك و تعالى بوسيله پيغمبر اكرم در بين بشر گسترده‏است كه تمام بشر از آن، هر يك به مقدار استعداد خودش استفاده مى‏كند.» (11/3/60)

«بايد همگان افكار خودشان را متوجه كنند به اين كتاب بزرگ، تااينكه با اين كتاب بزرگ را بطورى كه هست و بطوريكه ما مى‏توانيم از او استفاده كنيم. همه استفاده كنند. و قرآن آمده است براى استفاده همه طبقات، هر كس به مقدار استعداد خود.» (11/3/60)

اينك، به چند بحث كلى، بصورت خيلى فشرده، پيرامون قرآن كريم، اشاره مى‏كنيم، تا برسيم به توضيح پيرامون تك‏تك سوره‏هاى قرآن:

 

آشنایی با سوره های قرآن

  فرقان [جدا كننده]

فرقان يكى از نامهاى قرآن است. به اين اعتبار كه اين كتاب، جدا كننده حق از باطل و هدايت از گمراهى است. به آيه اول رجوع شود.

اين سوره كلا در تقويت روحى پيامبر در تبليغ مكتب و استقامت در روياروئى با مشركين و عناد و لجاجت آنهاست. طرح كردن قيامت و حسرت‏هاى مردم در آن روز، براى بيدار كردن وجدان بشرى از غفلت است. در اين سوره از نعمتهاى خورشيد، شب و روز، باد و دريا و ... ياد شده و از آيه 63 به بعد صفات متعددى براى «عباد الرحمن‏» آمده است. در مكه نازل شده و 77 آيه دارد.

آرماگدون

 كلمه‌ آرماگدون‌ از كلمه‌ «مگيدو» (مجدّو) كه‌ شهر مهمي‌ در فلسطين‌ قديم‌ بود ريشه‌ گرفته‌ است‌. بسياري‌ از محققان‌ فكر مي‌كنند كه‌ آرماگدون‌ از «هرمجدون‌» به‌ معني‌ «تپه‌ مجدّو» گرفته‌ شده‌ باشد. اين‌ ناحيه‌ تاريخي‌ غني‌ دارد. حفاري‌هاي‌ انجام‌ شده‌، بيست‌ دوره‌ اشغال‌، از تاريخ‌ چهار هزار سال‌ قبل‌ از ميلاد تا چهار صد و پنجاه‌ سال‌ قبل‌ از ميلاد مسيح‌ (ع‌) را نشان‌ مي‌دهد. «مجدّو» در 18 مايلي‌ «بندر حيفا» در اسراييل‌ شمالي‌ و 55 مايلي‌ شمال‌ بيت‌ المقدس‌ واقع‌ است‌
2- چه‌ در كتاب‌ مكاشفات‌ يوحنا به‌ آرماگدون‌ اشاره‌ شده‌ امّا چيزي‌ در باره‌ اينكه‌ نيروهاي‌ نظامي‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ در منطقه‌ به‌ يكديگر حمله‌ مي‌كنند بيان‌ نگرديده‌ است‌. ليكن‌ ذكر شده‌ كه‌ اين‌ نيروها در دشت‌ مگيدو جمع‌ شده‌ و از اين‌ منطقه‌ هموار و وسيع‌ به‌ عنوان‌ پهنه‌اي‌ جهت‌ آماده‌ شدن‌ براي‌ حمله‌ بزرگ‌ استفاده‌ مي‌كنند
3- از كتاب مقدس چنين برداشت مي شود كه نيروهاي خير و شر در اين منطقه باهم رو در رو خواهند شد و در نهايت حضرت عيسي (ع) پيروز و صلح و صفا را به ياري خداوند.در دنياحاكم خواهد كرد.
4- در عقايد صهيونيسم مسيحي اين عقيده رايج است كه هر ملتي عليه يهود باشد دشمن خداست و نيروهاي شر آرماگدون را تشكيل خواهند داد. ولي حقيقت اين است كه بطلان اين عقيده آنقدر آشكار است كه جاي بحث ندارد. به عبارات زير نگاه كنيد:
- قوم يهود در زمان خود حضرت موسي (ع) نيز همواره با بهانه گيريهاي متعدد از اطاعت خداوند منحرف مي َشدند و در قرآن كريم به كرات به اين موضوع اشاره شده است.
-اولين كساني كه رو در روي حضرت عيسي (ع) ايستادندقوم يهود بودند اگر چه مي دانستند اين پيامبر ظهور خواهد كرد.
- اگر چه در كتاب مقدس به ظهور خاتم الانبيا(ص) اشاره شده بودولي با ظهور ايشان ايمان نياوردندچرا كه انتظار داشتند آخرين پيامبر از يهود باشدوهمچون زمان حضرت موسي (ع)آنفدر عهد شكني كردند كه منجر به جنگهاي همچون غزوه بني نضير، خيبر شدند.

با توجه به مطالب فوق آشكار است چه كسي دشمن خداست. آيا خدا امر نكرد كه از مسيح (س) پيروي كنند؟ آيا خدا دستور نداد از محمد رسول الله (ص) اطاعت كنند؟
واضح است كه اين قوم دشمن خداست و روزي خواهد رسيد كه در مقابل منجي عالم بشريت (عج) و حضرت مسيح (س) خواهند ايستاد همچنانكه قبلا ايستادند.

 


آشنایی با سوره های قرآن

  يس [از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر]

در اين سوره كه با پيامبر سخن گفته شده، پايه‏هاى سه گانه دين (توحيد، نبوت، معاد) مطرح شده و نيز حالت مردم را در قبول و رد دعوتها، و سر انجام مجرمين و متقين را در قيامت بيان كرده است.

و از رويش گياه در زمين مرده، روئيدن باغها و ميوه‏ها، زوجيت عمومى در مخلوقات، شب و روز و ماه و خورشيد حركت كشتى‏ها در دريا و ... بعنوان «آيه‏» و نشانه بر خدا ياد شده است.

اين سوره «قلب قرآن‏» هم ناميده شده است. و همچنين به «ريحانة القرآن‏» هم معروف است پنجاه و نهمين سوره‏اى است كه در مكه نازل شده است و 83 آيه دارد.

  فاطر [شكافنده، پديد آورنده]

در اولين آيه، با اين صفت، از خدا ستايش شده، خدائى كه آسمانها و زمين را با شكافتن پرده عدم، بوجود آورد.

نام ديگر سوره «ملائكه‏» است. باز در همين آيه اول از فرشتگان بعنوان رسولانى كه حامل فرمان خدا و مجرى اوامر او در جهان هستند ياد شده است.

اين سوره، شامل قدرت و حكمت و نعمتهاى بزرگ آسمانى و زمينى خداوند، در رابطه با توحيد و ربوبيت اوست و اينكه خلقت انسان و آمد و رفت‏شب و روز و تسخير ماه و خورشيد و آبها و ماهيهاى درياها همه در جهت‏شكر انسان و حركت او بسوى صاحب نعمت و شناختن و اطاعت اوست.

54 آيه دارد و در مكه نازل شده است. به استثناى چند آيه كه مدنى است.

معجم مفسران

معجم يا فرهنگ مفسران

در ميان محققان اسلامى , نگارش طبقات بر بسيارى از علوم انسانى وغيره از دورانهاى كهن , رايج بـود, و لـذا مـعـجـمهايى به عناوين : ((طبقات الاطبا)),((طبقات الحكما)), ((طبقات الفقها)), ((طـبـقـات الـنـحـاة )) و در موضوعات مختلف نگارش يافته و اين نوع تاليفها بيانگر تاريخ علم و محققان آن مى باشد.
نـگارش طبقات مفسران از اواخر قرن نهم يا آغاز قرن دهم شروع شده واز آن پس تا به حال ادامه دارد, و برخى از كتابهايى را كه در اين موضوع نوشته شده اند, يادآور مى شويم :.
1 ـ طـبـقـات المفسرين , نگارش جلال الدين سيوطى (849 ـ 911 ه ق ) وى در اين كتاب , از 136 مفسر نام برده و اين اثر در ليدن به سال 1838 و بعداافست آن چاپ شده است .
2 ـ طبقات المفسرين , محدث متتبع و ارجمند, شمس الدين داوودى (م 945)تلميذ جلال الدين سيوطى .
وى در ايـن كـتـاب نـقـصى را كه در نگارش استادش مشهود بود, تا حدى برطرف كرده و در آن ترجمه , 704 مفسر را آورده است .
وايـن كـتـاب در مـصـر بـه سـال 1972 ميلادى با تعليقات علمى محمد عمر و دربيروت به سال 1403/1983 در 2 جلد چاپ و منتشر شده است .
3 ـ طـبـقات المفسرين , نگارش شيخ صنع اللّه كوزه كنانى (920 ـ 980)خصوصيات اين كتاب در دسـت نـيست , ولى چلبى از آن در كتاب خود ياد كرده است
((5))

و كوزه كنان يكى از روستاهاى بزرگ اطراف تبريز است كه نگارنده در دوران جوانى در سر راه خود به بندر شرفخانه از آنجا ديدن نموده و خاطرات خوشى از آن دارد.
4 ـ طبقات المفسرين , نگارش احمدبن محمد ((ادرنه اى )) كه به سال 1092زنده بوده است .
نسخه خطى اين كتاب در مصر در دارالكتب به شماره 1859موجود است .
5 ـ الـتـفـسير و المفسرون , نگارش محمد حسين ذهبى , وزير اوقاف مصرمى باشد كه وى به سال 1396 هـ ق كـه بـه وسـيـلـه گروهى ربوده و كشته شد ونگارنده در آن روز در مصر بوده و غالبا خطابه هاى مساجد بر محور اين حادثه دور مى زد.
كتاب وى از معروفترين كتابهايى است كه در اين مورد نوشته شده .
او هـرچـنـد, بـنـا بر استيعاب اسامى مفسران , و تفسير آنها ندارد, اما يك تاريخ اجمالى ازمجموع تـفاسير در شيعه و سنى ارائه كرده و هنر بيشتر او در تحليل كتابهاى تفسيرى است كه هم اكنون مرجع محققان مى باشد.
6 ـ مـعجم المفسرين , نگارش عادل نويهض لبنانى كه با مقدمه مفتى جمهورى لبنان , شيخ حسن خالد در 2 جلد منتشر شده است و نسخه اى كه ما در اختيارداريم , تاريخ طبع آن 1403 مى باشد.
ايـن كـتاب , جامع ترين معجمى است كه درباره مفسران قرآن نوشته شده است و حق اين است كه در نـگـارش كـتـاب , ازهـر نـوع اعـمـال نظر تعصب خوددارى كرده , و خواسته است كه مجموع خدمات دانشمندان اسلامى را ارائه كند و تا آنجا كه توانسته است , از مفسران شيعه نام برده است .
ولـى با تمام تقدير و احترامى كه بر اين تاليف و ديگر تاليفها مى گذاريم , بايدبگوييم كه اين كتابها از عهده تبيين خدمات علما و انديشمندان شيعه نسبت به قرآن برنيامده اند و اين بر عهده علماى اين طائفه است كه خدمات خود را به نحوروشن ارائه كنند.
گـذشـته از اينكه ذهبى در كتاب التفسير و المفسرون بيش از حدحق كشى كرده و ما بخشى از انتقادهاى خود را بر اين كتاب در مقدمه اى بر تبيان شيخ طوسى آورده ايم , ولى اين كتاب يك نقد مستقل و مستدل لازم دارد.
در گـذشـته , ابن نديم (م 388) بخشى براى طبقات مفسرين شيعه در كتاب خود گشوده , ولى ناقص است و با مراجعه به كتاب الذريعه مى توان پايه هاى تلاشهاى علماى شيعه را در قلمرو تفسير بـه صورتهاى گوناگون به دست آورد,ولى اين بخش در اجزا مختلف آن پراكنده است , ولى همه اينها نمى تواند ما را ازنگارش كتابى مستقل درباره مفسران شيعه بى نياز سازد.
7 ـ دوست ارجمند و دانشمند ما, جناب آقاى دكتر طالقانى , با فحص فراوان در كتابخانه هاى ايران و مـصـر تـوانـسته است صورتى گويا از كتابهاى تفسيرى شيعه و سنى را در كتابى گرد آورده و منتشر كند, ولى اين كتاب نياز به تكلمه هايى دارد كه مؤلف بايد بر آن بيفزايد.
8 ـ در دارالقرآن حضرت آية اللّه العظمى گلپايگانى (قدس سره ) از مدتهاپيش گروهى سرگرم گردآورى طبقات مفسران شيعه هستند و در اين موردفيشهايى تهيه كرده اند و سعيهايى مبذول داشته اند كه اميد است به همين زودى درافق مطبوعات ديده شود.
10 ـ طـبقات مفسران شيعه (يعنى همين كتاب ) نگارش دوست ارجمند ودانشمند عزيز ما, حجة الاسلام والمسلمين , جناب آقاى شيخ عبدالرحيم عقيقى بخشايشى كه خود از نويسندگان پركار و از هيات تحريريه مجله مكتب اسلام مى باشد.
وى در پـرتـو سـعـى و كـوشش فراوان و با پشتكار شايسته تقدير توانسته است از مجموع كتابهاى تراجم و رجال و فهارس , مفسران شيعه را در هر قرنى به رشته نگارش درآورد, و از اين طريق , اين خلا را پر كند.
بـه حق جهان تفسير و بخش تاريخ مفسران شيعه , به يك چنين كتاب پرارزش كمال نياز را داشته واين نويسنده عزيز وگرامى توانسته است اين نيازرابرطرف كند.
نـگـارنـده نـخستين جلد آن را مطالعه كرده و در اين جلد مفسران شيعه تاچهار قرن آورده شده اسـت كـه آخـريـن آنـها تفسير محمد جعفر قمى است , وهم اكنون جلد سوم اين كتاب در آستانه انتشار است , و با مفسران شيعى قرن يازدهم به بعد آشنا خواهيم شد.
نـگـارش اين كتاب به پايان رسيده و به تدريج منتشر مى شود, ما اين اثر رابه مؤلف محترم تبريك گفته و توفيق فزون از حد او را از خداوند بزرگ خواهانيم .
اگر معنى تقديم و تقريظ تنها ستودن مؤلف و مصنف باشد, مسلما ناقص است , نه من به آن راضى هستم و نه مؤلف معظم خواهان آن است .
بـايـد درپـيـشـگفتار, بيش از حد واقع بينى شود, و اگر انتقادى به نظر رسد, يادآورى شودتا در صورت صحت نقد در اجزا ديگر رعايت شود.
در اينجا دو نكته را يادآور مى شويم :.
1 ـ مـؤلـف گرامى چند نفرى را جز مفسران شيعه شمرده كه قطعا شيعى نيستند, مانند جصاص نويسنده تفسير احكام القرآن كه به سال 370 درگذشته است .
وى از نـويـسـندگان آيات الاحكام سنى است كه در مواردى نيز آرا شيعه را نقل و نقد مى كند, و هـمـچـنين على بن عيسى رمانى , متوفى 384 كه از معتزله اهل سنت بوده است , البته مؤلف در اينجا به كتاب الذريعه اعتماد نموده , ولى نبايد براين حد اكتفا كرد, مرحوم شيخ الباحثين حاج آقا بزرگ تهرانى در الذريعه روش قاضى نوراللّه تسترى را در كتاب مجالس المؤمنين به كار برده , در حـالـى كـه روش او در كـتاب ديگرش كه علماى شيعه را از قرن سوم تا كنون طبقه بندى كرده , كاملابا اثر پيشين مغاير است .
تا تشيع كسى ثابت نشود, بر نگارش زندگى اونمى پردازد.
2 ـ در زنـدگـى هر يك از افراد, از پرداختن به جهات ديگر صرف نظركرده و فقط به كار و اسامى كتب تفسيرى آنها, و در صورت امكان به بيان ويژگيهاى كتابش بپردازند, تا از حجم كتاب كاسته شود و در اندك مجلداتى عرضه شود.
ايـن دو نـظـر كـوچـك از ارزش والاى كـتـاب نمى كاهد, و ما توفيقات مؤلف را از خداوند بزرگ خواهانيم
((6

آشنایی با سوره های قرآن

  لقمان

سوره به نام لقمان حكيم است و در آيات 12 تا 20 موعظه‏هاى حكيمانه‏اى را از لقمان به پسرش بيان كرده است، كه درباره خدا و دين و برخورد انسانى با مردم و ميانه روى در رفتار است.

در مجموع، اين سوره، پيام توحيد و حكمت و معرفت و معاد را بيان مى‏كند و فطرت بشرى آدميان را مورد خطاب قرار مى‏دهد تا از طريق توجه به نعمتهاى الهى، به شناخت و اطاعت او گردن نهاده و به سعادت ابدى برسد.

در مكه و نزديكيهاى هجرت نازل شده است و داراى 34 آيه مى‏باشد.

  روم [نام كشورى است]

در آغاز سوره، از پيروزى روم پس از شكست‏خوردنش از ايران خبر مى‏دهد. اين پيشگوئى و حادثه مربوط به صدر اسلام است و در واقع نويد پيروزى امت مسلمان را پس از شكست دو ابر قدرت آن روز جهان مى‏دهد و تقويتى است براى مسلمين آن روز كه مورد آزار مشركين مكه قرار داشتند و آينده‏اى تابناك را در افق حيات بشرى نشان مى‏دهد در چندين آيه متوالى آيات و نشانه‏هاى الهى را با ذكر مصداق، از مخلوقات و پديده‏هاى زمينى و آسمانى بيان كرده، سپس انسانها را متوجه فطرت خدا آشناى خودشان مى‏كند: آيه 30 و 42 و در نهايت، باز گريزى است به مسئله مهم يعنى معاد و حيات جاودان پس از مرگ.

هفتاد و نهمين سوره‏اى است كه با 60 آيه، در مكه و قبل از هجرت نازل شده است.

 

تاويل

تاويل چيست ؟

 در بخش محكم و متشابه به لحاظ اين كه واژه ((تاويل )) در آيه به كار رفته ,سخن ازتاويل است به هـمـيـن سـبـب مـفـسـران و نـيز محققان علوم قرآن بحث هاى گسترده اى در اين راستا طرح نـمـوده انـد,كـه بـيـشـتر جنبه تفسيرى دارد, نه علوم قرآنى در عين حال به خاطرآشنايى با اين موضوع ,خيلى خلاصه به برخى از ديدگاه ها اشاره مى شود. بـرخـى گـفته اند تاويل همان تفسير است ((واو)) در:(والراسخون فى العلم ) ((عاطفه ))است كه هـمـان گـونه كه خداى سبحان تاويل و تفسير قران را مى دانند ژرف انديشان نيزتفسير قرآن را مى دانند. بـرخـى گـفـتـه اند تاويل از سنخ مفاهيم است , ليكن نه مفهوم ظاهر و واژگان گفتارى آيه كه ممكن است همه بفهمند,بلكه مفهوم و معناى مخالف معناى ظاهر آيه . مـرحـوم عـلامـه (ره ) در الميزان تاويل را از سنخ مفهوم نمى داند بلكه عينيت خارجى وحقايق را تاويل مى داند, همانند تاويل يك رؤيا وقتى كسى رؤيايى را در خواب مشاهده مى كند, اين رؤيا يك عـيـنـيـت خارجى دارد و آن زمانى است كه در خارج تحقق پيدا كند مانند اين كه يوسف در رؤيا مـشاهده كرد يازده ستاره و ماه و خورشيد بر اوسجده كردند, كه تاويل آن به سجده افتادن يازده برادر و مادر و پدر وى كه در زمان حكومت دارى يوسف در مصر اتفاق افتاد, مى باشد ((306)) . گرچه علامه بر اين سخن پا فشارى دارد و بحث هاى مبسوط و عميق در مورد تاويل طرح فرموده اسـت ,لـيـكن اين برداشت با فضاى سخن اين آيه سازگار نيست البته ممكن است براى همه چيز تـاويل باشد, يعنى همان حقيقت و عينيت خارج ليكن تاويل به معناى تفسير نيز هست و در فضاى ايـن آيـه سخن از تفسير و برداشت از آيه هاقرآن است سخن از فهميدن آيه هامتشابه است سخن از خطر پيروى از متشابهات است سخن از برداشتهاى انحرافى و تحميل آنها بر قرآن است در مجموع سخن از مفاهيم است درچنين فضايى منظور از تاويل مى تواند همان تفسير باشد كه آيه مردم را بر دو گـروه تـقـسـيـم كرد يك گروه براى ايجاد فتنه و دين تراشى پيرو متشابهات هستند گروه ديـگركه حق باورند, به همه ايمان دارند و ژرف نگرند,متشابه را به دامن محكم برمى گردانند, تا بـرداشـت صـحـيـح به دست آورند و اينها همان راسخان در علم با مراتبى كه دارند هستند پيش داورى و تـفـسـيـر به راى نمى كنند تسليم حق هستند و با تدبر صحيح در قرآن در اعماق درياى بى كران معارف عواصى مى كنند ,كه دو ويژگى مهم وجودآنها را فراگرفته است يكى حق باوى و ديـگـرى ژرف انديشى و رسوخ در علم بر اين اساس ((واو)) در ((رالراسخون فى العلم )) مى تواند عاطفه باشد نه مستانفه و مضمون آيه اين مى شودكه تفسير قرآن را كسى جز خداوند و راسخان در علم نمى دانند البته راسخان در علم همه در يك مرحله نيستند, ژرف انديشانى چون عترت (ع ) در بـالا مـرتـبـه رسـوخ در علم كه قرآن ناطق هستند آنها نوعى از معارف را غواصى مى كنند, چون خودمتصل به وحى و معارف قدسى هستند پيروان آنها كه سلوك راه آنها را دارند و بهره اى از ژرف انـديـشـى دارنـد, بـهـره اى از تـفسير و تبين آيات الهى خواهند داشت با اين بيان اگردر روايات راسخان در علم را به عترت رسول اللّه (ص ) تفسير شده , به لحاظ مصداق بارز و فرد اعلى مى باشد نـه از آن جهت كه منحصر در آنها باشد:((عن ابى عبداللّه (ع )نحن الراسخون فى العلم ونحن نعلم تـاويـلـه ))((307)), ((از امام صادق (ع ) نقل مى كند كه فرموده است كه راسخان در علم كه تاويل قرآن را مى داند ما هستيم )). خود روايت راسخان در علم را داراى مراتب معرفى مى كند,رسول اللّه (ص ) راافضل از همه معرفى مـى نمايد:((فرسول اللّه (ص ) افضل الراسخين فى العلم ))((308)),((رسول اللّه (ص ) برترين فرد از راسخان در علم مى باشد)).

آشنایی با سوره های قرآن

  طه [رمزى است‏خطاب به پيامبر اسلام]

در اين سوره، خطاب به پيامبر اكرم، داستان شگفت موسى و برخوردش را با فرعون و جادوگران و شيوه انحرافى سامرى را درحركت ارتجاعى او در جامعه بسوى شرك و نجات قوم بنى اسرائيل از چنگ نظام فرعونى را بيان كرده تا دلگرمى پيامبر و آموزش مسلمين فراهم آيد. در قسمت آخر سوره از فرمان سجده بر آدم و اغواى ابليس و هبوط و خروج آدم از بهشت‏ياد شده است.

از سوره‏هاى مكى است و 135 آيه دارد. و به نام سوره «حكيم‏» هم ياد شده است و نام ديگرش هم سوره «كليم‏» است.

  انبياء [پيامبران]

در ابتداى سوره، اساس دعوت پيامبران، فرجام پيروان و مخالفان، موضعگيرى خصمانه مشركين با آئين توحيدى بيان شده و در خلال سوره، يادى از سرگذشت: ابراهيم، لوط، اسحاق، يعقوب، نوح، داود، سليمان، ايوب، اسماعيل، ادريس، يونس، زكريا و يحيى به ميان آمده است.

و نيز از قيامت و معاد، كه در كنار توحيد، سر لوحه دعوت همه انبياء است، در پايان سوره ياد شده است. در واقع، اين سوره، با بيان اين معارف اتمام حجتى است براى هر دو گروه موافق و مخالف. و هشدار اينكه در محكمه قيامت، به حساب‏ها رسيدگى خواهد شد.

شصت و دومين سوره‏اى است كه در سال 6 بعثت در مكه فرود آمده و داراى 112 آيه مى‏باشد.

 حج [قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است]

از آيه 26 تا 37 از ساختن كعبه و فوائد و آثار فريضه اجتماعى - سياسى - عبادى حج و اعمال اين عبادت، سخن به ميان آمده است. و قبل از آن، از هيبت و عظمت بر پا شدن قيامت، در 10 آيه سخن گفته شده است.

مبدء و معاد و جدال و جهاد با مشركين از مطالب مهم ديگر اين سوره مى‏باشد. و در چند جا هم از قدرت مطلقه خدا در دنيا و آخرت ياد مى‏شود.

در سال 3 هجرى در مدينه بعد از سوره نور نازل شده و 78 آيه دارد.

  مؤمنون [ايمان آوردگان]

در 11 آيه اول صفات و ويژگيهاى مؤمنين را از قبيل: خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زكات، حفظ عفت، امانت دارى، بيان مى‏كند و سپس به خلقت انسان و نعمتهاى خدا و دعوت انبياء و معاد مى‏پردازد. عكس العمل اقوام در برابر دعوت نوح و موسى و عيسى و كلا انبياء الهى در اين آيات آمده است.

118 آيه دارد و از سوره‏هاى مكى قبل از هجرت است.

  نور خداوند نور آسمانها و زمين و تجلى بخش هستى است.

آيه 35 و بعد از آن مطالعه شود كه آيه معروف (الله نور السموات ...) است. داستان «افك‏» هم در آيه 11 بيان شده است.

اين سوره، از سوره‏هاى مدنى است و مشتمل بر آيات حدود الهى و نمونه‏هاى ديگرى از تشريع و قانونگذارى و حجاب و مسائل تربيتى و آداب و اخلاق معاشرت و ورود به خانه‏ها و كنترل چشم از گناه و رعايت عفت و ترك خودآرائى و خودنمائى زنان در خارج از خانه مى‏باشد. پيام سوره، گردن نهادن به دين خدا و اطاعت از فرستاده اوست.

64 آيه دارد و در حدود سال 10 هجرى نازل گشته است. در حديث است كه «با تلاوت اين سوره، عفت‏خانواده و اولاد خود را حفظ كنيد. نيز: به زنان اين سوره را بياموزيد كه داراى موعظه است.

  فرقان [جدا كننده]

فرقان يكى از نامهاى قرآن است. به اين اعتبار كه اين كتاب، جدا كننده حق از باطل و هدايت از گمراهى است. به آيه اول رجوع شود.

اين سوره كلا در تقويت روحى پيامبر در تبليغ مكتب و استقامت در روياروئى با مشركين و عناد و لجاجت آنهاست. طرح كردن قيامت و حسرت‏هاى مردم در آن روز، براى بيدار كردن وجدان بشرى از غفلت است. در اين سوره از نعمتهاى خورشيد، شب و روز، باد و دريا و ... ياد شده و از آيه 63 به بعد صفات متعددى براى «عباد الرحمن‏» آمده است. در مكه نازل شده و 77 آيه دارد.

آشنایی با سوره های قرآن

  نحل [زنبور عسل]

زنبور عسل و خانه سازى آن در كوه و كوخ و تهيه عسل از ميوه‏ها و گلها و شفابخش بودن عسل در آيه 68 و 69 اين سوره بيان شده و الهام خدائى به زنبور در اين تدبيرها و نقشه‏ها ذكر شده است.

نعمتهاى فراوان زمينى و آسمانى خدا از قبيل دريا و كشتى، ماهيها، جواهرات دريائى، روشنائى ستارگان، باران، و چهارپايان و همچنين از مسئله وحى، بعثت، قيامت، بطلان عقايد مشركين، كيفر اقوام و ... از ديگر موضوعات اين سوره است. بهمين جهت نام ديگرش «نعم‏» (نعمتها) است. در اين سوره، همچنين به بعضى از عادات و رسوم جاهلى هم اشاره و از آنها مذمت‏شده است.

اين سوره در مكه بعد از سوره كهف (و قسمتى هم در مدينه) نازل شده و 128 آيه دارد.

آشنایی با سوره های قرآن

  مريم [مادر حضرت عيسى]

در اين سوره داستان مريم و ولادت عيسى(ع) و يادى از انبياء ديگر و آياتى مربوط به دين و آخرت و توحيد و شركت بيان شده است. گيرائى و جذبه اين سوره، حتى پادشاه مسيحى حبشه را هم تحت تاثير قرار داد و وقتى كه جعفر بن ابيطالب قسمتى از آن را خواند. در پايان سوره، باز هم اشاره‏اى شده به نهايت امر متقين و مجرمين كه بهشت و جهنم است.

در مكه و قبل از هجرت و بعد از سوره فاطر نازل شده و داراى 98 آيه مى‏باشد.

  طه [رمزى است‏خطاب به پيامبر اسلام]

در اين سوره، خطاب به پيامبر اكرم، داستان شگفت موسى و برخوردش را با فرعون و جادوگران و شيوه انحرافى سامرى را درحركت ارتجاعى او در جامعه بسوى شرك و نجات قوم بنى اسرائيل از چنگ نظام فرعونى را بيان كرده تا دلگرمى پيامبر و آموزش مسلمين فراهم آيد. در قسمت آخر سوره از فرمان سجده بر آدم و اغواى ابليس و هبوط و خروج آدم از بهشت‏ياد شده است.

از سوره‏هاى مكى است و 135 آيه دارد. و به نام سوره «حكيم‏» هم ياد شده است و نام ديگرش هم سوره «كليم‏» است.

آشنایی با سوره های قرآن

  هود [نام يكى از پيامبران]

علاوه بر يادى كه از هود - پيامبر قوم عاد - در آيات 50 تا 60 شده است، اين سوره مشتمل بر معارف الهى و احكام و عبادات، و آغاز و فرجام خلقت مى‏باشد و از آيه 25 تا 45 سرگذشت مفصل نوح پيامبر و همچنين سرگذشت صالح و لوط و شعيب و موسى نقل شده است.

اين سوره 123 آيه دارد و در سال 9 بعثت در مكه نازل شده است. پيامبر فرموده: سوره هود مرا پير كرد. اين بخاطر آيه 112 است كه خدا دستور به استقامت مى‏دهد.

 يوسف [نام يكى از پيغمبران]

اين سوره كه 111 آيه دارد و در سال يازدهم بعثت در مكه، پس از سوره هود نازل شده سرگذشت عبرت آموز يوسف، پسر يعقوب پيامبر را به تفصيل، بيان مى‏كند و در آيات آخر، يادى مجدد از دعوت انبياء و موضعگيرى مخالفان و پيروزى و نصرت نهائى خداوند بعمل مى‏آيد تا مؤمنين، به راه خويش دلگرم‏تر شوند. در بعضى احاديث آمده كه چون در اين سوره فتنه‏گرى زليخا و غير او آمده به زنان ياد ندهيد و بجاى آن سوره «نور» يادشان دهيد كه سرشار از مواعظ و احكام حجاب است. (از على عليه السلام تفسير البرهان ج 2 ص 242.)

آشنايي با سوره ها

توبه [بازگشت]

در آيه 2 سخن از اين است كه اگر مشركين از راه كج و انحرافى خويش باز گردند و حق را بپذيرند به نفع آنهاست. اين سوره، بخصوص در 40 آيه اول، اعلام جنگ با مشركين و منافقين و اولتيماتوم با آنهاست و (آخرين حرف)ها را با آنها مى‏زند. و بخاطر همين لحن حاد، بدون «بسم الله الرحمن الرحيم‏» شروع مى‏شود. از آخرين سوره‏هاى نازل شده در سال هشتم هجرى و به روايتى در سال نهم در مدينه است و از نظر ترسيم خط مشى حكومت اسلامى با قبايل و گروه‏ها و جناحهاى مخالف و روش سياسى اسلام، در روابط و عملها، اهميت‏خاصى دارد. روحيه شهادت طلبى مسلمين و رسيدن به «احدى الحسنيين‏» در آيه 52 مطرح شده است و در آيه 107 ماجراى مسجد ضرار و توطئه منافقين بيان گرديده است. نام ديگر اين سوره «برائت‏» است. بنا به اعلان برائت و بيزارى نسبت به مشركين پيمان شكن. و بهمين جهت هم در اول سوره بسم الله ... نيست زيرا بسم الله نشان امان و رافت است و سوره برائت، بر داشتن امان است و در آن، شمشير است.(از على عليه السلام. به نقل مرحوم طبرسى.) در اين سوره، مفصلا درباره منافقين بحث‏شده است و مشت آنان را در رابطه با مسائل مبارزاتى و اقتصادى باز كرده است و به همين جهت نام ديگرش «فاضحه‏» يعنى رسوا كننده است. داراى 129 آيه است.

يونس [نام يكى از پيامبران]

 در اين سوره كه 109 آيه دارد و در مكه نازل شده، علاوه بر يادى از يونس پيامبر، مسائلى در مورد توحيد و رسالت انبياء و سرگذشت امتهاى گذشته بميان آمده است. كه قوت قلبى براى مسلمين است و عبرتى است براى مخالفان عنود و سركش. بخصوص سرگذشت هلاكت بار فرعون و سپاه او و غرق شدنشان. هود [نام يكى از پيامبران] علاوه بر يادى كه از هود - پيامبر قوم عاد - در آيات 50 تا 60 شده است، اين سوره مشتمل بر معارف الهى و احكام و عبادات، و آغاز و فرجام خلقت مى‏باشد و از آيه 25 تا 45 سرگذشت مفصل نوح پيامبر و همچنين سرگذشت صالح و لوط و شعيب و موسى نقل شده است. اين سوره 123 آيه دارد و در سال 9 بعثت در مكه نازل شده است. پيامبر فرموده: سوره هود مرا پير كرد. اين بخاطر آيه 112 است كه خدا دستور به استقامت مى‏دهد.

يوسف [نام يكى از پيغمبران]

اين سوره كه 111 آيه دارد و در سال يازدهم بعثت در مكه، پس از سوره هود نازل شده سرگذشت عبرت آموز يوسف، پسر يعقوب پيامبر را به تفصيل، بيان مى‏كند و در آيات آخر، يادى مجدد از دعوت انبياء و موضعگيرى مخالفان و پيروزى و نصرت نهائى خداوند بعمل مى‏آيد تا مؤمنين، به راه خويش دلگرم‏تر شوند. در بعضى احاديث آمده كه چون در اين سوره فتنه‏گرى زليخا و غير او آمده به زنان ياد ندهيد و بجاى آن سوره «نور» يادشان دهيد كه سرشار از مواعظ و احكام حجاب است. (از على عليه السلام تفسير البرهان ج 2 ص 242.)

رعد [غرش آسمان و ابر]

 در آيات 12 و 13 سخنانى درباره رعد و برق و صاعقه، آمده و از اين پديده‏هاى طبيعى بعنوان مظهرى از قدرت و رحمت‏خداوند ياد شده است. اينها هم در مسير كلى سوره كه از توحيد و خلقت و بعثت و راه و بيراهه و ... بحثت مى‏كند مى‏باشد. از آيه 14 به بعد محور سخن، حالت پذيرى حق يا انكار آن است و نتايج‏خوب حق پذيرى و پاى بندى به تعهدات در مقابل خداوند را بيان مى‏كند و اينكه پيروزى نهائى از آن طرفداران دين خداست. اين سوره كه 43 آيه دارد در اواخر سال 6 هجرى در مدينه بعد از سوره محمد نازل شده است.

 ابراهيم [نام يكى از انبياء]

 در آيات 37 تا 42 اين سوره، از دعوت و دعاى اين بينانگذار توحيد، ابراهيم بت‏شكن ياد مى‏كند و در آيات ديگر، مطالبى از رسالت و توحيد و توصيف آخرت بيان شده است. در اين سوره اشاره‏اى هم به سرگذشت اقوام بنى اسرائيل و عاد و ثمود دارد و سرنوشت‏شوم تكذيب كنندگان را يادآورى مى‏كند. بعد از سوره نوح، در مكه، قبل از هجرت نازل شده است، به استثناى بعضى آيات و 52 آيه دارد.

 حجر [نام سرزمين قوم ثمود]

حجر، نام سرزمينى بين مدينه و شام بود كه قوم ثمود آنجا مى‏زيستند و خداوند، حضرت «صالح‏» را براى هدايت مردم آن فرستاد. در آيه 80 خداوند از تكذيب اين قوم نسبت به پيامبران و سر انجام شومشان كه دچار عذاب شدند ياد مى‏كند. داستانهاى تنذيرى و سرگذشت اقوام ديگر در رابطه با نبوت، از مطالب ديگر اين سوره است. در چند آيه هم از خلقت اوليه آدم و دشمنى ابليس با انسان و برنامه‏هاى اغواگرانه‏اش حث‏شده است. پنجاه و چهارمين سوره‏اى است كه قبل از هجرت، در سال چهارم بعثت در مكه نازل شده و 99 آيه دار

قرآن وبهائيت

قرآن و بهائيت

 وقتى در قرآن به آيه مباركه (و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين) رسيدم به اين معنى كه تر و خشكى نيست كه در قرآن نباشد مطمئن شدم كه حتما راجع به گروهى كه تحت عنوان بهائيت مسلمانان را فريب داده و براى خود قصر و تشكيلاتى راه انداخته اند نيز نشانه و آياتى در قرآن وجود دارد. بالاخره به آيات زير رسيدم: سوره مدثر آيات 29 الى 31 : لواحه للبشر. عليها تسعه عشر. ترجمه:‌ (لوح دهنده است به مردم. بر اوست عدد نوزده.) اين آيات بلافاصله بعد از آيات مربوط به كافر معاند با پيغمبر اسلام آمده و عاقبت وى را دوزخ و عذاب سخت بيان كرده اند. جالب استكه حسينعلى بها بواسطه اينكه نامه هايى كه به مردم ميداد الواح ناميد لواحه يعنى لوح دهنده بوده است و از همه مهمتر اينكه عدد نوزده عدد رسمى بهاييت است. تعداد ماههاى سال؛ تعداد روزهاى ماه؛ مقدار مهريه زنان؛ مقدار جزاى نقدي؛ همگى نوزده است و نوزده مطابق لفظ بهايى است. اين آيات و آيات قبل و بعدش در توصيف دوزخ آمده اند. عجب دلالتى بر آتش و اهل آتش! شايد با يافتن آيه مذكوره دوباره به اين حقيقت پى ببريم كه اين قرآن معجزه اى جاويد است كه هر لحظه و هر روز با بيان نكاتى گرانبها از جديدترين يافته هاى پزشكى و علمى گرفته تا پيشگويى حوادث آيندگان جلوه اى از وحى الهى از آن خارج و منتشر ميگردد. درباره بهائيت هم يك نكته را متذكر ميشوم. قرآن بيش از شش هزار آيه دارد. بهائيها مانند كسى كه چيزى براى از دست دادن نداشته باشد هر روز آيه اى از قرآن را دستخوش هجوم قرار داده و در جمعهاى خصوصى خودشان به استهزا گرفته اند كه شنيده اى فلان آيه هم در قرآن در تأييد امر بهايى است. به نمونه هايى از اين موارد اشاره مي˜نيم: سوره هود آيه 7 : و هو الذى خلق السماوات و الارض فى سته ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا. و لئن قلت انكم لمبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفرو: ان هذا الا سحر مبين ترجمه آيه: و او خدايى است كه آسمانها و زمين را در مدت 6 روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را آزمايش كند كه عمل كداميك از شما بهتر است. و اگر بگويى: حتما بعد از مرگ زنده خواهيد شد همانا كافران خواهند گفت: اين سخن جز سحرى آشكار نيست. تفسير بهاييت: حسينعلى بها پس از استقرار در عكا از طرف مريدان باغى عايدش شد كه خود آنرا باغ فردوس ناميده بود و در آنجا نهرى روان بود. فرمان داد تختى چوبين بر روى نهر زدند و مريدان آنرا مفروش گرداندند. وى هر هفته يكى دو روز در آن باغ رفته ناهار بر سر تخت ميخورد و حوله بر سر كشيده خواب قيلوله مينمود. روزى دو برادر و چهار پسر خود را صدا زده آنان را فرمان داد تا اهل بها را خبر دهند كه راز اين آيه كه گفته (و كان عرشه على الماء) امروز بر ملا شد كه مقصود اين خدا و اين نهر آب و اين تخت است. سوره اعراف آيه 160 : و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما و اوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتى عشره عينا قد علم كل اناس مشربهم و ظللنا عليهم الغمام و انزلنا عليهم المن و السلوى .كلو من طيبات ما رزقناكم و ما ظلمونا و لكن كانو انفسهم يظلمون. ترجمه: قوم موسى را به دوازده گروه منشعب كرديم كه هر گروه طايفه اى باشند و چون امت موسى از او آب خواستند به موسى وحى كرديم عصاى خود را به زمين بزن. آنگاه دوازده چشمه آب از آن سنگ جارى شد و هر قبيله اى چشمه آب خود را شناخت. و ما بوسيله ابر بر سر آنها سايه انداختيم و نيز براى آنها ترنجبين و مرغ فرستاديم. گفتيم از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما داده ايم تناول كنيد. و آنها بر ما ستم نكردند بلكه بر خودشان ستم كردند. تفسير بهاييت: (در يكى از احاديث جعلى اين مضمون نوشته شده كه مراد از موسى در اين آيه حضرت محمد و مراد از عصا حضرت على است و مراد از دوازده چشمه هم دوازده امامند . اين حديث هم به دليل اينكه آيه از محكمات است و موردش مشخص و نامها هم آمده است قابل قبول نيست و معارض با قرآن است و معلوم است كسانيكه بعدا خواسته اند بگويند معجزه حضرت موسى اژدها كردن عصا نبوده بلكه اينها تمثيل است و منظور عصاى امر است! و بدين ترتيب خود را از زير بار معجزه آوردن معاف كنند اين احاديث را هم پيدا كرده و استناد ميكنند. در هر صورت اين حديث اگر معارض با نص صريح قرآن هم نبود بدليل ضعف سند روايت از درجه اعتبار ساقط بود؛ و جالب اينكه استفاده ايكه در اينمورد از اين حديث شده به فرض اينكه اين حديث واقعيت هم داشت كاملا بى منطق است.) جناب تئوريسن بهاييت در تفسير اين آيه و با استناد به اين حديث گفته بود: چون حضرت امير عصا و دوازده چشمه دوازده امام هستند پس نتيجه عدد سيزده به دست مى آيد پس باب امام سيزدهم است. جالب آنكه باب خودش خود را همان مهدى و امام دوازدهم ميدانست! از طرف ديگر در اين سوره در پايان داستان موسى عليه السلام تأكيد كرده كه اين داستان همان داستانى است كه درباره زندگانى پيغمبران و اقوام مختلف در جاهاى مختلف قرآن ذكر شده است. سوره اسرى آيه 78 : اقم الصلوه لدلوك ااشمس الى غسق الليل. ترجمه: نماز را بر پا دار از زوال آفتاب تا تاريكى كامل شب (اشاره به وقت نمازهاى پنجگانه) تفسير بهاييت: (كتاب بحر العرفان) غسق الليل يعنى سال 1260 و معنى آيه اين است كه تا سال 1260 نماز بخوان و بعد از آن خود را آزاد بگذار.توضيح: بى خيال بابا. اين يكى را گذاشته بودم براى خنده سوره انبيا آيه 29 : و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم. كذلك نجزى الظالمين. ترجمه: و هر كس از آنها بگويد: منم خدايى غير از او پس چنين كسى را دوزخ پاداش ميدهيم و چنين مزد ميدهيم ستمكاران را. بهاييت: حسينعلى بها در پاسخ به اين آيه محكم چندين بار گفتند: اننى انا الله .لا اله الا انا. من در مناظره ايكه با يكى از مبلغين كردم كه البته فكر نميكرد من ادعاهاى مكرر ميرزا عليمحمد و ميرزا حسينعلى را درباره خداييتش ديده باشم اين ادعاى باب را با ادعاى امام زمانيش و ادعاى بندگيش و ادعاهاى ديگرش در كنار هم گذاشتم و گفتم اينها نشانه عدم صداقت يك نفر است. بالاخره تكليفش چه ميشود. ايشان كيست؟ يك لحظه خودتان را جاى چنين مبلغى بگذاريد و فكرش را بكنيد كه اينجا چه عكس العملى نشان خواهيد داد؟ چند حالت ممكن است: يا انسانى منطقى و بدنبال حقيقتيد كه نتيجه اش مشخص است. يا به صدق ادعاهاى طرف مقابل ش˜ مى ˜نيد و از وى مى خواهيد حرف هايى را ˜ه زده است با ˜تب اصلى باب و بها اثبات نمايد ˜ه طرف هم ملزم مى شود از روى متون اصلى حرفش را به شما ثابت نمايد. مم˜ن هم هست ˜ه براى شما شبهه تحريف ˜تب پيش بيايد ˜ه به راحتى و با ˜مى تلاش ميتوانيد ˜تب اصلى را از مشوولانى ˜ه به آنها اعتماد ˜امل داريد تقاضا ˜نيد و به دست آوريد. حالت غير مم˜ن، در مورد مناظره من واقع شد و آه تأسفبار منرا براى آينده نه چندان دور فرد مخاطبم در بر داشت. غرور ناشى از جهل و نادانى و ناسپاسى و كفران نعمت در جثه اى ضعيف ولى با بارى گران و روح پاك كه امانتى الهى است در جسمى آلوده به خيانتكارى و شرك!! جوابيه اش اين بود: (جناب باب چهار مقام مختلف داشتند. يكبار در مقام بندگى بودند و آن صحبت را كردند؛ بار ديگر مقام امامى بار ديگر مقام خدايى و ... .) واقعا كه! سوره حج ايه 41 : الذين ان مكناهم فى الارض اقامو الصلوه و آتو الزكوه و امرو بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور. ترجمه: همانهايى كه اگر به آنها در روى زمين قدرت بدهيم نماز به پا ميدارند و زكات ميدهند و ديگران را به كارهاى خوب سفارش ميكنند و از كارهاى زشت باز ميدارند و سر انجام كارها براى خداست. حضرت باقر عليه السلام: (نقل از تفسير قمى) اين آيه در شأن آل محمد نازل شده و در آخر الزمان روح اين آيه ظهور ميكند در مهدى اين امت عليه الصلوه و السلام كه چون قائم آل محمد قيام نمايد در مشرق و مغرب عالم تصرف و تملك نمايد و همه را به دين اسلام در آورد و بدعتها را زايل سازد و اصحاب بدعت را نابود نمايد. سوره قصص آيه 30 : و ان الق عصاك فلما رآها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين. ترجمه: خداوند به موسى گفت: اينك عصاى خود را بيانداز تا قدرت ما را تماشا كني. پس چون آنرا انداخت ديد كه ميجنبد چنانكه گويا جان دارد يا صاحب روح است. پشت كرد براى فرار و دنبال عصا را نگرفت. خطاب آمد: اى موسى رو كن و مترس كه تو در اماني. بهاييت: (كتاب ايقان) معجزات اين سوره و سوره هاى ديگر كه درباره حضرت موسى آمده منظور از عصا عصاى امر خداست و دست وى كه بيضا بود (و نور آن خيره كننده) منظور نور معرفت است يعنى عصا اژدها نشد و يد بيضاى موسى كنايه است. توضيح: معلوم است كه بايد زيراب همه معجزات پيغمبران قبلى را بزنيد. چون قرار نيست خودتان هم معجزه كنيد! اصلا نبايد اجازه ميداديد اينهمه پيغمبران بيايند و معجزه بياورند. بايد چند هزار سالى زودتر اين آئين جالب را تشريع ميفرموديد. سوره روه آيه 30: … و لا تكونو من المشركين .من الذين فرقو دينهم و كانو شيعا كل حزب بما لديهم فرحون. ترجمه: و نباش از مشركين. آنها كسانى هستند كه دين خود را پراكنده ساختند و گروه گروه شدند و هر گروه به آنچه نزد خودشان است از عقايد باطله شاد هستند. رسول خدا (ص) : مراد از الذين فرقو دينهم اهل بدعت و ضلالتند از امت من كه بعد از من بيايند و هر گناهى را توبه است مگر بدعت و ضلالت را كه توبه براى آن نيست. سوره سجده آيه 5 : يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون. ترجمه: اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير ميكند. سپس در روزى كه مقدارش هزار سال است بسوى او باز ميگردد. بهاييت: (كتاب فرائد نوشته ابوالفضل گلپايگانى) : منظور از امر امر اسلام است كه از آسمان بر زمين آمد و بعد از هزار سال بسوى آسمان ميرود و نسخ ميشود. پاسخ: الف سنة در آيه فقط مثال براى تقريب ذهن است و مثلا در آيه اى ديگر مدت يك روز را بجاى الف سنه خمسين الف سنه آورده شده (تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنه مما تعدون) يعنى فرشتگان و روح در روزى كه بحساب شما پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى آورند. حال اگر منظور از اين عددها چيزى جز تقريب ذهنى بود پس يك نفر ديگر هم بعد از پنجاه هزار سال ميتواند بيايد و بگويد روح اسلام امروز به آسمان رفت و نسخ شد و از حالا به بعد من پيغمبر و خدا و .... هستم! يعنى اگر ترجمه تعرج را در آن آيه نسخ بدانيم اينجا هم همان كلمه را داريم و جالب است كه در هيچ جاى عربى اين كلمه معناى نسخ نميدهد. از طرفى امر هم هيچوقت اسلام نبوده است مخصوصا در اين آيه كه مشخص است تدبير كردن براى دين نمى آيد و براى كل امور عالم آمده است و در ضمن الف و لام در الامر مبين اين است كه كل امور مورد نظر است نه قسمتى از امور. ضمنا اگر هم بگوييم معناى اين آيات متشابهات است پس بايد تفسير آنرا از امامان بخوانيم كه قرآن ناطقند و الا من هم ميتوانم خودم را با تفسيرى كه خودم از قرآن مينويسم ثابت كنم. اول بايد برادرى را ثابت كرد و بعد ادعاى ارثيه نمود. راستى گيريم كه اسلام تمام شود و همه مسلمانها هم يا بميرند يا قبول كنند اسلام تمام شد و نسخ شد؛ حالا كجاى اين آيه دلالت بر ظهور باب و بها دارد؟!! اگر روزى هم اين بلا مى آمد مگر انسانهاى پاك و دانشمند و باسواد كم هستند كه برويم اينها را پيغمبر كنيم! ابوالفضل گلپايگانى در مقدمه فرائد مينويسد: انبيا خبر داده اند كه دنيا به سبب دو ظهور اعظم كسوت جديد بپوشد و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شود و سپس نتيجه ميگيرد كه اين دو ظهور ظهور باب و بها است. ايشان اولا نميگويد اين خبر را از كجا پيدا كرده است. بعد هم ببينيد آيا به سبب اين دو ظهور تا امروز كه نزديك دويست سال از آن ميگذرد دنيا كسوت جديد پوشيده و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شده و گرگ و ميش از يك مشرب مشروب گرديده اند؟ ايشان اين ادعا را كرده در حاليكه پس از اين دو ظهور دو جنگ جهانى يا ميليونها كشته از يك طرف و رقابتهاى تسليحاتى و دهها جنگ جهانى ديگر از طرف ديگرى خانمان دنيا را بر باد داده است. چطور ميگوييد اين اتفاق افتاده و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شده؟ اين روزها آدم چه چيزهايى كه نميشنود و نميبيند! سوره احزاب آيه 40 : ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شيء عليما. ترجمه: محمد پدر احدى از مردان شما نبوده و لكن فرستاده خدا و ختم پيغمبران است؛ و خداوند به همه چيز داناست. حضرت محمد (ص): (نقل از تفسير راضى) محمد ابن حسن از رسول خدا روايت كردند كه در تفسير اين آيه فرمود: انا محمد و انا احمد و انا حاشر الذى يحشر الناس على قدمى و انا العاقب الذى ليس بعدى نبي. يعنى من محمدم و من احمدم و من حاشرى هستم كه بر اثر و در پى من حشر واقع ميگردد و منم آخرينى كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود. بهاييت: چندى پيش با ي˜ى از به اصطلاح مبلغين اين گروه جلسه به اسطلاح مناظره اى داشتم و تفسيرى از اين آيه را شنيدم كه از سر تا پا با تفاسير قبلى فرق ميكرد. ايشان ˜ه اگر لازم باشد نامشان را هم فاش مي˜نم (چون صدايش را ضبط ˜ردم!!) متن عربى آيه را تاييد فرمودند!! و گفت: محمد آخرين پيغمبر خدا هست، تا روز قيامت. خوشحال شدم كه لا اقل جفنگيات قبلى را تكرار نكرده كه ميگفتند خاتم به معنى مهر است! گفتم خب پس ايمان آورديد؟ گفت: نه! گفتم چرا؟ با لحنى كه خودش هم نمى دانست چه مى گويد گفت: ‌ايشان خاتم پيغمبران است اما تا روز قيامت و روز قيامت همان روز ظهور باب بوده است! گفتم:‌ ببخشيــد؟ ميشه بيشتر توضيح بدهيد؟ گفت: بر طبق تفسيرى كه در كتاب ايقان خود بهاءالله بر قرآن نوشته ثابت كرده كه تمام آيات مربوط به قيامت عملى شده و روز قيامت روز ظهور باب است. خيال كردم خواب ميبينم يا طرف خودش هم متوجه نيست چه ميگويد و احتمالا خيلى خسته است. حرفش را براى خودش تكرار كردم كه:‌ (يعنى با اين حساب يك نفر آمده و خود را پيغمبر معرفى كرده. به او گفتند طبق قرآن تو پيغمبر نيستى و قرار نيست پيغمبرى بيايد. ايشان تفسير قرآن را نوشت و با تفسيرى كه نوشت خود را پيغمبر خواند!) منظورتان همين است؟ گفت:‌ بله. شما نميفهميد!! سوره شورى آيه 21 : ام لهم شركاء شرعو لهم من الدين ما لم يأذن به الله و لولا كلمه الفصل لقضى بينهم. ترجمه:‌ بلكه براى ايشان شريكانى است كه براى ايشان از دين چيزهايى قرار داده اند كه خدا اذن نداده است (مقصود علماى اديان است كه در دينها بدعت ميگذارند). و اگر كلمه فصل نبود بين آنها قضاوت ميشد. بهاييت:‌ (فرايد ابوالفضل گلپايگانى) كسى تشريع شريعت بدون اذن الهى نتواند كرد و هر كس شريعت تازه اى آورد و از بين نرفت پس حق است پس بهاييت حق است. پاسخ:‌اين آيه هيچ دلالتى بر اين مطلب ندارد و به فرض هم كه داشت هم در ادامه آيه و هم در آيات ديگر آمده است كه اگر حكم قاطع الهى بر اين نبود كه در عقوبت كفار عجله نكند آنها را از بين ميبرد. عقلا هم اگر قرار بود خدا همينجا جلوى اين ظلمها را بگيرد فلسفه بهشت و جهنم زير سؤال ميرفت. بگذريم از آنكه در همين لحظه بيش از دويست هزار شريعت در هند و بيش از صدها شريعت نوين در اقصى نقاط جهان وجود دارد كه همگى داراى تشكيلات و كتاب و دلايل خود هستند و طرفدارانى هم دارند. مثال واضحش شيطان پرستانند كه بر طبق آمار سال 2000 ميلادى به بيش از دويست ميليون نفر در سراسر جهان رسيده اند. مطمئنا خدا نبايد ميگذاشت همچنين آئينى كه عملا شيطان را خداى خود و خدا را دشمن خود ميدانند تا اينحد ماندگار و گسترده شود. البته در آيات داريم كه خدا اينگونه نامرديها را ممكن است در جا از بين ببرد (آيه 46 سوره حاقه) كه در مورديكه كسى به خدا دروغ ببندد همانموقع رگ حيات او يا رگ دل او را ميبريم. ما ميگوييم بله رگ دل آنها بريده شده و همينكه تا آخر عمر نتوانستند توبه كنند دليل ماست. و الا اگر با توهين به خدا بايد رگ گردن بريده شود من هر لحظه يك ميليارد مرتبه بر بهاييت و خدايى باب و بها و هر چه ميگويند و مينويسند و همه طرفدارانشان لعنت و نفرين ميفرستم و تا آخرين لحظه عمر هم دست از لعنت بر نميدارم و هيچ چيزى هم نميشود. در عين آنكه دين جعلى كه با اينهمه دروغ بستن به خدا بوجود آمده اگر چه ميلياردها دلار باد آورده روسها و انگليسيها و نهايتا آمريكاييها و اسرائيليها شبانه روز و نامحدود در خدمتش بوده و هستند و خواهند بود ولى به جايى نخواهد رسيد و با همه بوقها و تبليغات و امتياز دهى و جعل و فريبها هيچوقت به تعدادى كه مطرح بشوند نميرسند كما اينكه الآن حتى به اندازه طرفداران يك جناح سياسى هم نيرو ندارند. اسلام بعد از ربع قرن بر ربع جهان مسلط شد و اينها الآن نزديك دو قرن است كه در انزوا و پليدى خود چراغها را خاموش كرده و ددرختها را ميشمرند! يك نفر بهايى در جايى براى من نوشته بود: با چه جرأتى به بزرگترين آيين جهان توهين ميكني؟ (البته من هيچوقت به هيچ آئينى توهين نكرده ام) و يك نفر ديگر هم كه ظاهرا دكتر بوده جوابش را داده بود كه منظورت همان پنج ميليون بهايى است؟ بعد گفته بود از نظر علم پزشكى همان تعدادى كه در عصر بهاييت بهايى شدند اگر درست زاد و ولد ميكردند الآن بيشتر از اين تعداد بودند و متأسفانه بدليل عدم رعايت بهداشت و اخلاقيات رو به زوال رفته اند!

آشنايي با سوره ها

انفال [منابع و ثروت‏هاى عمومى در طبيعت] در نخستين آيه اين سوره، حكم ثروت‏هاى عمومى و اينكه از آن كيست و چگونه و در چه راهى مصرف مى‏شود، بيان شده است اين سوره به نام «بدر» هم گفته شده زيرا پس از هجرت به مدينه و وقوع جنگ بدر در ماه رمضان، اين سوره در سال دوم هجرى نازل شده است و متضمن مسائلى مربوط به جهاد و غنائم و انفال و هجرت مى‏باشد و به تعبير امام باقر و امام صادق، سوره انفال، بريدن دماغ كفار است. كنايه از ضربه‏هائى كه بر آنان وارده شده است. نزول اين سوره پس از اولين حركت مسلحانه مسلمانان (جنگ بدر) درخور تامل و دقت است. به جمع‏بندى نقاط قوت و ضعف و ارزيابى عمل مسلمين پرداخته و رهنمودهاى متناسبى مى‏دهد. اين سوره 75 آيه دارد و نود و سومين سوره‏اى است كه نازل شده است.

آشنايي با سوره ها

اعراف [جائى است ميان بهشت و جهنم] در آيات 45 تا 48 از گروهى كه در قيامت، در اعراف خواهند بود يا مى‏كند و از خطاب‏هاى آنان با اهل بهشت، در رابطه با اعمال و پاداشها سخن مى‏گويد. بنا به تفسيرى هم، اين اصحاب اعراف، ممكن است ائمه باشند كه در حديث است كه: «نحن الاعراف‏» - ما اعرافيم كه ياران خود را مى‏شناسيم و هر كس كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم وارد بهشت مى‏شود.(تفسير البرهان ج 2 ص 17.) اين سوره، بيشتر روى سخن با مشركين دارد و نيز مؤمنين، و از سرنوشت انسانها در طول تاريخ در رابطه با وفا به عهد خدائى و نيز فرجام كار انسان در آخرت، و عذاب و پاداش و عرش و ساعت و قرآن و ... سخن مى‏گويد و از آيه 148 به بعد، اشاره به رجعتى كه در قوم موسى بصورت گوساله پرستى پيدا شد مى‏كند. خطاب «يا بنى آدم‏» چندين بار تكرار شده و لحن هشدار دهنده دارد. اين سوره در مكه و قبل از هجرت نازل شده و 206 آيه دارد.